شفقنا زندگی- الیزا ذوالقدر: نه جایی نه مکانی. همه چیز از زمین شروع می شود و به آسمان می رسد. همه زندگیش را می توان در همین تکه کارتن زیر پا و کیسه کنار دستش خلاصه کرد. این زندگی هزاران بی خانمانی است که سهمی از هوای پایتخت دارند. نه تنها در این کلانشهر که در بسیاری دیگر از شهرهای دیگر هم بی خانمان ها هستند با روز و روزگاری مشابه هم و شاید سرنوشتی با یک پایان مشترک. چند صباحی هم هست که بیشتر دیده می شوند. در مناطق شمالی تر شهر؛ همچون وصله ای ناجور بر تن خیابان های تمیز و مدرنش و در مقابل مغازه های شیک و گرانقیمتش مچاله شده بر کارتنی پاره و اگر شانس بیاورند زیر پتویی کثیف.
خیابان خوابی معضلی است ریشه دار در بسیاری از عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که دست در دست هم مشکلی را رقم زده که بسیاری از نهادها را درگیر کرده است.
خبرنگار شفقنا زندگی برای بررسی بیشتر این معضل و وجوه مختلف شکل گیری آن با دکتر آرش حیدری جامعه شناس و مدرس دانشگاه علامه طباطبایی گفتگو کردیم:
*مدتی است که شاهد افزایش مظاهر یکی از معضلات اجتماعی در سطح شهر به ویژه شهرهای بزرگ تر هستیم. کارتن خواب ها در بسیاری از نقاط شهر حضور دارند و دیگر حضور آنها منحصر به مناطق جنوبی نیست. دلایل افزایش این معضل را چگونه می توان تحلیل کرد؟
اجازه دهید با یک سری تخمین و آمار جهانی آغاز بکنیم. طبق تخمینی که در سال ۲۰۰۵ زده شده است حدود صد میلیون خیابان خواب در جهان وجود دارد و بیش از یک میلیارد نفر از مردم جهان در خانه های نامناسب و وضعیت حاشیه نشینی زندگی می کنند. بعضی از کشورهای جهان این پدیده را به شکلی رعب آور تجربه می کنند. برای مثال طبق آمار سال ۲۰۱۳ حدود ۷۸ میلیون هندی بی خانمان هستند. در ایالات متحده در سال ۲۰۱۳ حدود ۶۱۰ هزار نفر بی خانمان بوده اند و این آمار برای اندونزی ۳ میلیون نفر است. آمارها برای مکزیکوسیتی نشان می دهد که نیمی از مردم این شهر در خانه های نامطلوب زندگی می کنند و بیش از ۱۵ هزار نفر بی خانمان هستند. اما در ایران آمار دقیقی از تعداد خیابان خواب ها نداریم. بر اساس اظهارات مسئولان که متمرکز بر تهران نیز هست حدود ۱۵ هزار کارتن خواب در تهران داریم که یک سوم آنها زن هستند. در مورد سایر شهرهای ایران اظهاراتی جسته گریخته وجود دارد برای مثال در شیراز تخمین روی سه هزار نفر است.
اولین چیزی که با دیدن این آمارها به ذهن می رسد این است که «خب پس این یک معضل جهانی است نتیجه اینکه طبیعی است». اتفاقی که غالباً در کشور ما می افتد، این است. وجود شر و پدیده های زشت و کریه و خانمان برانداز را با سایر نقاط جهان مقایسه کرده و اگر در این مقایسه جای مناسبی یافتیم سریعاً واژه «طبیعی است، همه جای جهان همین است و…» را نثار پدیده کرده و کمی آرام می گیریم تا مبادا اضطراب ناشی از این بحران، جهان زیبای نمادین و شناختیمان را مواج کند.
همین یکی دو هفته قبل معاون توسعه روستایی و مناطق محروم ریاست جمهوری از وجود ۱۴ میلیون حاشیهنشین در کشور خبر داد. حدود یک ششم جمعیت کشور در وضعیت نامطلوب مسکن قرار دارند. حالا همین آمارها را در نسبت با مساله توزیع فضا و متراژ مسکن ببینید. طبق گزارش مرکز آمار ایران ۶۶ درصد از خانواده های ایرانی در واحد های زیر ۱۰۰ متر زندگی می کنند که از این میزان ۲۲ درصد واحدی کمتر از ۶۰ متر دارند و تنها ۰.۲۷ درصد از دهک دهمی ها وسعت خانه هایی بالای ۵۰۰ متر دارند.
همه این آمارها چه چیز را به ما نشان می دهند؟ یک کلیت را. یک وضعیت ساختاری را که نه فقط ایران که کل جهان را در بر گرفته است. چون فراگیر است لزوماً طبیعی نیست. اتفاقاً نشانگر یک بحران فراگیر است. چون در همه جای دنیا وجود دارد دلیل نمی شود که بهنجار باشد. مسئله اینجاست که توزیع ثروت و اشکال آن یعنی ابزار تولید، مستغلات و همه آنچه نمود ثروت است چگونه است. اتفاقی در سطح جهان افتاده است که همان نولیبرالیزه کردن ساختارهای اقتصادی است. بالا بردن ثروت ملی به قیمت دست کردن در جیب بینوایان، غلبه دادن بانک ها بر سرنوشت تک تک انسانهای روی کره زمین.
وقتی به وضعیت خیابان خواب ها نگاه می کنیم می بینیم غالب آنها مهاجرند، اینها همه یک چیز را نشان می دهد و آن هم منطق ساختاری است که قربانی می گیرد. بگذارید ساده تر صحبت کنیم. توسعه مرکزگرا، توزیع نابرابر ثروت، فقدان سیستم منضبط مالی و مالیاتی، رانت، فساد مالی و… همه و همه در یک سو ثروت را انباشت می کند و در سوی دیگر خانه ای را در فلان منطقه دور افتاده نسبت به مرکز ویران می کند. فردی که در منطقه ویران شده زندگی می کند، برای حیات و بقای خودش به سوی مرکز سرمایه (تهران) حرکت می کند. فشار ساختارِ سرمایه، این فرد را باز هم به بیرون پرتاب می کند. درمراحل اولیه با باربری، دستفروشی و… پولی درمی آورد و در حاشیه تهران خانه ای اجاره می کند. انحصار ملک و مسکن او را به بازی می گیرد. در نتیجه تکانه های اقتصادی، تورم رخ می دهد، تورم روی قیمت مسکن اثر می گذارد. درآمد ناموزون و فصلی و بگیر و نگیر این فرد کفاف نیازهایش را نمی دهد. قیمت اجاره بالا می رود و فرد به خیابان پرتاب می شود. آنچه طبیعی است نه خیابان خوابی که نتیجه نابرابری است، بلکه تولید این حجم از کارتون خواب و مفلوک و بینوا در نتیجه این سیستم طبیعی است. بدین معنا که طبیعت این سیستم، پاره پاره کردن بینوایان است و بینواسازیِ گسترده به بهانه حمایت از سرمایه و کارآفرین و… . همه چیز این فرایند عقلانی است، دو دو تا چهارتای مشخص است، دقیق است، نظام مند است. به شکلی نظام مند افراد را هدف می گیرد و به خاک سیاه می نشاند، به شکلی نظام مند، مشخص و با منطقی که مو لای درزش نمی رود، سرمایه را در یک سو انباشت می کند و در سوی دیگر ویرانه می سازد. استعاره غریبی است این استعاره شمال و جنوب. از جنوب زمین به سوی شمال زمین، از جنوب ایران به سوی شمال ایران، از جنوب تهران به سوی شمال تهران. در شمال انباشت می شود، در جنوب کابوس و فلاکت و بدبختی به بار می آورد. به وضعیتی می رسد که حجم به خاک سیاه نشستگان در همه جا دیده می شوند، در همه جا پرسه می زنند و صورت زیبای! شهر را کثیف می کنند. پس باید پالایش شوند مثل موریانه و باکتری و ویروس، باید چهره شهر را از آنها زدود. «این کارتن خواب های کثیف و بی اراده و بی تربیت و بی ادب که تنبلند، کار نمی کنند، فکر آینده خود نبوده اند، حقشان است باید اینها را مثل فضولات جمع کرد و به بیرون ریخت. آنها از ما نیستند». تلخ است اما اینها عصاره نگاهِ رایج به پدیده کارتون خوابی است که البته با این زبان تند بیان نمی شود بلکه پشت ماسک ها و ژست های کارشناسانه، مسئولانه و به ظاهر انسان مدارانه خود را نشان می دهد. شعارهای شیکی که گاهی داده می شود و هیچ ربطی به اصل موضوع ندارد. برای مثال این شعار قشنگ را ببینید: «تهران ۱۵ میلیون جمعیت دارد و ۱۵ هزار کارتن خواب یعنی به ازای هر یک میلیون نفر یک کارتن خواب، دست در دست هم نهیم و به کارتن خوابها کمک کنیم». این شعار انقدری که شیک است به همان اندازه ریاکارانه نیز هست. مساله کارتن خوابها مساله فردی نیست، مساله اجتماعی است.
*آیا می توان این مشکل را صرفا به نابسامانی های اقتصادی سالهای اخیر نسبت داد؟
می توان انبوهی از عوامل را ردیف کرد از فردی تا اجتماعی. اما باید توجه کرد در علوم انسانی سهم دهی به اثر پدیده ها را میباید در نظر داشته باشیم و مراقب سفسطه تحلیلی باشیم. جامعه شناسی و مشتقاتش اگر کلیت را در پرانتز بگذارد در بهترین حالت شاخه ای از مدیریت دولتی است. اگر ما سهم عوامل اقتصادی را در پرانتز بگذاریم، چه عواملی خود را نشان می دهند؟ برای مثال خانواده از هم گسیخته، مشکلات روحی و روانی، تربیت و فرهنگ پذیریِ غلط. اینجا کار خیلی راحت می شود. همه این عوامل را می شود علت های غایی دید و شروع کرد برای آنها برنامه ریزی کرد؛ مثل آموزش، مشاوره، روان درمانی، مددکاری و… . حال بیایید یک لحظه با بصیرت علمی بیشتر و در سنتی دیگر فکر کنیم و مساله را بکاویم. خانواده گسیخته، بحران روحی، فرهنگ پذیری نابهنجار و… در چه لایه های اجتماعی ای جای دارند؟ می بینیم در لایه های پایین و طبقات پایین تر نرخ بالاتری را شاهدیم. نه اینکه نشود، می شود با سفسطه و جادوگریِ علمی و کشیدن نمودار، عدد و رقم بازی راه انداخت تا بر سهم یک عامل سرپوش گذاشت اما چو نیک بنگریم می بینیم نفس همین متغیرهای اثرگذار و غیر اقتصادی در وهله نهایی محصولاتی اقتصادی اند. وقتی ساخت اقتصادی دستخوش تغییر می شود مثل دومینو مجموعه ای از عوامل را به کار می اندازد که در نهایت به یک آسیب یا بحران اجتماعی ختم به شر می شود. حالا می شود تفکر جزیره ای داشت، مثل تفکر رایج این روزهای کشور و علت ها و عوامل و متغیرها را جدا جدا بررسی کرد. مثالی عرض بکنم: نهادهای درگیر در مساله خیابان خوابی وقتی سفارش طرح پژوهشی می دهند حرفشان واضح است. می گویند: «شما به ما بگو با خیابان خوابهای میدان شوش چه کنیم». محقق می گوید «شما نم یتوانید خیابان خواب میدان شوش و محله هرندی را از کلیت نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران جدا کنید. علت خیابانخوابی در نهایت از ساختار است و بدین ترتیب خیابان خواب تولید می کند». راهکارش هم مشخص است؛ مداخله در سطح ساختار توسعه از یک سو و ایجاد سیستم و چرخه مناسب برای سامان دهیِ آسیب دیدگان با ایجاد فضای زندگیِ برای آنها. پاسخ می شنوید که «من به ساخت کلان کار ندارم به من بگو با اینها چه کنم». در نهایت هم علم انسانی متهم می شود به اینکه «شما راهکار نمی دهید فقط نقد می کنید». مسئله این نیست که علم انسانی راهکار ندارد، راهکارش با سختاری درگیر است که نهادها و مدیریت دقیقاً از آن ساختار هویت گرفته است. لذا نقد به ساختار را برنمی تابد و می خواهد بیلان کاری درست کند برای خودش و آخر سال گزارش بدهد. همین، لذا شما باید راهکاری بدهید که او دوست دارد نه اینکه راهکار درست بدهید. حرف واضح است: «به کلیات ما کاری نداشته باش فقط به ما بگو این جزئیات را چکار کنیم» در حالی که راهکار به ساخت کلان اقتصادی معطوف است نه به تفکر جزیره ای و مسکن کوتاه مدت. پاسخ واضح است شما نمی توانید با این سیستم غلط توزیع ثروت کاری بکنید و هرکار جزیره ای یا در قالب طرح های انسان دوستانه موقت است یا برخورد قهری و آنی مثل برخورد این روزها که فضا را برای خیابانخواب ها پلیسی کرده اند. حالا پیدا می شوند محققانی که به خاطر یک لقمه نان بروند تحقیقی در مورد عوامل خیابان خوابی انجام دهند، بعد با لطایف الحیلی نقش عوامل روانی و خانوادگی را برجسته کنند، نهایت راهبرد بدهند که مثلاً: توانمندسازی، مشاوره، آگاهی بخشی، رسانه ها و…؛ اما همه می دانند این حرفها به شوخی شبیه است. خیلی خنده دار است، گاهی در برخی مراکز می بینید دوره کارآفرینی و استفاده از توانایی ها و خودشناسی برای خیابان خواب مفلوک گذاشته اند. خب که چه بشود؟ وقتی فضای کسب و کار ویران است فرض کنیم این خیابان خواب توانمند شد و در حد عاقل ترین مردمان جهان خودشناسی کرد که چه بشود؟ آخرش این خودشناسی را چگونه می تواند بدل کند به مسکن و کار؟ به اینها می گویند ایدئولوژی های نئولیبرالیسم. ایدئولوژی نئولیبرالیسم یک فرض مشخص دارد چیزی به نام جامعه وجود ندارد و جامعه یعنی تک تک افراد؛ نتیجه اینکه «خود واقعیتتان را پیدا کنید باشد که رستگار شوید». یک فضا را تصویر می کنم، شما ببینید چقدر راحت می شود روی ساختار سرپوش گذاشت و مساله را فرافکنی کرد: ارزش ثروت خالص ۳۵۸ نفر از ثروتمندترین مردم جهان برابر است با مجموع درآمد ۲.۳ میلیارد نفر. یعنی ۴۵ درصد از کل فقیران جهان. این آمار مربوط به سال ۱۹۹۶ است. دویست نفر از این تعداد، ثروت خود را طی چهار سال یعنی در سال ۲۰۰۰ دوبرابر کردند و ثروت آنها از کل درآمد ناخالص ملی کلیه کشورهای در حال توسعه بیشتر است. روند رو به رشد این شکاف تا امروز فقط سرسام به بار می آورد. شاهکار وقتی تکمیل می شود که تعریف بیکاری در مبانی نولیبرالیسم مبتنی بر کنش عقلانی این می شود: «بیکاری همیشه داوطلبانه است و کارگر و نیروی کار همیشه یک قیمت حداقلی دارد که ترجیح می دهد زیر آن قیمت کار نکند. بیکاری به این علت افزایش می یابد که قیمت حداقل کار افزایش می یابد». نتیجه اینکه بیکاری امری اجتماعی نیست بلکه ذهنی است و اگر نیروی کار سطح توقعش را پایین بکشد همیشه برای او کار هست!
این گزاره کاملاً منطقی است؛ نقص ندارد؛ بسیار هم خلاقانه است و به شدت با مبانی منطق کنش عقلانی و اراده ورزی همخوان است. سفسطه در نقطه ای تاچری رخ می دهد که «چیزی به نام جامعه وجود ندارد جامعه یعنی تک تک افراد». واحد تحلیل که از جامعه به فرد کاهش داده شود این گزاره برای تعریف بیکاری کاملاً صادق جلوه می کند. سطح دوم هم تاچری است؛ «اقتصاد روش است، و هدف تربیت نفس و روح». نفس و روح به گونه ای تربیت می شوند که با این مبنا بخوانند وگرنه این حجم از احساس گناه و سرخوردگی در مورد موفق نبودن به دلایل فردی از کجا باید ناشی شود؟ ساختار را باید سرپوش گذاشت و پدیدارهای روانی را برجسته ساخت. این است راز روانشناسی گری که خوب می تازد و منطق خرد انتقادی را به سخره می گیرد. حالا این گزاره ها را شما ببینید و با نظام رسانه ای و مدیریتیِ حاکم بر ایران مقایسه کنید. آیا تفاوتی می بینید؟ برای مثال سی شب برنامه می سازند اشک و آه و ناله و خود را بشناس و این حرف ها که چه بگویند؟ «هی تو ای کارتونخواب، ای مفلوک، ای معتاد، خودت را پیدا کن. توانایی هایت را بشناس. تو هم می توانی رها شوی. بدبختی تو هیچ ربطی به ساختار نابرابر ندارد». یعنی اینکه این پدیده ها هیچ ربطی به ساختار ندارد، مساله فرهنگی است، شخصی است، باید فرهنگ را ساخت، باید فرهنگ سازی کرد و الی ماشاءالله پروژه و برنامه و سخنرانی و نصیحت و… که علت کارتون خوابی ناتوانی ذهنی افراد کارتون خواب است؛ سند می خواهید بروید از آنها تست هوش بگیرید، تست سلامت روان بگیرید و… . «از کرامات شیخ ما این است که شیره می خورد و گفت شیرین است». خب معلوم است خیابان خواب هوش و مشاعرش را از دست می دهد و سلامت روان ندارد. به خاطر اینها خیابان خواب نشده، برعکس خیابن خوابی مشاعر او را دچار مشکل کرده است. نه اینکه نشود معدود افرادی را پیدا کرد که به خاطر جنون اولیه دچار خیابان خوابی شده باشند. البته می شود اما طبق همان اعداد و ارقامی که همه دوست دارند آیا اینها از نظر آماری معنادار است برای اصالت دادن به علل روانی؟ اینها همه سفسطه است و من ظن می برم به تمام شعارهایی که در این زمینه داده می شود. هدف هیچ گاه از میان بردن این پدیده نبوده است. هدف بازتولید این پدیده است، چون هدف نهایی انباشت سرمایه است به شکل نابرابر و انباشت نابرابر و ناعادلانه همیشه انبوهی انسان را به خاک سیاه می نشاند و این انسان های بینوا همیشه مانعی برای دنیای زیبای انباشت می تراشند که باید مثل حشرات موذی آنها را از کِشت پول تاراند؛ چون هزینه روی دست اداره شهر می گذارند، تولید هم که ندارند، خودشان خودشان را بدبخت کرده اند لذا مثل بچه ای نامشروع میمانند که هیچ نهادی آن را قبول نمی کند در حالی که محصولی خودِ همین سیستم است. شما مجادلات شهرداری، قوه قضاییه، نیروی انتظامی، بهزیستی و… را با یکدیگر ببینید که هیچ یک در این مورد زیر بار نمی روند. این، خودش شاهدی خوب است برای این مدعا.
*اگرچه نمی توان حکم کلی صادر کرد اما آنچه بیشتر به چشم می خورد وجود مشکل اعتیاد در بسیاری از کارتن خواب های سطح شهر است که نگرانی ها را از حضور آنها بیشتر می کند. با توجه به این موضوع، فکر می کنید این معضل چه ریشه اجتماعی دارد؟
سؤال خوبی است چون فهم عوامانه رایج را در باب خیابان خوابی مطرح میکند. فهم عوامانه یک رابطه مستقیم برقرار می کند بین اعتیاد و خیابان خوابی. یعنی اعتیاد مستقیماً به خیابان خوابی می انجامد. لذا اینجا باز هم باید ساختار را سرپوش گذاشت. «علت خیابانخوابی اعتیاد است و اعتیاد یک انتخاب فردی است لذا خیابان خوابی که معتاد است خودش به دست خودش، خودش را بدبخت کرده». بگذارید کمی این گزاره را واکاوی کنیم. اعتیاد بلای خانمانسوز است و بحران زا و… همه درست اما یک سؤال: اعتیاد یک غنی با اعتیاد یک فقیر پیامدهای یکسانی دارد؟ آیا اعتیاد همه را به کف خیابان پرتاب می کند یا فقرا را؟ برچسب اعتیاد برای یک فقیر به همان اندازه او را طرد می کند که یک غنی را؟ مساله اعتیادِ خیابان خوابها را نباید علت غایی معضلات آنها دانست. اعتیاد آنها در کنار بحران های روحی و بزهکاری و سایر انحرافات موضوعیت دارد که پیامد است نه علت. بازی با اعتیاد به عنوان علت خیابان خوابی هم نوعی سفسطه است. اگر اعتیاد عامل خیابان خوابی است انتظار می رود افرادی که در دام اعتیاد می افتند فارغ از میزان ثروت و جایگاهی که در نظام اجتماعی – اقتصادی دارند در معرض خیابان خوابی باشند. وقتی جمعیت خیابان خوابها را می بینیم اولین چیزی که واضح است مهاجر بودن آنها است. باز هم نباید فریب خورد و نتیجه گرفت پس مهاجرت دلیل خیابان خوابی و اعتیاد است؛ خیر؛ چیزی باعث مهاجرت شده است و چیزی باعث شده است که مهاجرِ گریخته از مبدأ و پناه آورده به مقصد باز هم نتوانسته جایگاهی برای خود پیدا کند. من معتقدم تا زمانی که ما در جمجمه افراد به دنبال ریشه معضلات هستیم هیچ کاری از پیش نمی بریم.
بخش دوم این گفت وگو فردا منتشر می شود ….
انتهای پیام