شفقنا زندگی- الیزا ذوالقدر: در این زمانه پر آشوب که از هر سو ماجرایی در کمین نشسته تا روی بد خود را به ما بنمایاند خیلی ها نگران مردمی هستند که به خبرهای بد عادت کرده اند. مردمانی از جنس امروز که با هر کلیک یک حادثه را رصد می کنند در کشوری که کم کم واژه هایش هم فلاکت محور می شود. گویی آوار مطالبات بی پاسخ، جایی برای شکل گیری مطالبات جدید باز نگذاشته است. با هر حادثه ای موجی بر می خیزد و به آمد شدنی، فرو می نشیند بی آنکه پاسخی برای آسودگی دریافت کرده باشد. تلاش کردیم دلیل این همه را در سلسله گفتگوهایی با صاحبنظران بیابیم.
متن مصاحبه خبرنگار شفقنا زندگی با دکتر عالیه شکربیگی جامعه شناس در خصوص چرایی این وضعیت در پی می آید:
*در ماهها و سال های اخیر میزان اتفاقات بد و یا شاید اطلاع از این اتفاقات در کشور به صورت چشمگیری افزایش یافته است. به گونه ای که به نظر می رسد احساس فلاکت حتی در واژه هایی که به ادبیات اجتماعی ما مربوط است راه یافته است. آیا این همه می تواند باعث ایجاد نوعی احساس بی تفاوتی در بین افراد جامعه شود؟
شکربیگی: برای بررسی یک رویداد اجتماعی و یا تغییر رفتار مردمی باید به زمینه ها و بسترهایی که چنین شرایطی را به وجود می آورند توجه کنیم. در کشور ما با وقوع انقلاب سال ۵۷ به فاصله دو سال همه کشور درگیر جنگی خانمان سوز شد. جنگی که موجب کشته شدن صدها جوانی شد که می توانستند سرمایه انسانی کشور در سال های بعد باشند.ضمن اینکه این شهدا بازمانده هایی داشتند که بار غم از دست دادن عزیزانشان را بر دوش می کشیدند. در این هشت سال و سالهای پس از آن هزینه های مالی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زیادی از این وضعیت بر کشور تحمیل شد. باید بپذیریم که پیامد جنگ، تخریب، آسیب و به وجود آمدن شرایطی رو به سقوط در زمینه های اجتماعی و فرهنگی است. پس از پایان جنگ جوانانی که در جبهه بودند به جامعه بازگشتند که انتظاراتی مانند اشتغال، ازدواج و تحصیل داشتند. اما در این شرایط فضای سیاسی کشور متاثر از در گیری های دو جناح اصلی بود. درگیری هایی که می توانست به یک بحران سیاسی منجر شود و بیش از آنکه به نفع مردم باشد برای حضور در هسته مرکزی قدرت بود. دو جناح حاکم در قدرت که امروز تحت عنوان اصلاح طلبان و اصولگرایان شناخته می شوند در اداره کشور سهیم بودند اما این افراد بیش از آنکه به فکر شرایط اقتصادی و توقعات جوانان باشند به مجادلات سیاسی برای ماندن در قدرت به هر نحو ممکن توجه داشتند. همه این اتفاقات بر مسائل اقتصادی و اجتماعی جامعه تاثیرگذار بود. در این فرایند، به تدریج مفهوم شایسته سالاری در اداره امور به دست فراموشی سپرده شد و جناح های حاکم در راستای اهداف و منافع خود، افرادی وابسته به خودشان را بر سر کار می آورند . افراد متخصص در اداره امور کشور کنار رفتند و این نبود تخصص و متخصص در امور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه منجر به لرزه ها و پس لرزه های اجتماعی و فرهنگی شد.
*بسیاری معتقدند با ظهور پدیده ای مانند فضای مجازی و باز شدن مجاری اطلاع رسانی، مردم بیشتر در جریان مشکلات اجتماعی قرار گرفتند و همین حجم زیاد اطلاعات به نوعی باعث حساسیت زدایی و افزایش بی تفاوتی در جامعه شده است.
شکربیگی: در آن فضای اجتماعی و سیاسی که در پیش توصیف کردم ماهواره ها و فضای مجازی به زندگی ایرانیان وارد شد و ما هر روز بیشتر از قبل شاهد اثرات ماهواره ها بر زندگی مردم بوده و هستیم. همه این موضوعات در کنار هم مسائلی را به وجود می آورد که می توانست هم آسیب زا و هم آسیب زدا باشد. باید توجه کنیم اگر حتی بی تفاوتی هم در جامعه و در برخی موارد مشاهده می شود محصول چه شرایط و اقداماتی است. شرایطی که کشور ما در حدود چهار دهه گذشته داشته جامعه را قدم به قدم به تفاوتی اجتماعی نزدیک کرده است. هرچند نمی توان یک حکم کلی در این خصوص صادر کرد و ما در بسیاری از موارد شاهد واکنش افکار عمومی به پدیده ها و مشکلات کشور هستیم. در واقع یک رخداد اجتماعی در بستر زمان حرکت می کند تا به نوعی بی تفاوتی منجر می شود. در کشور ما با وجود تمام این تغییرات و تحولاتی که در طول سال های گذشته رخ داده، همچنان سیاست، خط دهنده اصلی به تمام مسائل است. به این معنا که سیاست لباس خود را به تن اخلاق، فرهنگ و اقتصاد می کند و به تمامی مسائل و مباحث موجود در جامعه شکل می دهد. حال بسته به اینکه کدام جناح سیاسی در قدرت باشد فضای کشور مقداری باز یا بسته و میزان آزادی ها کم و زیاد می شود. در دوره ای جامعه تا حدودی نفس می کشد و در زمانی هم دچار تنگی نفس می شود.
*بی توجهی به مسائل و مشکلات موجود در جامعه از سوی مسوولان و احساس ناتوانی در حل مشکلات، چه تاثیر بر افزایش روحیه فردگرایی و بی توجهی به منافع عمومی در میان مردم دارد؟
شکربیگی: در مراحلی با از دست رفتن پویایی جامعه فرد به مرحله بی تفاوتی و مسخ می رسد. اما این باعث نمی شود که فکر کنیم جامعه ما هیچ تحرکی ندارد. ما هر روز شاهد بحران های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و به ویژه سیاسی در جامعه هستیم و این را در هر انتخابات مشاهده می کنیم که برخی تفکرات سیاسی، حضور مردم را صرفا به عنوان یک حضور نمایشی می خواهند بدون اینکه به فکر حل مسائل جامعه و مشکلات جوانان مانند نبود شادی در جامعه، اشتغال، مسکن، ازدواج، فقر و آسیب های اجتماعی مانند خودکشی و سایر مشکلات روزافزون باشد. همه این رفتارها باعث می شود جامعه هر روز بیشتر در خود فرو رود و پویایی و خودانگیختگی اش را از دست بدهد. در یک زندگی خانوادگی به عنوان یک نهاد کوچک اجتماعی تا زمانی که بین این اعضای خانواده پویایی باشد، استقلال، آزادی، برانگیختگی، اندیشه ورزی، گفتگو و صحبت شکل می گیرد. اما اگر این پویایی از بین رود اعضای خانواده به مرور در خود فرو می روند و فرد گرایی در خانواده رخ می دهد. همین حالت را در یک اجتماع بزرگتر تحت عنوان جامعه هم داریم. در جامعه ما افراد با هم گفتگو نمی کنند. پویایی در حل مشکلات و خودانگیختگی وجود ندارد. کنش های ما بیشتر عکس العمل است تا کنشی مبتنی بر هدف، منطق و عقلانیت. بنابراین همه اینها جامعه را به فردیت می رساند. به این معنا که جامعه سرمایه ارتباطی و در نتیجه سرمایه اجتماعی خود را از دست می دهد. سرمایه اجتماعی بر بستر ارتباط حرکت می کند. اما هم اکنون بین اعضای جامعه ارتباط خوبی وجود ندارد. مشارکت، اعتماد، پیوندها، همدلی ها، انضباط و انسجام شاخصه های سرمایه اجتماعی هستند که امروز در جامعه ما بسیار کمرنگ شدند.با از بین رفتن این سرمایه اجتماعی به وجود آمدن مشکلاتی مانند کارتون خوابی، کولبری و زباله گردی چندان دور از ذهن نیست.
*به نظر می رسد با وجود آمدن این مشکلات در پی هم، دیگر جامعه مطالبه ای برای رفع این مشکلات ندارد. این عدم شکل گیری مطالبات اجتماعی را ناشی از چه مسائلی می دانید؟
شکربیگی: در جایی که سرمایه اجتماعی وجود دارد مردم با اعتماد به ساختار سیاسی در حل مشکلات جامعه مشارکت می کنند. اما امروز در جامعه ما با از دست رفتن این سرمایه اجتماعی مردم در امور جامعه مشارکت نمی کنند و تنها مشکلات را در درون خود می ریزند. نه اینکه جامعه ما جامعه بی غمی است و دلسوز نیست. ما در ماجرای فروریختن پلاسکو و شهادت آتش نشان ها و در مورد گورخواب ها شاهد واکنش وسیع مردم در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی بودیم. خوب است به این نکته هم اشاره کنم که در کشور ما ادبیات شفاهی بسیار قوی است و این شبکه های اجتماعی نیز ابزاری هستند که این ادبیات را تقویت می کنند. بنابراین در هر مساله اجتماعی شاهد این هستیم که چقدر وسیع در فضای مجازی به آن پرداخته می شود. می توان گفت مردم امروز برای بیان مشکلات خود ، کلیک می کنند و در فضای مجازی پیگیر هستند. یکی از دلایل این امر نیز این است که تنها منبعی که مردم ایران می توانند در آن حرف های خود را بدون پرداخت هزینه های زیاد بزنند فضای مجازی و شبکه های اجتماعی است. مردم در بسیاری از موارد انتقادات خود را از ترس هزینه هایی که باید بپردازند با نقاب به صورت زدن در شبکه های اجتماعی مطرح می کنند. در جامعه ای که سرمایه اجتماعی بالایی دارد مسائل را مورد توجه قرار می گیرد و قدرت سیاسی به کمک مردم زمینه و بستر برای ارائه راهکار فراهم می کند. اما زمانی که بین قدرت سیاسی و ساختار اجتماعی رابطه ای نیست، مردم در فضای دیگری مباحث و مشکلات خود را پیگیری می کنند.
*با این توصیفات نمی توان جامعه ایران را یک جامعه بی تفاوت نسبت به مشکلات دانست زیرا مطالبات در فضای مجازی شکل می گیرد و پیگری می شود. اما به نظر نمی رسد این مطالبات در فضای مجازی پاسخی از سوی مسوولان در فضای واقعی داشته باشد. آیا ادامه این روند به سرخوردگی بیشتر جامعه منجر نمی شود؟
شکربیگی: جامعه ما نسبت به مسائل و مشکلاتی که با آن مواجه می شود واکنش نشان می دهد اما این واکنش ها بیشتر به شکل عکس العمل است و نه یک واکنش مبنتنی بر هدف و منطق که منجر به ارائه راهکار شود. در واقع فضایی که شکل می گیرد و واکنش های که شاهد هستیم بیشتر جنبه اطلاع رسانی دارد. به طور مثال در مساله گورخوابی، پلاسکو و یا کولبری شاهد بودیم که چقدر وجدان جامعه دچار درد شد و مردم، مدیران جامعه و مدیریت شهری را به چالش کشیدند. بنابراین می توان گفت جامعه هنوز بیدار است اما خواسته ها و مطالبات خود را در فضای مجازی پیگیری می کند. طبیعتا لازم است برای رفع مشکلات به فضای واقعی برگردیم. ما امروز در جامعه ای بحران زده زندگی می کنیم که هر چند وقت یک بار یک بحران در آن به وجود می آید. این بحران ها ناشی از کاهش انسجام بین ساختار وعاملیت است. ارتباط این دو در جامعه سست شده است. به همین دلیل مطالبه گری در مردم جامعه که باید کنشگران قوی باشند کم شده است. در واقع عاملیت به این نتیجه رسیده که ریشه بسیاری از بحران های جامعه، عملکرد نادرست ساختار سیاسی است. امروز زبان خشونت در جامعه ما ساری و جاری است. مردم و ساختار از یکدیگر تفکیک شده اند. وقتی ارتباط بین این دو دستخوش آسیب شود، مطالبه گری از ساختار سیاسی دچار مشکل می شود. مردم در پی بیش از سه دهه بارها و بارها برای مطالبه گری در اجتماع حضور یافتند اما به دلیل بحران های موجود به خواسته های آنها پاسخ داده نشده است. بنابراین جامعه به نوعی فردگرایی افراطی رسیده است. باید بپذیریم مطالبات اجتماعی بر بستر نیاز و آگاهی حرکت می کند. در جامعه امروز ما اعتماد به پاسخگویی مسوولان کاهش یافته و مردم آگاهانه از ساختارهای سیاسی مطالبه ای ندارند. زیرا به این نتیجه رسیدند که اینها جوابگو نیستند. به همین دلیل خود مردم در امر اطلاع رسانی مشارکت وسیع دارند. از سوی دیگررسانه ملی نیز نتوانسته در این میان تاثیرگذار باشد. چون خود در شکل گیری بحران های سیاسی دخیل بوده و نمی تواند وارد کار شود. بنابراین مردم در فضای مجازی مطالبه گری خود را شکل می دهند اما در فضای واقعی به دلیل تنگناها، محدودیت ها و هزینه زیاد احتیاط می کنند. هر چند در مواقعی که فکر می کنند خطری متوجه آنها نیست حضور دارند.
*آیا فرد گرایی درد مشترک همه جوامع نیست؟
شکربیگی: تحقیقات نشان می دهد که نظام سرمایه داری موفق شده از طریق فضای مجازی روحیه نفع طلبانه و مادی گرایانه را در همه افراد افزایش دهد. هر کسی به دنبال خواسته های فردی خود است و به منافع جمع کمتر توجه می کند. ضمن اینکه جامعه ما در پیگیری و مطالبه گری ارزش های مدنی هنوز در دوران نوزادی است. هنوز” تفکر چاردیواری، اختیاری” در این جامعه وجود دارد و به همین دلیل نتوانسته به سوی منش های دموکراتیک، برانگیختگی و پویایی حرکت کند و در منش های سودجویانه و ارزش هایی که منفعت فردی را در بر دارد در جا می زند. به طور مثال زمانی که ما به طرف ارزش های مدنی حرکت کنیم چنانچه زنی مورد خشونت خانگی قرار گیرد چاردیواری اختیاری محلی از اعراب نمی تواند داشته باشد. در چنین شرایطی مفهومی به نام چاردیواری اختیاری به زباله دان تاریخ می رود.
*این وضعیت تا کی می تواند قابل دوام باشد؟
شکر بیگی: برای شکل گیری و یا تغییر یک رفتار اجتماعی باید بستری فراهم شود تا سرمایه اجتماعی در جامعه تقویت و برانگیخته شود. مردم به هم اعتماد کنند و در حل مسایل فی مابین با ساختار سیاسی مشارکت داشته باشند و با هم گفتگو کنند. اگر ما پیگیر این وضعیت نباشیم و اجازه دهیم مسایل به همین شکل پیش رود بحران های سیاسی تاثیر مستقیم و منفی خود را بر جامعه بر جای می گذارند. حضور عالمان علوم اجتماعی در مسوولیت های اجتماعی و ارائه راهکار از سوی آنها اولین قدم در راه بازگرداندن پویایی به جامعه است. آنچه در بیش از سه دهه گذشته نمود داشته حضور روانشناسان در مسوولیت های اجتماعی است. این در حالی است که روانشناسان یک معضل یا آسیب اجتماعی را بیشتر از نگاه فردی مورد توجه قرار می دهند و به محیط و اجتماعی که چنین مشکلی را به وجود آورده کمتر می پردازند. در حالی که در یک مشکل اجتماعی فقط فرد مورد توجه نیست بلکه محیط و ساختار نیز تاثیرگذار است. همه مسوولان ما در همه امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باید دارای بینش اجتماعی باشند که بدانند چگونه باید معضلات و آسیب های اجتماعی را بررسی کنند و راهکار حل مشکل را در چه بستری ارائه دهند. داشتن بینش اجتماعی یک ضرورت برای همگان است، بدون این بینش راه به جایی نمی بریم. خوب است در این زمینه بازنگری و بازاندیشی داشته باشیم. در جامعه ما شایسته سالاری در انتخاب مسوولانمان گم شده است و همین موضوع بر مشکلاتی که هر روز دامنگیر جامعه می شود، تاثیر گذاشته است. حضور مردم به دلیل محدودیت ها در جامعه واقعی به سمت فضای مجازی رفته است و ما شاهد بودیم که مثلا در فاجعه پلاسکو چه حجمی از تحلیل ها در شبکه های اجتماعی توسط مردم عادی نوشته شد. مردم در فضای مجازی روی مشکلات تحلیل می کنند و این تحلیل ها در همه جامعه منتشر می شود. اما تصور بر این است که چون در شکل گیری یک مساله اجتماعی، جامعه حضور دارد، عالمان اجتماعی باید وارد کار شوند. هرچند تاکنون عالمان اجتماعی بایکوت شده اند زیرا انگشت اشاره آنها در بررسی مشکلات به طرف ساختارهاست.