شفقنا زندگی- امروز ۱۶ مهرماه روز جهانی کودک است. کودکانی که معصومانه به دنیا می آیند تا با تربیت صحیح در مسیر درست زندگی قرار بگیرند اما چه می شود که برخی از این کودکان قربانی انواع خشونت ها قرار می گیرند؟ چه کسانی یا ارگان هایی مسولیت بیشتری بایستی در قبال سلامت جسمی ومعنوی کودکان بایستی داشته باشند و چگونه می شود جامعه ما به عنوان یک جامعه برتر در حوزه دوستدار کودک تبدیل شود؟
خبرنگار شفقنا زندگی برای بررسی چرایی این موضوع و چگونگی تشکیل یک جامعه دوستدار کودک با دکتر سیامک زند رضوی، جامعه شناس و استاد یار دانشگاه و فعال کودک گفتگو کرده که در پی می آید:
*چند ماهی است خبر قتل و تجاوز به کودکان در صدر اخبار حوادث در کشور قرار گفته و اتفاقات مشابهی که منجر به مرگ کودکان شده پی در پی رخ داده است. این اتفاقات یک سوال را به ذهن می آورد که کشور ما برای تبدیل شدن به یکی از کشورهای برتر دوستدار کودک چه گام هایی باید بردارد؟
زندرضوی: اولین گام در راه تشکیل جامعه دوستدار کودک این است که چرخه خشونت باید در این جامعه متوقف شود. این کار چند درگاه مهم دارد. اولین درگاه امکان دسترسی به خدمت ارزان و فوری مرتبط با اختلالات روانی و تناسب بخشی بین تخت های بیمارستان های روانی و تعداد بیماران در جامعه است. آیا واقعا تعداد تخت های بیمارستان های روانی ما متناسب و در حد تقاضای جامعه و بیماران است؟ در پرونده قتل پسر یازده ساله رباط کریمی صحبت از بیماری روانی قاتل است. چنانچه این موضوع درست باشد باید بیاییم و بررسی کنیم که چند بار خانواده این فرد، او را برای بستری و درمان به بیمارستان روانی برده اند ؟ و برخورد مسوولان بیمارستان چه بوده است؟ برای ایجاد یک جامعه دوستدار کودک و توقف چرخه خشونت باید از کسانی که ناخواسته دست به اقدامی علیه کودکان می زنند قبل ازفراهم شدن این فرصت، حمایت کرد. افرادی که تعداد آنها هم کم نیست و دچار انواع اختلالات و بیماری های روانی هستند و در جامعه رها شده اند. درگاه دیگر چنین جامعه ای کاهش تقاضا برای مواد مخدر است. مواد مخدر در جامعه ما برای عده ای در حکم تفریح است. یعنی چون سرگرمی ندارند، الکل و یا مواد مخدر و محرک مصرف می کنند. بنابراین باید از خود بپرسیم که چرا جامعه ما آنقدر تهی از اوقات فراغت شیرین و مفرح است که مواد مخدر تبدیل به تفریح جوان می شود. عده ای دیگر هم مواد مخدر مصرف می کنند تا رنج بیکاری، بی خانمانی و شرایط سخت زندگی را تحمل کنند. افرادی که مواد مخدر مصرف می کنند تا سرمای زمستان، نداشتن سرپناه مناسب و غذای مناسب را بتوانند تحمل کنند. فرد با قیمت کمی مواد را مصرف می کند که می تواند به طور موقت جای دو وعده غذایی را بگیرد. حمایت جدی از آنان، فراهم کردن غذا و سرپناه مناسب تا آواره خیابان ها نشوند و برای تامین نیازهای خود کودکان را هدف قرار ندهند کاری است که برای رسیدن به یک جامعه دوستدار کودک باید در دستور کار قرار گیرد. گروه بزرگی ازاین افراد اولین آزاردهندگان کودکان خود هستند. اینها درگاه های بزرگسالی ماجراست. اما ما سمت کودکان را هم رها کردیم.
*چه کارهایی در زمینه کودکان باید انجام می شده که تاکنون مغفول مانده است؟
زند رضوی: در این زمینه هم کارهای زیادی است که هنوز انجام نشده است که اولین آن، مشکلات قانونی در این زمینه است. یک سد بزرگ در زمینه تامین حقوق کودک وجود دارد که اتفاقا از منابع فقهی هم استخراج شده است. اینکه کودک در مالکیت پدر و یا جد پدری است. باید بتوانیم این دیدگاه را به صورت قانونی تغییر دهیم. درنتیجه، جامعه می تواند به حوزه تامین حقوق کودکان بهتر ورود کند. در بسیاری از مواقع، اورژانس های اجتماعی می بینند که کودکی در وضعیت خطرناکی توسط سرپرستانش نگهداری می شود اما دادگاهی که بتواند حکم بدهد که کودک به فوریت باید از خانواده جدا شود خوب عمل نمی کند. زیرا قانون در این زمینه تفسیر پذیر است. بنابراین این وضعیت باید اصلاح شود زیرا در یک جامعه دوستدار کودک، نباید کودک مالکیت فردی به هر عنوانی داشته باشد. ظاهرا روایت های دینی مختلفی هم در این زمینه است که می توان با بررسی و تحقیق بیشتر، آن روایتی را به قانون تبدیل کرد که منافع عالی کودک را در بر داشته باشد. از سوی دیگر باید ببینیم که ما هنوز برای آموزش کودکان و تربیت جنسی آنها کاری نکرده ایم. اینکه کودکان در خلال بازی- فعالیت چه آگاهی هایی باید به دست آورند. هم اکنون تنها ۱۱درصد از کودکان کشور در مهد کودک هستند که اصلا شایسته نیست. چرا کودکی مانند آتنا باید وقت خود را در کوچه و کنار بساط پدر بگذراند و در خیابان سرگردان باشد و این امر برای پدر ومادرش مساله ای نباشد. یک جامعه قرن بیست و یکمی باید بپذیرد که کودکان را در مهدکودک ها و با هزینه اجتماعی آموزش دهد. چطور ما برای بسیاری از فعالیت ها هزینه اجتماعی صرف می کنیم اما برای ایجاد مهدکودک دریغ می کنیم؟
لازم است همان فرهنگ سازی که در زمینه مدرسه سازی شده هم اکنون برای مهدکودک سازی شود تا هیچ کودکی در خیابان یا خانه بدون آموزش با کیفیت نماند. در این صورت می توان در آن فضا کودک را با آموزش های منظم به گونه ای تربیت کرد که خودش را بشناسد و فاصله ها را تشخیص دهد بدون اینکه بیگانه هراسی را در او دامن بزنیم. در موارد اخیر قتل کودکان که در کشور داشتیم دو تا از این کودکان قربانی به این دلیل دچار فاجعه شدند که جامعه مسوولیت اجتماعی خود و هزینه اجتماعی مهد کودک ها و مدارس را بر عهده نگرفته است. ما باید پوشش مدرسه ای و مهد کودکی را در کشور کامل کنیم. اینگونه است که می توان امید داشت حتی والدین فرزندان بیشتری به دنیا بیاورند در این غیراین صورت هم به اهداف بلند مدت ادعایی خود دست نمی یابیم وهم دامنه خطر را برای کودکان بسیار گسترده می کنیم. بنابراین در هر دو ورودی بزرگسالان و کودکان باید هزینه های اجتماعی لازم را تامین کنیم.
که اولین پیامد این سرمایه گذاری اجتماعی، در هر دو درگاه، اشتغال بخش بزرگی از جوانان تحصیلکرده است که در آینده نزدیک پدر ومادر خواهند شد. اگر صدای همه بچه ها و صدای والدین آنان شنیده شود، مسلما بودجه بندی و تخصیص بودجه سالیانه ما، این چیزی نخواهد بود که اکنون هست. در این صورت هزینه ، نیروی انسانی و آموزش هایی که به کودکان، به اقدامات لازم در زمینه کاهش تقاضا برای مواد مخدر و به حمایت از بیماران روانی تخصیص داده می شود دیگر این چیزی نیست که الان وجود دارد.
رسانه ها باید صدای کودکان و نوجوانان را بلند کنند. زیرا این کودکانی که قربانی شدند تنها رویه ماجرا هستند. دهها و صدها برابر این، کودکانی هستند که تنها به قتل نرسیدند اما مورد انواع آزارهای جسمی و روانی به صورت روزانه قرار گرفته اند. فقط چون به قتل نرسیدند کسی از وضعیتشان مطلع نمی شود و این چرخه ادامه پیدا می کند.
*توقف چرخه خشونت چگونه امکان پذیر است. بسیاری معتقدند همین که قاتل آتنا اصلانی در ملاء عام اعدام می شود به معنای بازتولید خشونت در جامعه است. از سوی دیگر با مردمی مواجهیم که مطالبه گر این برخوردها هستند و این را از تجمعی که برای تماشای این اعدام اتفاق افتاد می توان مشاهده کرد. چه راهکار دیگری دیگری برای برخورد با چنین مجرمانی وجود دارد؟
زند رضوی: با انجام اعدام در ملاء عام عملا استرس را در مقیاسی اجتماعی برای همگان و به ویژه در میان کودکان توزیع می کنیم. مهمتر از همه اینها خشمی است که در انتقام گرفتن از قاتل به عنوان محصول و فرآورده همین جامعه “بیمار اجتماعی” متمرکز می شود و فرصت اندیشیدن در مقیاسی اجتماعی درباره چگونگی پایان دادن به همه انواع خشونت علیه کودکان، که امروز همگان در مقیاس یک شهر بر آن متمرکزند را از بین می برد. نتیجه این وضعیت قتل آتناهای دیگری است که در همین امروز و یا روزهای آینده به روال گذشته رخ خواهد داد. از سوی دیگر می توان برای برخی مجرمان که از سلامت عقل هم برخوردار هستند احکام دیگری با تاثیرگذاری بسیار بیشتر در نظر گرفت. مثلا قاتلی که قاعدتا از سلامت عقل برخوردار است قادراست بین اعدام (در ملاء عام و یا در زندان) و راه حل دیگر، یکی را انتخاب کند. اینکه او بقیه عمرش را بدون درخواست بخشش در زندان ودر خدمت کودکان باشد، همه دارایی اش را به بنیادی برای حمایت از کودکان آسیب دیده ازانواع خشونت های جنسی و جسمی، عاطفی و بی توجهی واگذار کند، بنیادی درست شود به نام کودک قربانی مانند آتنا اصلانی که هیئت امنای آن، فعالان غیر دولتی حمایت از کودکان و نمایندگان خانواده های کودکان قربانی خواهند بود. مجرم هم باقی عمرش را در زندان متناسب با توانایی هایش کار کند و حاصل آن به بنیاد مذکور برسد. این فرد می تواند هر سال در روز تولد کودک قربانی برای شهروندان به ویژه کودکان سخنرانی کند و بگوید قربانیش می توانست امروز چند ساله و در چه جایگاهی باشد. هر ماه در مکان عمومی مناسبی، مستدل نشان خواهد داد که چگونه کودکان با آموزش های لازم، در کنارخانواده و اهالی محل می توانند از آتناهای دیگر در مقابل “بیماران اجتماعی” محافظت کنند. می توان، از این منظر می توان شهر محل زندگی کودک آسیب دیده و به قتل رسیده را یک روز پس از اعدام “محل اعدام قاتل” همراه با نام و یاد کودک مقتول به فراموشی سپرد و یا حداقل تا پایان عمرطبیعی قاتل، به عنوان شهر کودک مقتول و شهر حامی کودکان در شرایط دشوار و در خطر به خاطر آورد. شهری که شهروندانش امید دارند در درمان “بیماران اجتماعی” به عنوان یک “خیر همگانی” در کنار جامعه شناسان و سایر دانش های مرتبط پیشقدم و پایدار باشند. شهروندانی که در حقیقت توانسته اند یک انتقام خصوصی و قانونی را به یک سرمایه اجتماعی همگانی و ماندگار تبدیل کنند.
*چرا در این چرخه خشونت کودکان در میانه ماجرا قرار گرفتند؟ به نظر می رسد بیشترین آسیب در این زمینه متوجه کودکان شده است.
زند رضوی: اصولا به همین دلیل است که پیمان نامه حقوق کودک نوشته شده و ما هم در سال ۷۳ این پیمان نامه را امضا کردیم اما ۲۲ سال بعد از آن مرجع ملی این کار را قوه قضاییه تعریف کردیم که آنها هم هیچ کار قابل توجهی انجام نمی دهند. کودکان کسانی هستند که قادر به دفاع از خود نیستند و از آن طرف بسیاری والدینشان بی اطلاع هستند یا ناتوان از نگهداری درست فرزندان. مشخص است پدری که بچه را در ماشین روشن می گذارد و می رود هیچ آموزش فرزندداری را ندیده است. این تنها یک نمود مساله است که نشان می دهد این والدین هیچ آموزشی دریافت نکردند و زندگیشان کودک محور نیست. اما والدینی هم هستند که ناتوانند. نه آگاهی لازم را در این زمینه دارند و نه امکانات واقعی. در واقع آنها فرصت نگهداری از کودکانشان را ندارند. در این شرایط جامعه باید ورود پیدا کند. در هر جای دنیا که کودکان پناه دارند، جامعه ورود کرده و این پناه را در قوانین و مقررات تعیین کرده، زیرساخت هایش را فراهم کرده و ارزان و گاهی مجانی در اختیار شهروندان گذاشته است. زیرا کودکان ضعیفترین حلقه جامعه ما هستند. برای همین است که ما آمارهای بیشتری از خشونت علیه آنها می بینیم. از سوی دیگر نباید فراموش کنیم که تنها قتل است که در کشور ما سازوکار پیگیری دارد. یعنی اگر یک کودک از گرسنگی بمیرد یا از سوء استفاده جنسی ناکار و همه عمر در رنج باشد هیچ سیستمی برای پیگیری این ماجرا ورود نمی کند.اما برای قتل سیستم پیگیری داریم در حالی که برای سیستم آزارهای دیگر که همه نوع آزاری در آن است و تنها قتل اتفاق نیفتاده یا به مرگ کودک منجر نشده تنها سکوت داریم. این نسبت کوچکی از واقعیتی است که در جریان است.
*در صحبت های اولتان به بحث کاهش تقاضا برای مواد مخدر اشاره کردید. نکته مشترک ماجراهای چند ماه اخیر هم مصرف مواد مخدر توسط متهمان بوده است. ضمن اینکه جنایت هایی از این دست بیشتر در حاشیه شهرها اتفاق می افتد که بر اساس آمار مصرف مواد مخدر در آنها بالاتر است. تغییر الگوی مصرف مواد از سنتی به صنعتی تا چه حد در بروز جرایم خشن موثر بوده است؟
زند رضوی: زمانی که مواد مخدر غیر قانونی می شود مانند هر پدیده غیر قانونی دیگر یک حاشیه جنایی و جرم زا پیدا می کند. شما عکس این قضیه را تصور کنید. اینکه در هر محله، مرکزی وجود داشته باشد که مواد مخدر در آن ارائه می شود و معتاد می تواند در آنجا زیر نظر پزشک مواد مصرف کند و بیرون بیاید. در این حالت این فرد نمی رود گوشواره خواهرش را از گوشش بکند یا با پدر مسنش برای پول گرفتن درگیر شود و به او چاقو بزند و پولی به چنگ آورد تا مواد تهیه کند. بنابراین این هم یک امر اجتماعی است که جامعه باید بپذیرد موقعی که نمی تواند تقاضا را مدیریت کند و آنقدر شادی ایجاد کند که حس شادمانی سالم و واقعی جایگزین شادی موقت اعتیاد شود، کمترین اقدام این است که سرپناهی درست کند تا معتادان بتوانند مواد خود را دریافت کنند و همانجا حاشیه جنایت این مواد بسته شود. یعنی ما باید بین انتخاب بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم اما تاکنون هیچ کدامش را انجام ندادیم و جامعه درسطوح مختلف در این باره سکوت کرده است. وقتی نمی توانیم تقاضا را با روشهایی که دنیا انجام می دهد پایین بیاوریم مانند کمک به تفریحات سالم، ارزان، در دسترس، محله ای و جمعی جوانان و نوجوانان که همان احساس شادی را در درون یک چرخه واقعی زنده و شاد به دست آورند و به سراغ مواد نروند لااقل این امکان را فراهم کنیم که مواد را به صورت منظم و سیستماتیک و تحت نظر در اختیار مصرف کنندگان قرار دهد تا آن حاشیه جنایت بارش حذف شود واز کارایی آن بکاهد.
*چه موانعی بر سر راه انجام توزیع سیستماتیک مواد وجود دارد؟
زند رضوی: یکی از دلایل این است که کسانی که در باندهای مواد مخدر هستند فساد عظیمی ایجاد کرده اند. در کشور ما یکی از بهترین سیستم های توزیع، سیستم های توزیع مواد مخدر است که قبلا متکی به مرزها و مواد گیاهی و سنتی بودند اما هم اکنون شکل های صنعتی آن در همه شهرها تولید می شود و تولید کننده آماده است که این محصول را به فروش برساند تا بتواند چرخه بعدی تولید را آغاز کند. آنها خیلی خوب عمل می کنند و به همین دلیل است که قیمت مواد یا ثابت است یا پایین می آید. این نشان دهنده توزیع درست است که با وجود اینکه تقاضا رو به افزایش است آنها می توانند قیمت را ثابت نگه دارند. یکی از معانی این کار است که از اینکه مواد مخدر را از چرخه بازار خارج کنیم و آن را به عنوان یک نیاز برای یک بیماری اجتماعی در بیاوریم چشم پوشی می کنیم.
*اخیرا هم که بحث توزیع مواد مخدر دولتی با مخالفت های زیادی مواجه شد و در مجلس به تصویب نرسید. در حالی که تجربه قبلا هم تجربه متادون درمانی و شربت تریاک داشتیم که چندان هم بی نتیجه نبود. این مخالفت ها چه مبنایی دارد؟
زند رضوی: به متادون درمانی اشاره کردید. باید اشاره کنم که اتفاقا همین موضوع تبدیل به چرخه ای شد که عده ای توانستند با استفاده از رانت تاسیس کلنیک بخشی از توزیع مواد مخدر در بازار آزاد را به عهده بگیرند. مصرف کنندگان می توانستند یک شیشه متادون را با قیمتی پنج برابر کلینیک در بازار آزاد تهیه کنند. یعنی هر کدام از این روش ها که تاکنون امتحان شده قسمتی را به بازار یعنی به عرضه موادی اضافه کرده است. در واقع ما نتوانستیم مواد را از چرخه بازار خارج کنیم. مثالی در این باره می زنم تا موضوع روشن شود. کودکی که در خیابان کار می کند برای این کار می کند که پولی به دست آورد تا با آن نانی بخرد یا برای خانواده اش غذا و سرپناهی فراهم کند. اگر ما شرایطی داشته باشیم که غذا برای این کودکان وارد چرخه بازار نشود یعنی مجبور نشود برای غذا پولی پرداخت کند. آیا اگر این کودک غذا را داشته باشد امکان اینکه برود و این ساعت را صرف آموزشی کند که ما برایش فراهم کردیم بیشتر نمی شود. چند کالای مهم باید از چرخه کالا بودن و قیمت داشتن و رقابتی بودن خارج شود به ویژه در حوزه کودکان. اولین آن غذاست. بعد آموزش است. وزیر اعلام کرده که ۲۷۰هزار کودک افغانستانی به مدرسه رفتند. یک محاسبه ساده بیانگر این است که هنوز ۲۳۰هزار کودک افغانستانی در خیابان ها هستند. یعنی آنها که به مدرسه رفتند تنها نصف بچه هایی از این دست اند. این در خیابان بودن به این معنی است که ما طعمه های بیشتری برای آنها فراهم کردیم که بیماری روانی آنها درمان یا اعتیادشان مهار نشده است و آنها می توانند به هر بهانه ای بچه را آزار دهند. بنابراین اگر چیزهایی مانند غذا را از چرخه بازار خارج کنیم یک قدم مثبت است. در زمینه مواد هم همین موضوع صدق می کند. باید با دیدبانی کشورهای موفق در زمینه کاهش تقاضا، بتوانیم با ایجاد فضاهای شاد انسانی نه برنامه ریزی شده از سوی مقامات (شادی کلیشه ای) شرایطی فراهم کنیم تا کودکان شادتر زندگی کنند در این صورت امکان سوء مصرف مواد بسیار کمتر می شود. عده ای هم کاملا مخالف ورود دولت و غیر کالایی شدن مواد مخدر هستند که به نظر من آنها باید در این باره پاسخگو باشند زیرا این مخالفت به معنای استمرار بازار موجود مواد و الکل است. شاید در ظاهر بگویند این یک قدم بازگشت به گذشته است. اما خیلی وقت ها قدم های بازگشت با ارزشتر از قدم هایی است که به جلو برداشته می شود. جایی که پل شکسته و نمی توانید رد شوید اگر دو قدم عقب بیایید بهتر است تا اینکه از پل شکسته رد شوید. اما هم اکنون این نگاه غالب است وگرنه افرادی که دنبال غیر کالایی کردن مواردی مانند آموزش، غذا یا مواد مخدر هستند موفقتر بودند.
*با توجه به حرمت شرعی الکل و مشکلات عدیده ای که بارها الکل تقلبی برای مصرف کنندگان ایجاد کرده به نظر شما در زمینه الکل هم می توان چنین اقداماتی انجام داد؟
زند رضوی: در این زمینه قبلا کارهایی شده است. اگر به یاد داشته باشید در برخی شهرها که عمدتا شهرهای شمالی بودند می توانستید از سوپرمارکت ها الکل هایی دریافت کنید که اصطلاحا الکل طبی نامیده می شد. بنابراین ما قبلا به صورت چراغ خاموش این تجربه ها را کردیم که به نظرم قدم مثبتی هم بود. در جاهایی مانند شهرهای استان کرمان یا شیراز تا به حال چندین بار با الکل های صنعتی جوان هایی مردند یا کور شدند. چه کسانی مسوولیت پرپر شدن این جوانان را به عهده دارند. من آن سناریوی سیاه را نمی پذیرم که این کار عمدی بوده و با یک سیستم سازمان یافته این مشروبات تقلبی توزیع شدند تا افراد مصرف کننده متنبه شوند. من این موضوع را نمی پذیرم و آن را کاملا غیر انسانی می دانم. بنابراین باید به این فکر کنیم که بازار سیاهی وجود دارد که هر سوء استفاده چی می تواند از آن استفاده کند در حالی که آن الکل طبی با همه مضراتش حداقل این هزینه وحشتناک اجتماعی، انسانی و عاطفی را ندارد. این اتفاقی است که دیر یا زود باید در کشور رخ دهد که ما بپذیریم شادی یک پدیده انسانی است و هر چه که ما بخواهیم آن را از روال طبیعی انسانی اش خارج کنیم جایگزینش شادی های مصنوعی متکی به انواع مواد والکل می شود. این تصمیمی است که باید با علم گرفته شود.
*این قدم به بازگشت چقدر ناشی پیش زمینه تریاک سناتوری زمان شاه است و چقدر این موضوع مانع از تصویب طرح تریاک دولتی شد؟
زند رضوی: این یادآوری گذشته و اینکه روزهای خوبی وجود داشته یک سناریو است که عده ای آن را ترویج می کنند در حالی که بخش مهمی از آن واقعی نبوده و گذشته ما برای همگان بهشت نبوده است. اما عده ای این گذشته را تطهیر می کنند که بگویند همه چیز خوب بوده و حالا بد شده است. در مقابل این تصور، کسانی هستند که تصور می کنند حتی اگر یک قدم در سیاست هایشان بازگشت داشته باشند یعنی آن سناریویی که همه چیز خوب بوده را پذیرفته اند. بحث های این دو گروه بحث های اجتماعی عمومی نمی شود در حالی که اگر در فضای عمومی این دو گروه با هم بحث کنند و عده ای دیگر هم به این مباحث ورود کنند مشخص می شود که نه آن دوره ای بوده که همه چیز خوب بوده درست است و نه اینکه اگر ما این روند فعلی را ادامه دهیم به جایی خواهیم رسید. یعنی ما نیاز به یک گفتگوی عمومی در فضاهای همگانی داریم. ممکن است این در رسانه انجام شود اما آن عمومیتی که لازمه این مباحث است پیدا نمی کند یعنی همه رسانه ها باید در این زمینه تلاش کنند که صدای همه شنیده شود نه فقط صدای یک گروه یا دو گروه متقابل. این یکی از ضعف های مهمی است که همیشه وجود داشته است.
*یکی دیگر از مشکلاتی که در زمینه نبود شادی در جامعه مطرح می شود نبود سازمان های مردم نهاد قدرتمند در فضای اجتماعی است. این کمبود چه تاثیراتی در فضای کشور داشته است؟
زند رضوی: چند سال پیش پیش نویسی از سوی وزارت کشور تنظیم شد که بر اساس آن تشکیل و فعالیت اجتماعات محلی نیاز به مجوز نداشت. یعنی اگر چند نفر در هر محله با هم به فعالیتی علاقه داشتند می توانستند در محلی فعالیت کنند اما این هیچ گاه تبدیل به لایحه ای نشد که تصویب و اجرایی شود. نگاه امنیتی که به سازمان های مردم نهاد بوده الان نه تنها کم نشده بلکه تشدید هم شده است. باید این نگاه کنار رود زیرا با این نگاه والدین اجازه کار کردن به بچه ها نمی دهند. از سوی دیگر در این فضای امنیتی تمام دستگاه های اداری بدل های این سازمان های مردم نهاد را می سازند و فضایی را ایجاد می کنند که مثلا ما سازمان های مردم نهاد داریم در حالی که در واقعیت جوانان در این سازمان ها فعال نیستند. بنابراین این نگاه امنیتی از دو زاویه خطرناک است. از یک سو شهروندان را دور می کند و از سوی دیگر کپی های بدلی ایجاد می شود که تاثیر منفی شدیدی بر کل این جریان دارد اما اصل تشکیل سازمان های مردم نهاد یکی از لازمه های کشور ماست که تاکنون نتوانسته جایگاه واقعی خود را در ذهن ونگاه مسوولان بیابد و مردم را به مشارکت درامور اجتماعی و تعیین سرنوشت همگانی ترغیب نماید.