شفقنا زندگی- مسعود ریاحی در فرارو نوشت: عمدتا خشم در اثر مواجهه با ناکامیها تولید می شود (البته در معنای فرویدی خشم غریزی است و میل ناهشیار به بروز آن وجود دارد) حال اگر این خشم تولید شده در اثر ناکامی هایی باشد که قدرت عامل آن بوده و نتواند از هیچ مجرایی ابراز شود و یا حداقل به رسمیت شناخته شود، به خود فرد خشمگین برمیگردد و فرآیند شکلگیری افسردگی و اندوه آغاز میشود.
اینکه «مای» جمعی ما، در مواجهه با حوادثی مثل : پلاسکو، معدن یورت، زلزله و اخیراً کشتی سانچی، عمیقاً خشمگین و غمزده از عالم و آدم میشویم و به هر سو چنگ میزنیم تا آن را به شکل اغراق آمیزی بروز دهیم، احتمالاً در نتیجه پیدا شدن یک مجرای امن است برای تخلیه خشمی که از قدرت و ناکامیهای فردی و جمعی داریم.
راههای دیگر بروز خشم یا شدیداً نا امناند و یا عواقب بسیار دهشتناکی دارند (اخیراً شاهد آن بودیم)، از طرفی بیبهانه نمیشود آن را بروز داد. در نتیجه انباشت این خشمهای ابراز نشده، خشمها تبدیل به غم اندوه شده و که گویی ناخودآگاه میل به بروز این گونه اتفاقات غمبار داریم تا عمیقاً سوگواری کنیم.
این سوگواری هم تسلی است بر غم مداوم انباشته شده و هم جبران کنندهی عذاب وجدان و احساس گناه ترسیدن از قدرتها است. بیراه نیست که ما در فضای مجازی که بیشتر احساس امنیت میکنیم، مشغول تخلیه هیجانات خود، از جمله خشم هستیم (حمله دستجمعی به صفحات مختلف افراد و نهادها).
علارغم این واکنشیشدن و انفعال و آمادگی برای پیدا شدن مجراهای امن، برای تخلیهی خشم و اندوه انباشتشده، گویی همین عامل است که ما را بههم پیوند میزند تا حداقل برای لحظاتی کوتاه، در آیینی کهن، رفتاری مشترک را انجام دهیم و خود را در یک «ما» جمعی ادراک کنیم؛ هر چند که زمانِ پیوند دوباره، تا اتفاقات تلخِ بعدی، به طول بیانجامد.