شفقنا رسانه– زکیه جورابراهیمیان: وقت پهن شدن سفرهی شام و شاید ناهار، وقت تلویزیون دیدن، وقت رساندن کودکان به مدرسه یا زمانهای کوتاه دیگری که تنها زمان های صحبت کردن با بچههاست. کیفیت این صحبت کردنها چگونه است؟ از او بیشتر سوال پرسیدهایم یا بیشتر به حرفهایاش گوش دادهایم؟ چهقدر شنوندهی خوبی بودهایم؟ چه قدر با خوب گوش دادن به حرفهایاش، خوب گوش کردن را به او یاد دادهایم؟ نقش معلمان در آموزش مهارت های ارتباطی به کودکان چیست؟ آیا همان طور که سعید حسن زاده، عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران میگوید نقش والدین در این آموزش پُررنگتر از مدرسه و معلمان است؟ آنچه حسن زاده در این گفتوگو تشریح میکند فراموشی رسالت تربیت انسانهای سالم و مهربان است. او میگوید پدر و مادرها سال های اول زندگی کودک، وقت بیشتری را با او میگذرانند اما کم کم این روابط سردتر و رسمی میشود تا جایی که ارتباط آنها با کودکشان در امر و نهی خلاصه میشود و این ارتباطات نادرست بخشی از خشونت را در جامعه پرورش میدهد.
همانطور که میدانید والدین نقش مهمی در آموزش مهارتهای ارتباطی به کودکان دارند اما آنها در تعامل و ارتباط مثبت و انسانی با کودک، باید چگونه رفتار کنند تا این نقش را به خوبی ایفا کنند؟
خانوادهها نقشی بس مهم در آموزش نحوهی برقراری ارتباط مثبت به کودک بر عهده دارند. اگر آنها در این زمینه آگاهانه، عالمانه و هشیارانه عمل کنند و در واقع به مسوولیتهای خود به خوبی واقف باشند، کار سایر نهادها، همچون آموزش و پرورش در این زمینه بسیار سهل میشود. رسانهها نیز علاوه بر معرفی والدینی که الگوهای موفقی در این زمینه بودهاند، باید به تبیین مولفههای ارتباط مثبت بپردازند. برگزاری برخی کارگاههای آموزشی نیز میتوانند در تربیت والدین در این زمینه نقش بسزایی داشته باشند.
والدین در ارتباطات روزمره با فرزندانشان میبایست چگونه عمل کنند؟
یکی از مهمترین این موارد در ارتباط والدین با کودکان وجود عشق غیرمشروط است. ما باید بدون هیچ پیش شرطی فرزندان خود را از بدو تولد و حتی قبل از آن دوست داشته باشیم. دلبستگی غیر مشروط اصلیترین و مهمترین وظیفهی ذاتی هر والدی است که هم در رفع نیازهای زیستی و هم نیازهای عاطفی کودک، خود را بروز میدهد. ابراز عشق چه به شکل غیر کلامی و چه کلامی منجر به شکلگیری دلبستگی ایمن شده و میتواند تضمین کنندهی رشد عاطفی و هیجانی کودک از سویی و احساس رضایت والدین از سوی دیگر باشد. پدران و مادران هر دو باید همواره عشق خود به فرزندشان را با برقراری ارتباطی چهره به چهره، لبخند زدن و ابراز کلامی محبت و علاقه نشان دهند. این عمل قبل از آن که در رشد کودک سودمند باشد، احساسی بیبدیل به خود آنها خواهد داد. جنسیت، شکل و قیافه، بیماری، رفتارها و عملکردهای غیر قابل انتظار از آنها نباید شرط دوست داشتن آنها باشند. پس آنها انتظار دارند والدینشان نامشروط آنها را بخواهند و دوست داشته باشند.
مورد مهم دیگر آن است که در ارتباطات روزمره با فرزندانمان از یادآوری مداوم اشتباهات و خطاهای آنها خودداری کنیم چه در حضور مستقیم خودشان و چه زمانی که آنها احتمالا شنونده هستند. اشتباهات و خطاهای کودکان نباید به ابزاری برای سرزنش آنان و منبعی برای احساس شرم و گناه در آنها تبدیل شود. بازخوردهای مثبت ما به توانمندیهای آنها همواره میتواند استقلال در عمل، عزت نفس، خود کار آمدی و اعتماد به نفس را هدیه کند. والدین باید خطاها و اشتباهات فرزندان را فراموش کنند و همواره، نقش حمایتگری و حمایتکنندگی داشته باشند. والدین باید زمانی که فرزند کاری را به درستی و خوبی انجام نمیدهد یا مرتکب آن کاری میشود که ما به آن اشتباه یا خطا میگوییم؛ از به کار بردن برچسبها و اصطلاحاتی که نامهربانانه و خشن هستند، به شدت خودداری کنند. به خاطر داشته باشیم هر رفتار نابخردانهی ما میتواند الگویی برای پاسخهای رفتاری آنها در موقعیتهای مشابه در آیندهای نه چندان دور شود. اگر میخواهیم رفتارهای خشن روزی از جامعه رخت بر بندد، از خشن عمل کردن هم در ارتباطات کلامی و هم غیر کلامی با فرزندانمان و همچنین با هم در حضور آنان خودداری کنیم. میتوانیم این کار را هم نکنیم ولی دیگر زمانی که رفتاری خشن و نابخردانه را در سطح جامعه میبینیم، بالا و پایین را مقصر ندانیم، من و شمای پدر و مادر میتوانیم بهترین مقصر باشیم.
نقش ریتم و آهنگ گفتار هنگام برقراری ارتباط باید چگونه باشد؟
از دیگر مواردی که انتظار میرود والدین ماهرانه آن را فرا گیرند و به کار ببندند، داشتن ریتم و آهنگی ملایم، مهربانانه و نرم در گفتار با کودکان و دیگران است. تاثیر و ماندگاری این ریتم و آهنگ آرام، دلنشین و مهربانانه در گفتار، همواره از خود واژگان انتخاب شده بیشتر است. نکتهای که همواره به عنوان مولفهای مهم در شناخت شخصیت دیگران باید مورد توجه قرار دهیم، لحن گفتار افراد است. افرادی که با تحکم و صدای بلند صحبت میکنند نسبت به افرادی که لحن و آهنگ کلام آنها مهربانانه و آرام است، به گونهای متفاوت در حافظهی ما ثبت میشوند. برای واژهها ارزش قائل باشیم. آنها میراث ما از تمدن بشری هستند. آنها را با هر ریتم و آهنگی بیان نکنیم. اگر صرفا ریتم و آهنگ گفتارمان را قدری مهربانانه کنیم بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. من به این گفته ایمان دارم.
آیا این ریتم و آهنگ گفتار که از آن یاد میکنید اکتسابی است یا یک امر ذاتی؟
نحوهی بهکارگیری ریتم و آهنگ در کلام امری کاملا یادگرفتنی و تحت تاثیر هیجانات است. اگرچه میتواند به شکلی خودکار به کار گرفته شود. ولی شما میتوانید ریتم و لحن گفتار خود را تغییر دهید. همان گونه که در موقعیتهای مختلف بسته به آن که طرف گفتگوی شما چه کسی باشد، از لحنی کاملا متفاوت استفاده میکنید. بنابراین میتوان با آموزش آن را تغییر داد. حداقل در اولین اقدام عملی سعی کنیم از به کار گیری ریتم و لحن خشن و عامرانه در برقراری ارتباط با فرزندانمان خودداری کنیم.
چه توصیههای برای والدینی دارید که بسیار گرفتارند و فرصت گوش دادن به فرزندان خود را ندارند و به اشتیاق فرزندان خود برای برقراری ارتباط پاسخ نمیدهند؟
خب، اتفاقا یک مولفهی دیگر در ارتباط مثبت و انسانی با کودک، در دسترس بودن است. والدین باید در دسترسترین فرد برای فرزندان خود باشند، درست است که زندگی صنعتی و مشغلهی فراوان والدین زمان کمتری برای در کنار هم بودن را خصوصا برای پدران گذاشته است اما همواره میبینیم زمانهایی هم که در کنار فرزندانمان هستیم خوب با آنها ارتباط برقرار نمیکنیم. اگر شما به روزها، ماهها و سالهای اول پس از تولد کودک نگاه کنید، میبینید در اوایل، والدین، بویژه پدران زمانی که به منزل میآیند با چه شوقی با نوزاد ارتباط برقرار میکنند، با او حرف میزنند، بازی میکنند، شکلک در میآورند و فرزند را، و مهمتر، خود را به وجد میآورند. ولی در بسیاری از موارد با گذشت زمان و بزرگتر شدن کودک این ارتباط کاهش مییابد. من تصور میکنم اگر والدین، خصوصا پدران آن روزها و ماههای اول پس از تولد را به خاطر بیاورند، میبینیم مشکل نداشتن زمان نیست. مشکل عادی شدن و فراموش کردن عشق به فرزند و رسالت خودمان در تربیت شخصیتی مهربان و سالم است. در بسیاری از موارد میبینیم که ارتباط کلامی بین والدین و فرزند محدود به بازخواست کردن و امر و نهی کردن میشود. چرا این کار را کردی؟ چرا آن کار را نکردی؟ چرا این طور و چرا آن طور؟ یا سلسلهای از بایدهای بیسرانجام.
راههای جایگزین این بازخواست کردنها و امر و نهیها چیست؟
باید آن را با گفتوگوی دوستانه، بیان علایق، خاطراتمان، اشتباهاتمان، و افتخارات خودمان جایگزین کنیم. باید به حرفهایش گوش کنیم، بدون آن که لازم باشد از او سوال خاصی بپرسیم. باید به حرفهایش با ذوق و شوق گوش کنیم. باید هیجان و شعف از شنیدن حرفهایش را در چهره و رفتار ما ببیند. در این صورت است که میتواند یاد بگیرد و به ما اعتماد کند و حرفها، ابهامات، سوالات و مشکلاتش را با ما در میان بگذارد. در غیر این صورت ارتباطی شکل نمیگیرد و به چند کلمه و جملهی کلیشه ای محدود میشود. در ارتباطات کلامی ضرورتی ندارد والدین از کودکان سوال بپرسند بلکه والدین باید آغازگر ارتباط با کودکان خود باشند و آغازگری ارتباط با طرح سوال نیست. اگر قوانین کار به اجبار زمانی را برای بودن موثر والدین با فرزندان در طول هفته در چارچوب مراکز پیش دبستانی و مدارس شکل میدادند، چه قدر ارتباط خانه، کودک و مدرسه موثرتر و کار آمدتر میشد. در این صورت احتمالا همخوانی توصیهها و آموزشهای خانواده و سایر نهادها افزایش و بسیاری از تعارضات هم کاهش مییافت. والدین در برقراری ارتباط با فرزند خود باید به نکتهی دیگری هم توجه کنند و آن، انتقاد نکردن یا کمتر انتقاد کردن از عملکرد کودک است. محصول انتقاد؛ ناکامی و خشم در کودک است و والدینی که همواره ناتوانی کودک، و اشتباهات او را یادآوری میکنند، عزت نفس، خودکارآمدی و اعتماد به نفس پایین را در او نهادینه میکنند. همواره مراقب باشیم رفتارهای مناسب کودکانمان را به شیوهای مناسب و بلافاصله تقویت کنیم ولی به رفتارهای اشتباه سهوی آنها، واکنشهای هیجانی منفی، چه غیر کلامی و چه کلامی نشان ندهیم.
مدارس و معلمان در زمینهی آموزش ارتباطات انسانی چه نقشی دارند؟
در بحث برقراری ارتباط مثبت و انسانی مربیان و معلمان نقش بسزایی دارند. معتقدم در شرایط احراز شغل معلمی و مربیگری علاوه بر داشتن شروطی همچون دانش در حوزهی تخصصی مربوطه و آشنایی با اصول روانشناسی تربیتی، آگاهی از اصول برقراری ارتباط موثر و انسانی و عامل بودن به آنها در انتخاب معلمان باید جدی گرفته شود و در کارگاههایی باید این مهارتها مکررا به معلمان آموزش داده شود و رعایت آنها ضروری شمرده شود. ولی در هر حال چه به لحاظ اولویت زمانی و چه میزان تاثیر، خانواده نقش مهمتر و خطیرتری را بر عهده دارد.
والدین الگوی عملی در شکلدهی رویههای ارتباطی صحیح و انسانی به کودک هستند. البته باید سعی نماییم به طرقی -که البته نیازمند تدبر عمیق و اتخاذ تدابیری جدی هستند- ارتباط بین مدارس و والدین را به شکلی کاملا هدفمند و عملیاتی افزایش دهیم. در حال حاضر تقریبا ارتباط مدارس با خانوادهها تقریبا صفر است و بجز برخی تجربههای اندک که حاصل تلاشهای فردی هستند، به شکل نظامدار شاهد اقدام موثری در این زمینه نیستیم. شاید یک علت اصلی این عدم ارتباط شاغل بودن والدین در ساعات فعالیت مدرسه باشد و شاید از سوی دیگر در شکل فعلی فعالیت، مدارس نیازی به مشارکت والدین نداشته باشند. به هر حال از سویی باید این مشارکت به شکلی کاملا عملیاتی تدوین شود، از طرفی به نظر میرسد تدوین قوانینی که کارفرمایان را موظف سازند تا کارکنانشان ساعات محدودی از هر ماه را در مدرسه حضور داشته باشند مفید باشد.
البته به لحاظ سازمانی و تشکیلاتی وزارت آموزش و پرورش دارای تشکیلاتی است که وظیفهی اصلی آن تسهیل ارتباط بین نهاد خانواده و مدرسه است ولی به نظر میرسد نیازمند بازنگریهای جدی در رویههای این نهاد باشیم.
خوب گوش دادن یکی از مهارتهای ارتباطی مهم است که در حاشیه قرار گرفته است و کمتر به آن پرداخته شده است. دلیل چیست و چه راهکارهایی برای آن دارید؟
به هر حال کانال شنوایی اصلیترین کانال یادگیری و برقراری ارتباطات کلامی است. تربیت شنوندهی فعال در چارچوب تمرینات «بهشیاری» و یا «ذهن آگاهی»، امری کاملا شدنی و البته بسیار ضروری است و آموزشی که همراه با بهشیاری باشد بهرهی یادگیری را در حد قابل ملاحظهای افزایش میدهد. در این حالت شنوندهای خواهیم داشت که با حداقل قضاوت و سوگیری و با حضوری صد در صدی و اختصاص دادن تمام میدان ذهنی به گفتههای دیگری گوش فرا میدهد.
انتهای پیام