شفقنا زندگی- الیزا ذوالقدر: «چوب معلم گله هر کی نخورده خله!». برای نسلی که با این شعر بزرگ شده، فلک شدن و ترکههای خیس روی حوض وسط حیاط مدرسه تنها ترسی فرو خورده و دردی به جان خریده است. نه شخصیتی خرد شده و رنگ باخته در برابر چشم دهها دانش آموز چشم از حدقه در آمده که چشم به چوب مدیر دوختهاند برای درسی که نخواندهاند و نه حتی پاره شدن رگی و دستی عفونت کرده که چندی پیش خبر اول هر رسانه اجتماعی و آموزشی شد.
به گزارش خبرنگار شفقنا زندگی، تنبیه دانش آموزان در مدارس اگرچه رسمی به ظاهر فراموش شده در آموزش و پرورش و سنتی برافتاده است اما در ماههای اخیر بارها سروصدا به پا کرده است. حال معلوم نیست از بدشانسی آموزش و پرورشی هاست یا افزایش رخدادهایی از این دست که هر روز خبری تازه در میآید و بری نو میرسد از این باغ. تنبیه دانش آموز ۱۵ساله با چوب در گناوه که به عفونت دست یکی از آنها منجر شد و تنبیه دانش آموزی در پاکدشت به خوردن محتویات توالت مدرسه که نه تاییدی در پی داشت و نه تکذیب قاطعی، دو نمونه این ماجراست که تا مدت ها ترس در دل دانش آموزان و از آن بیشتر والدین آنها انداخت.
این موضوعات اگرچه با حمایت نسبی آموزش و پرورش از پرسنل زحمتکش خود همراه بود اما موجی از اعتراض را در پی داشت که این نهاد را به کم کاری در وظایف نظارتی خود متهم کرد.
نگرانی از تنبیه بدنی کودکان البته به مدارس ختم نمیشود. پخش فیلمی در شبکههای مجازی از تنبیه و کتک خوردن کودکی در مهد کودک برای خوردن غذا این موضوع را تبدیل به یک دغدغه عمومی کرد. نگرانیهای والدینی که به هر دلیل مجبور به فرستادن کودکان به مهد کودک هستند با خبرهای درز کرده از مدارس تشدید شد چرا که شاید مفری برای نفرستادن کودک به مهد باشد اما با مدرسه چه باید کرد.
زهرا مادر جوان ۳۵سالهای است که کودکش سال اول ابتدایی را تجربه میکند. هر روز را با نگرانی میگذراند و هر شب سوالاتش را از کودکش تکرار میکند که «مامان تو مدرسه دعوا نشدی؟ مامان خانوم معلم مشقاتو دید چی گفت؟ مامان از چیزی نمیترسی؟» خودش هم میداند که زیاد پرسیدن این سوالات هم کودک را حساس میکند و هم او را دلزده. اما دست خودش نیست گویا. میترسد به کودکش که تا به حال از گل نازکتر نشنیده آسیبی وارد شود.
«اعصاب برای آدم نمیماند که. رسانهها اگرچه ابزار نظارتی قدرتمندی برای نشان دادن آلودگیها و پیرایههای غیر اخلاقی جامعه هستند اما آیا واقعا این همه دانستن وقتی امیدی به ابزار نظارتی پیشگیرانه نیست چه سودی دارد؟»
زهرا برای کاستن از این نگرانیها، گروه وایبری با مادران سایر دانش آموزان هم دارد. در واقع باز هم پای رسانه در میان است برای تبادل اطلاعات و دانستههای تربیتی که با هر پیام، تنبیه بدنی را منع میکند و همه تنبیهات را منحصر میکند به اخم و ترشرویی و نهایتا روی برگرداندن از کودک خطاکار.
اما همیشه هم اوضاع اینقدر برای دانش آموزان خوش و خرم نبوده است. روزی روزگاری تنبیه بدنی رسمی کاملا پذیرفته شده در مدارس بود. ترکههای ناظمان و معلمان از صبح زود و یا حتی شب قبل در آب قرار میگرفت تا اگر قرار به تنبیه دانش آموزی بود تا حد ممکن اثرگذار باشد. ابزار فلک کردن هم جزء جدایی ناپذیر مدارس و مکتب خانهها بود.
صمد ۶۳ساله خیلی خوب به یاد میآورد نام یکی از معلمانش را که یکی از تنبیهاتش گذاشتن دست دانش آموز خاطی زیر پایه صندلی فلزی و نشستن بر روی آن بود. چوب خوردن و فحش شنیدن هم خیلی نگرانی نداشت چرا که همیشگی بود و عادی برای مدارس آن روز. اما به یاد دارد وقتی پسر دبستانیاش از معلم کلاس اولش کتک خورد آنقدر رفت و اآد تا مدرسه پسرش را عوض کرد مبادا خاطره این تنبیهات در روحیه و ششخصیت پسرک اثر سوء بگذارد.
همسرش معلم بازنشستهای است که سالها در کلاس اول تدریس کرده است. او اعمال تنبیه بدنی را به شدت مضر میداند و معتقد است راههای خیلی بهتری برای تربیت و آموزش دانش آموزان وجود دارد. منصوره میگوید: «درس معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.»
او به یاد میآورد که دانش آموزی داشته که دستش برای مشق نوشتن کند بوده و همیشه مشقهای او را کمتر میکرده تا بتواند به راحتی و بدون استرس تکالیفش را انجام دهد. سالها بعد آن دانش آموز به عنوان یک دانش آموز ممتاز با دخترش همکلاس میشود و همواره از این کار معلم کلاس اولش به عنوان بهترین خاطره و مهمترین دلیل درسخوان شدنش یاد میکرده است.
بسیاری از افراد بر این باورند که اگر واقعا افزایش خشونتی در مدارس رخ داد معلول خشونتی بزرگتر و گستردهتر است که در جامعه جاری و ساری است. خشونتی نگران کننده که این روزها چندان هم پنهان نیست با وجود وسایل ارتباط جمعی و اپلیکیشنهایی که بر روی گوشیهای تلفن همراه نصب است و همه را در آن واحد به دیدن تصاویری مهمان میکند که تن میلرزاند. دیدن اعدام و تخمه شکستن هم دیگر تنها دلیل این مدعا نیست. دیدن نزاع خیابانی اقشار گوناگون از راننده تاکسی گرفته تا کاسب و مشتری امری بسیار عادی در جامعهای شده که یکی از فیلمهای پر فروشش دی وی دیهای جنایات داعش است که بر سر خیابانها میفروشندش.
پیوندهای فراموش شده، به بیگانگی دامن می زند
دکتر سعید معیدفر جامعه شناس پیوندها و تعاملات اجتماعی را اصلی اساسی در ایجاد یک جامعه منسجم و قوام ذکر می کند باعث می شود همه انسان ها در آن از احساس مسوولیت مشترک برخوردار شوند و در گفت وگو با خبرنگار شفقنا زندگی می گوید: این موضوعی است که در جامعه امروزی ما به دست فراموشی سپرده شده است و شرایطی به وجود آمده که امکان تعاملات اجتماعی به جز در حوزه های محدودی مانند خانه و در حد کمتری محیط کار از بین رفته و حوزه ارتباطی گسیخته شده است.
روابط ماشینی میان افراد با یکدیگر
وی با بیان اینکه در این شرایط افراد جامعه کمتر به هم پیوند می خورند و احساس مشترک اندکی در بین آنها به وجود می آید، می افزاید: با سست شدن این پیوندها، بیگانگی در بین افراد رواج می یابد و بر این اساس شاهدیم در محیط کار، روابط ماشینی بین کارکنان با یکدیگر و کارمندان و سازمان حاکم است. حتی در مواردی افراد علیه یکدیگر اقدام می کنند و در مقابل منافع هم می ایستند. این موضوع که مناقشات درون سازمان را بیشتر می کند، در همه اقشار اجتماعی و حتی گروه هایی که از آنها انتظار این اقدامات نمی رود، نیز دیده می شود.
اولویت دادن به منافع فردی به جای منافع گروهی
این عضو هیات علمی دانشگاه تهران معتقد است که بیگانگی بروز یافته، افراد را به سمت اولویت دادن به منافع فردی و قرار گیری در مقابل منافع دیگران می کشاند و این فضاسازی به همه جامعه تسری می یابد. وی با بیان اینکه تنها در محیط های کوچکتری مانند خانه است که هنوز می توان نشانی از یگانگی و پیوندهای اجتماعی دید هرچند همان نیز چند صباحی است دستخوش درگیری هایی شده است، می افزاید: پیوند انسان ها به دور از فردیت و قرارگیری در فرایند تعامل جدی با یکدیگر باعث ایجاد احساس مسوولیت مشترک در بین افراد جامعه می شود.
وی نبود نظام صنفی در جامعه را یکی دیگر از دلایل بیگانگی افراد با یکدیگر می داند و ادامه می دهد: گروه های اجتماعی و انجمن های مدنی فعال اگرچه به تعداد نه چندان زیاد اما وجود دارند در حالی که افراد کمی در آنها فعالیت می کنند. این در حالی است که در یک جامعه پویا هر فرد در چندین گروه عضویت دارد و ایفای نقش می کند.
ضابطان قانون وظایف خود را به درستی انجام نمی دهند
معیدفر با بیان اینکه در عرصه بیرونی نیز قوانین و هنجارهایی که روابط افراد را مدیریت می کنند و امکان رفع مشکلات در روابط بین فردی را فراهم می کند سست شده و یا بیشتر معطوف به حفظ منافع افراد و طبقه خاصی از جامعه است، ادامه می دهد: به همین دلیل این قوانین دچار اضمحلال شده اند. از سوی دیگر ضابطان قانون نیز وظایف خود را به درستی انجام نمی دهند و همین موضوع باعث تضییع حقوق افراد و گرایش مردم به سمت خشونت خواهد شد. همه این مسائل باعث می شود هر کس بر اساس معیارهای خود برخورد کند و نه معیارهای مشترکی که دچار سستی و اضمحلال شدند.
وی با ذکر نقل قولی از هاب هاوس مبنی بر اینکه در جامعه ای که تعاملات و قانونمندی ها حاکم نباشد انسان ها گرگ هم می شوند، خاطرنشان می کند: ما نیز در جامعه فعلی خود نوعی از این وضعیت را تجربه می کنیم. به همین دلیل است که می بینیم خشونت ابعاد جدیدی می یابد و نهادهایی مانند مدرسه و خانواده نیز که باید صحنه تعاملات سالم بین افراد را فراهم کنند نتوانسته اند مسوولیت خود را به درستی به انجام برسانند.
ما نتوانستیم مدرسه را به یک نهاد اجتماعی تبدیل کنیم
کودکان در مدارس امروزی گلادیاتورهایی هستند که دائما با هم مبارزه می کنند
این جامعه شناس با بیان اینکه مدارس در کشور ما بیشتر یک شکل تکنیکال و یک هدف بسیار صوری پیدا کردند و تنها به گرفتن نمره و مدرک معطوفند، ادامه می دهد: ما نتوانستیم مدرسه را به یک نهاد اجتماعی تبدیل کنیم و اصل را بر نمره آوردن گذاشتیم. به این ترتیب مدرسه به مکانی تبدیل شده که همه در آن وقت ندارند. در حالی که مدارس باید بستری برای ورود کودکان به جامعه و تجربه با هم بودن باشد. اما کودکان در مدارس امروزی کشور ما بیشتر گلادیاتورهایی هستند که دائما با هم مبارزه می کنند تا جایگاهی بهتر و نمره ای بالاتر به دست آورند و همین فضای خشک و بی روح است که به فضای بیگانگی و ضعف تعاملات اجتماعی کمک می کند و به بازتولید و تقویت خشونت در جامعه می انجامد.
صلوات بفرستید!
به گزارش شفقنا زندگی، «صلوات بفرستید.» روزی روزگاری این جمله آبی بود بر آتش آنها که دست به یقه شده بودند برای گرفتن حقی و یا فرونشاندن خشمی. اما این روزها دیگر کمتر شنیده میشود میان صدای دعوا و ناسزاهایی که به سرعت برق و باد رد و بدل میشود. یا شاید دیگر اثربخش نیست برای مردمی که تحریک پذیرتر از گذشته شدهاند به گواه آمار و ارقام.
در ۱۰سال گذشته سالانه به طور متوسط ۵۹۸هزار و ۳۷۴ ایرانی در پزشکی قانونی به دلیل نزاع پرونده تشکیل دادهاند بیشترین این آمار مربوط به سال ۱۳۸۹ با ۶۳۱ هزار و ۳۸۱ نفر است و کمترین آن هم در سال ۱۳۸۶ با ۵۴۷ هزار و ۶۲۱ نفر.
همچنین آمارها نشان میدهد که روزانه ۳۰۰نفر در پایتخت دعوا میکنند.
بر اساس آمار پزشکی قانونی استان تهران، در شش ماهه نخست امسال ۶۰ هزار و ۳۹ نفر به دلیل نزاع به مراکز پزشکی قانونی استان مراجعه کردهاند که این رقم در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته که تعداد مراجعین به دلیل نزاع به مراکز پزشکی قانونی استان ۵۸ هزار و ۵۹۱ نفر بوده است افزایش ۲. ۵ درصدی را نشان میدهد.
بر اساس پژوهشی که با همکاری پلیس در شهر تهران انجام شده، مسائل خانوادگی با ۵/۲۵ درصد عامل اول در بروز درگیری و نزاع است. پس از آن نیز آسیبهای اجتماعی با ۲/۲۴ درصد، رعایتنکردن حقوق دیگران با ۲/۱۲ درصد و مسائل مربوط به راهنمایی و رانندگی با سهم ۴/۶ درصدی در ردههای بعدی عوامل نزاع قرار میگیرند.
بر اساس این پژوهش هر کدام از این دستهها زیرمجموعههای زیادی را در بر میگیرد.
عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فراوانی همچون احساس محرومیت نسبی، خاستگاه خانواده، فقر اقتصادی، مشکلات فرهنگی کم سوادی و یا بیسوادی، تبعیض، بیکاری، نابرابریهای اقتصادی، تعارضات طایفهای، اختلافات خانوادگی، اختلافات مالی و ملکی، کاهش همبستگی اجتماعی، فقدان نظارت و کنترل اجتماعی، تمایل افراد به پرخاشگری، ناکامی، یادگیری اجتماعی و عدم آشنایی به قوانین از جمله زیر مجموعههایی است که باید در بررسی عوامل نزاع مورد توجه قرار گیرد.
انتهای پیام