شفقنا زندگی- اعتماد؛ رومینا روشن بین: مرکز، شلوغی، ازدحام، کلافگی، خستگی، عبور اجباری، اینجا خیابان ولیعصر(عج)، چهارراه ولیعصر(عج) است. جایی که به همه جای تهران ربط پیدا می کند. البته نه همه جا فقط جاهایی که پررفت و آمدند و شاید، گذر هر فرد به آنجا بیفتد. با میدان انقلاب که مرکز کتابفروشی است، فاصله یی ندارد. با اتومبیل سه دقیقه و پیاده یک ربع، یکی از ملاک های چهارراه ولیعصر آن ساختمان معروفش است، همان ساختمانی که درهایش ابهت و جلوه خاصی به چهارراه داده، مگر می شود از چهارراه ولیعصر گذر کرد و جذب این بنا نشد. این بنا، تئاتر شهر است، تنها مرکز تئاتر حرفه یی کشور.
ساختمانی مدور و استوانه یی که دقیقا در تقاطع خیابان انقلاب و ولیعصر(عج) قرار دارد. علاوه بر فضاهای سرپوشیده، محوطه باز اطراف بنا در مجاورت خیابان ولیعصر، پارک دانشجو و خیابان انقلاب نیز بخشی از مجموعه تئاترشهر محسوب می شوند. پارک دانشجو که البته کمتر دانشجویی در آن دیده می شود، پارک نسبتا شلوغی است. اهل هنر و دانشجویان بیشتر در محوطه دور تئاترشهر درست کنار همان ستون های قرینه می ایستند، راه می روند و می نشینند. هرچند این روزها یا بهتر است بگوییم در این چند سال اخیر جمعیت هنر دوستان و دانشجویان در این محوطه کمتر شده است، شاید بیشتر به دلیل پارک «دانشجو» باشد، پارک شلوغ است، زن و مردی جوان روی نیمکتی نشسته اند، مرد رو به همسرش می گوید: «خیلی وقت است که کسی حتی جرات ندارد در این پارک زیبا قدم بگذارد اما برای تداعی کردن دوران دانشجویی خوب است، آخر می دانی، هر بعد از ظهر بعد از تمام شدن کلاس هایمان به اینجا می آمدیم» زن با تعجب می پرسد: «پارک به این خوبی، ما هم با آسودگی کامل نشسته ایم و از هوا لذت می بریم، جرات برای چه؟»
مرد در جواب می گوید: « از اصطلاح اراذل و اوباش گرفته تا قمه کش ها که گاهی اینجا دعوا راه می اندازند، همه باعث می شود تا آدم جرات نکند دیگر به این پارک بیاید». برخی از میانسال ها در حال پیاده روی هستند، و برخی ها هم دور هم جمع شده اند و صحبت می کنند، کنارشان می نشینم و می گویم: «پارک خوبی است، جایی است برای آب و هوا عوض کردن» پیرزنی که در جمع نشسته، می گوید: «برای ما که سن و سالی ازمان گذشته پارک خوبی است اما زیاد جرات نمی کنم به این پارک بیایم، آخر آدم اینجا امنیت ندارد البته من خودم تا به امروز شاهد حادثه یی نبودم اما درباره اش زیاد شنیدم» شاید پارک «دانشجو» پارک خطرناکی نباشد اما در ذهنیت مردم جای خوبی را برای خودش پیدا نکرده است. ساعت ۵ عصر است، پارک دانشجو و تئاتر شهر هنوز به اوج شلوغی نرسیده اما آن طرف تر یعنی چهارراه ولیعصر ازدحام جمعیت بیداد می کند.
ازدحام، زیبایی ها را زشت جلوه می دهد
در چهره مردم چیزی جز عصبانیت دیده نمی شود بالاخص که گرمای هوا هم کلافه کننده است. جمعیتی خسته در کنار زیرگذر ها ایستاده اند و همدیگر را هل می دهند، گویا می خواهند زودتر وارد مترو شوند. همه فکر می کردند اگر در چهارراه ولیعصر(عج) زیرگذر زده شود، دیگر شلوغی چهارراه، مثل سابق نخواهد بود. اما گویا با زدن زیر گذر هنوز هم چهارراه ولیعصر(عج) شلوغ است زیرا هنوز برخی افراد از میله های کشیده شده دور چهارراه می گذرند و بدون زحمتی – درواقع خودشان اینطور حس می کنند – به آن ور میله ها می رسند. گویا مردم دل شان می خواهد یک کلنگ بزرگ بردارند و بر چهارراه ولیعصر بزنند تا مدتی خراب و تردد کم شود یا اصلااز بین برود یا شاید بهتر است چهارراه ولیعصر موزه شود و دورش را یک شیشه بزرگ بکشند اما بازهم شلوغ می شود، آنوقت مردم دور شیشه جمع می شوند تا خاطرات گذشته خود را تداعی کنند.
توانایی خیابانی پر ازدحام برای ساختن خاطراتی ناتمام
مگر می شود کسی از چهارراه ولیعصر که در هر ۱۰ قدمی از محوطه های دورش یک کافه وجود دارد، خاطره یی نداشته باشد. اگر از ۷ صبح تا ۱۰ شب کنار چهارراه ولیعصر(عج) و محوطه های دورش سر بزنید، می بینید که هر ساعت با ساعت دیگر تفاوتی اساسی دارد. خلوت ترین ساعت ۷ صبح است آن هم در زمستان که هوا کاملاروشن نشده و شلوغ ترین ساعت ۶ و ۷ غروب است زیرا بیشتر افراد ترک محل کار می کنند. ۷ صبح، چهارراه خلوت است، می شود تازه رنگ و رویش را دید و نفسی تازه کرد اما ۷ غروب باید چشمانت را ببندی و هرچه سریع تر به سمت تاکسی یا مترو بروی زیرا ازدحام جمعیت مانند موج دریا آدم را با خود می برد. در راستای چهارراه ولیعصر تا انقلاب دانشگاه هایی از جمله دانشگاه هنر، دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد هنر و معماری قرار دارد. باید اشاره کرد نیمی از این ازدحام را دانشجویان هنر احاطه کرده اند، می روند و می آیند گاهی سر از کافه های محل در می آورند گاهی هم از تئاتر شهر، گاهی هم در کوچه حاجیان که در خیابان فلسطین قرار دارد، سکنی می کنند البته همچین سر حال هم نیستند.
می گویند: «از این همه سر و صدا، مغزمان دیگر نمی کشد تا حرف بزنیم یا حتی فکر کنیم». گاهی اوقات فضای چهارراه ولیعصر آنچنان آلوده می شود که روبه رو را نمی توان دید، از اتومبیل های فرسوده گرفته تا افرادی که سیگار به دست از کنار هم رد می شوند. همه این عوامل ضربه یی محکم به سر است، مانند آهنگ راک با صدای بلند که از هدفون پخش شود و حس کنی همین حالاپرده گوشت از کار می افتد. شاید همین خاطره ها باشد که افراد نمی توانند بی خیال چهارراه ولیعصر شوند. به داخل کوچه حاجیان می روم ساعت پنج عصر است، باد می آید، هوا نه گرم است، نه خنک، زنی که دانشجو نیست، روی یکی از سکوهای کوتاه کوچه نشسته است. دانشجو هستید؟ من می پرسم، می گوید: «نه. چند سال است که فارغ التحصیل شده ام ولی گاه گاهی اینجا می آیم تا از گذشته یادی کنم.»
کسبه اما سرحال هستند
شلوغی چهارراه ولیعصر، موقعیت خوبی را برای کسب درآمد فراهم کرده. از ساندوچ فروشی ها گرفته تا پلاتوهای فراوان که در مسیر ولیعصر تا انقلاب قرار دارند و دانشجویان نمایش برای تمرین تئاتر به این پلاتوها می روند. ساعت هشت شب است، از دور نگاهی به تئاتر شهر می اندازم، چراغ های خیابان روشن شده و زیبایی تئاترشهر را دوچندان کرده، به طرف ساختمان اصلی می روم، از پله ها بالامی روم و روی یکی از سکو ها می نشینم، مردی که در دستانش کتری است به طرف مردم می آید و برایشان چای می ریزد، دلم از آن چای ها می خواهد همان هایی که زیادی داغ داغ است. چای می خورم، افراد در حال تردد هستند یا نشسته اند، راجع به نمایش های در حال اجرا حرف می زنند. در همین حال هستم که گربه یی را کنارم می بینم، گربه یی کوچک و مشکی، نگاهش خاص است حتی از من نمی ترسد، با جذبه یی هر چه تمام تر می خواهد با من ارتباط برقرار کند، پیرمردی به سمت ما می آید و دستی روی گربه می کشد و می گوید: «سلام عزیزم. خوبی؟» از پیر مرد می پرسم این گربه شماست؟ می گوید: «این گربه تئاتر شهر است. همه کسانی که اینجا می آیند، این گربه را می شناسند از همان ابتدا که به دنیا آمد اینجا بود، آدم ها را خیلی دوست دارد.» دلم نمی آید بگذارم و بروم، شب است و همه فارغ از کار و دانشگاه دور هم جمع شده اند و با خیال راحت از هنر حرف می زنند. اما نمی دانم آن طرف تر یعنی پارک دانشجو نقل مجلس شان چه هست؟
انتهای پیام
life.shafaqna.com