شفقنا زندگی- دکتر یعقوب اسماعیلی، روانشناس معتقد است: رکن خانواده تربیت است. اشتباه ما این است که تربیت را به مدرسه سپرده ایم، این غلط است و از نظر راهبردهای تعلیم و تربیت خطایی استراتژیک است که متاسفانه منشا سیاسی دارد. وی همچنین می گوید: ما نیز در نظام تعلیم و تربیت دینی خود آفتی داریم و مدرسه را جایگزین خانواده کرده ایم و از مدرسه انتظار داریم شق القمر کند و بچه های ما را متدین بار بیاورد. خروجی این است که بچه ها نه تنها غنای دینی پیدا نکرده اند بلکه راه های تظاهر دینی را به خوبی یاد گرفته اند. باید این وظیفه را به خانواده بر گردانیم.
* نهاد خانواده در ایران با چه تهدیداتی روبه رو است و این نهاد در آینده جامعه ایران دچار چه چالش هایی خواهد بود؟ مهمترین تهدیدات امروز کدامها هستند و با توجه به بحث فردگرایی که در جوامع مختلف مطرح است این مساله در جامعه ایران تا چه حدی جدی شده است؟
اگر قرار باشد ازدواج عشق را از بین ببرد باید تا حدودی در آن تجدید نظر کرد
ابتدا پیش فرضی را ارائه می کنم. خانواده یک واحد اجتماعی نیست بلکه واحدی روانشناختی است. از این جهت به این نکته اشاره می کنم که ما به نهادهایی که ماهیت و ساختار اصطلاحا جامعه شناختی دارند، اجتماعی می گوییم. درحالیکه خانواده برای سلامت و رشد خود متاثر از ساختار های اجتماعی نیست. خانواده رشدی درون زاد دارد. این واحد مبتنی بر کشش های عاطفی و اساسی فی مابین دو جنس است. بین دو جنس به این معنی که مرد و زن ویژگی های روانشناختی ذاتی دارند که بر اساس آن به هم گرایش پیدا می کنند. این ویژگی های ذاتی عبارت است از میل به ارتباط با یک انسان که ما در ارتباط با او حس می کنیم نیاز داریم وجودمان بسط پیدا کند و رشد داشته باشیم. ما بیشترین مثال از ارتباطات عمیق را در روابط عاشقانه مثال می زنیم و حتی اگر دقت کرده باشید برخی سوالی کلیشه ای می پرسند و می خواهند بدانند آیا ازدواج عشق را از بین می برد؟! یعنی اگر قرار باشد ازدواج عشق را از بین ببرد باید تا حدودی در آن تجدید نظر کرد. معنی این است که رابطه عاشقانه بین جنسی اصالت دارد. البته اصالت نیز مطرح نیست و حتی در فرهنگ عرفانی نیز این موضوع را می بینیم. حافظ می گوید از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند. ما این مساله را در رابطه زن و شوهر تجزیه و تحلیل نمی کنیم و نمی گوییم این یعنی چه و چه الزاماتی در زندگی خانوادگی دارد؟! معنی این نوع رابطه این است که این نوع روابط و روابطی که ما به آنها زوجیت می گوییم مبتنی بر عشق و محبت و مودت و رفق و مدارای عمیق است. این نیازی ذاتی است و نیازی نیست که از جامعه ریشه گرفته باشد.
سلطه اقتصادی بر ساختار های اجتماعی حاکم شده و از طرفی دیگر بشر بیچاره نیازمند محبت و دوستی است
به همین دلیل معمولا خانواده در طول تاریخ با چنین تفسیری از نیازهای انسان ها شکل گرفته است. از طرفی می بینیم جامعه صنعتی امروز انسانها را آزاد کرده است. البته در این آزادی فریبی نهفته است. آنها ابتدا انسانها را آزاد می کنند و بعد آنها را به صورت کالای سرمایه ای در می آورند. یکی از آن فریبهای ظریف دنیای سرمایه داری این است که همه را به طغیان دعوت می کند و همه آدمها خود به خود دچار وهم می شوند. حال این انسان آزاد با آزادی اش چه می کند؟! هیچ! در چند روز اخیر و یکی دو ماه گذشته «آلیس» حال مردم را بهم زد و پشت سر آن «چین چین» آمد و به دنبالش چه و چه و چه و این اتفاق رخ می دهد،چون تولید کالا بازار می خواهد. وقتی کالایی را تلقین می کنند آدمها خود به خود مصرف کننده می شوند. اگر دقت کرده باشید نسبت آزادی و مصرف گرایی و نسبت آزادی و تجمل گرایی نسبتهایی مستقیم است. بشر از نقطه نظر علمی و روانشناختی به نوعی در حال فریب خوردن است. این فریب منشایی در ساختار های اجتماعی دارد. ساختار های اجتماعی مبتنی بر سرمایه داری، مالکیت و سلطه طلبی است و متاسفانه ما نیز در ایران گرفتار شده ایم. سلطه اقتصادی بر ساختار های اجتماعی بشر حاکم شده است و از طرفی دیگر بشر بیچاره نیازمند محبت و مودت و دوستی است.
* بحث عشق مطرح شد برخی با عشق ازدواج می کنند ولی به به تدریج از عشق اولیه فاصله گرفته و در نهایت می بینیم که ازدواج آنها منجر به جدایی می شود…
خانواده های ما از تربیت و رشد شخصیت فرزند غافلند
نه اشتباه نکنید. عشق چیست؟ انسان را در هر مرحله از رشد خود در نظر بگیرید. این انسان به تناسب کمبود خود نیاز به یک سری چیزهایی در بیرون نیاز دارد. انسانی که نوعی کمبود وجودی در خود می بیند سعی دارد با اتصال و اتکا به امری بیرونی این کمبود را جبران کند. حال فردی معمولی که گرفتار زندگی روزمره است جوری عاشق می شود و کسی مثل مولانا جلال الدین با آن عظمت شخصیتی، جوری دیگر عاشق می شود. وقتی می گویید عشق، اولین سوال این است کدام نوع عشق و در چه سطحی از عشق؟ ما کسی را داریم که عاشق می شود و زمانی که از محبوبش پاسخ مثبت نمی شنود به صورت او اسید می پاشد! یعنی اگر قرار شد مال من نباشی نباید مال هیچ کس دیگری باشی! درحالیکه در صحبتهای ادبی و عرفانی در رابطه با عشق حافظ هم حرف می زند. اگر به جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست اما حرامم باید اگر من جان به جای دوست بگزینم. این هم نوعی عشق است. ولی ما می بینیم بچه هایی که عاشق می شوند و یا ادعا می کنند که عاشق شده اند در چه سطحی عاشق می شوند؟ وقتی تجزیه و تحلیل می کنید خودخواهی را می بینید. به دلیل این گرفتاری ها خانواده های ما از تربیت فرزند و رشد شخصیت فرزند غافلند و البته ناتوان هم هستند.
برخی بلوغ عاطفی و اجتماعی لازم برای ازدواج را ندارند
خانواده آنقدر قدرت دارد که می تواند در مقابل انحراف اجتماعی مقاومت کند
لذا وقتی زوج ازدواج می کنند بلوغ عاطفی و اجتماعی لازم برای ازدواج را ندارند. هر مفهومی به هر شکلی تایید شدنی نیست. امروز عبارات و کلمات و ابیات اشعاری را که بچه های ما آنها را با گوشی های خود می شنوند تجزیه و تحلیل کنید این مطالب ابتذالی اجتماعی در مناسبات بین انسانهاست و عمق معنایی ندارد. ما دچار سردرگمی و ابهام شده ایم و از ساختار و ماهیت ذات انسان که انسان به کمک آن با هم نوع خود ارتباط می گیرد، فاصله گرفته ایم. این فاصله تحت تاثیر تحولات اجتماعی است. این تحولات آسیب زننده است و خانواده ماهیتی اجتماعی ندارد که ما آن را متناسب با جامعه تنظیم کنیم. خانواده آنقدر قدرت مقاومت دارد که می تواند در مقابل انحراف اجتماعی مقاومت کند. و باید همین کار را انجام بدهد. بحث اصلی این است که ما در شناخت و تحلیل خانواده قصور زیادی داریم. مشکل دیگر این است که ما سنت هایی غلط داریم و مدعی دینداری می شویم درحالیکه معارف دینی جور دیگری به مساله نگاه می کند. ما سنت هایی داریم ولی نمی خواهیم روابط بین زن و مرد را به پاکی بشناسیم. قرآن می فرماید وقتی می خواهید ازدواج کنید اعلام کنید. و کسی که اعلام نکرد خلاف عرف کرده است.
ما خلاف عرف را خلاف دین و شرع می دانیم و با این عرف های اجتماعی که معلوم نیست مناسبات درستی باشند یا نه مردم را محکوم می کنیم
ما امروز نسلی از پسران خودخواه و غیر مسئول و ناپخته داریم
بسیاری مردها در زندگی خانوادگی از هویت مردانه خود فاصله گرفته اند
ولی ما خلاف عرف را خلاف دین و خلاف شرع می دانیم و با این عرف های اجتماعی که معلوم نیست مناسبات درستی باشند یا نه مردم را محکوم می کنیم. امروز بسیاری مردها به دنبال ازدواج نمی روند چون حاضر نیستند تن به بار مسئولیت بدهند. پسر ها در خانواده ها دردانه های مادران خود هستند و به همین دلیل بچه های بی کفایتی بار می آیند و ما امروز نسلی از پسران خود خواه و غیر مسئول و ناپخته داریم. چون مادر او را برای خود تربیت کرده است نه برای زندگی اجتماعی و متاسفانه این مورد زیاد است، این یکی از آثار فمنیسم در جامعه است. بسیاری مردها در زندگی خانوادگی از هویت مردانه خود فاصله گرفته اند. این آدمها در جامعه زیر بار مسئولیت نمی روند و سنت های ما سنگین هستند و تکلف بالایی در تشکیل زندگی خانوادگی ایجاد شده است. چند سال پیش در سطح فرهنگی شعاری با عنوان ایجاد خانواده های نیمه مستقل مطرح شد. یعنی کسانی که امکان تشکیل زندگی مستقل را ندارند، توسط خانواده های دوطرف حمایت شوند و مدتی روی بال دو طرف زندگی کنند تا جان بگیرند. ولی هیچ کاری عملیاتی نشد.
ازدواج سفید انتخاب از روی ناچاری دخترانی است که می دانند پسران در مقابل آنها تن به ازدواج نمی دهند
امروز ما تقدس زدایی می کنیم و حیا و شرم را به عنوان سنت های غلط دور می ریزیم
برخی دختران بر سر تصاحب پسرها با هم رقابت می کنند
ازدواج سفید انتخاب از روی ناچاری دخترانی است که می دانند پسران در مقابل آنها تن به ازدواج نمی دهند و چون دسترسی به جنس مخالف در جامعه آسان و زیاد است مجبورند و به این کار تن می دهند. در جامعه ما سنت خوبی رواج داشت و مرد وقتی می خواست ازدواج کند باید به سراغ خانواده می رفت و دختر را به راحتی به او نمی دادند. دختر شان و منزلتی داشت و ناموس خانواده و مظهر حیا بود. امروز ما تقدس زدایی می کنیم و حیا و شرم را به عنوان سنت های غلط دور می ریزیم و برخی دختران بر سر تصاحب پسرها با هم رقابت می کنند و خود به خود خود را ارزان می فروشند. این مساله به نهاد خانواده آسیب می زند.
*راهکار چیست و ما تربیت و آموزش را از کجا باید شروع کنیم؟
اشتباه ما این است که تربیت را به مدرسه سپرده ایم
با استراتژی های غلط مان در کشور برای خانواده ها مشکل ایجاد کرده ایم
رکن خانواده تربیت است. اشتباه ما این است که تربیت را به مدرسه سپرده ایم، این غلط است و از نظر راهبردهای تعلیم و تربیت خطایی استراتژیک است که متاسفانه منشا سیاسی دارد. آموزش و پرورش می خواهد بچه ها را سیاسی تربیت کند تا مبادا کسی حرف درشتی بزند به همین دلیل کنترل شدیدی روی مدارس اعمال می کند و این کنترل باعث شده است نقش خانواده ها در مدارس به صفر برسد. ما روزی در این کشور انجمن اولیا و مربیان را در سطح وزارت کشور و در سطح قائم مقام وزیر داشتیم و انجمن ها در کشور کنگره داشتند، امروز این انجمن مرده است و هیچ چیزی نمی بینید. خانواده تعلیم و تربیت بچه ها را رها کرده است و از نهاد آموزش و پرورش توقع دارد در حالی که این کار، کار نهاد رسمی آموزش و پرورش نیست این کار خانواده است. ما با استراتژی های غلطمان در کشور برای خانواده ها مشکل ایجاد کرده ایم.
مدرسه و معلم هیچگاه نمی توانند جایگزین تربیت فرزندان در خانواده شوند
ما تحت تاثیر مسائل اجتماعی و سیاسی نقش خانواده ها را در تعلیم و تربیت به صفر رسانده ایم
من سوالی شرعی دارم، وظیفه تربیت یک کودک بر عهده معلم است یا بر عهده والدین؟ مسلم است که این وظیفه ذاتی والدین کودک است. اگر والدین بخواهد کودک را در شش سالگی به مدرسه نفرستند و در خانه به او آموزش بدهند اتفاقی نمی افتد. اگر خانواده این مراقبت را داشته باشد تا کودک او از نظر خصوصیات خلقی و عاطفی و اجتماعی و … درست تربیت شود چه اشکالی خواهد داشت. ولی مدرسه و معلم هیچگاه نمی توانند جایگزین خانواده شوند. ما تحت تاثیر مسائل اجتماعی و سیاسی نقش خانواده ها را در تعلیم و تربیت به صفر رسانده ایم. در کشورها نهاد آموزش و پرورش پیوند تنگاتنگی با ساختار سیاسی دارد و نظام های سوسیالیستی و یا سرمایه داری سعی می کنند بچه ها را بر طبق نظر خود تربیت کنند. ما هم همینطور هستیم.
کودکان نه تنها غنای دینی پیدا نکرده اند بلکه راه های تظاهر دینی را به خوبی یاد گرفته اند!
امروز خانواده های ما دچار کرختی در تربیت فرزندان خود هستند
ما نیز در نظام تعلیم و تربیت دینی خود آفتی داریم و مدرسه را جایگزین خانواده کرده ایم و از مدرسه انتظار داریم شق القمر کند و بچه های ما را متدین بار بیاورد. خروجی این است که بچه ها نه تنها غنای دینی پیدا نکرده اند بلکه راه های تظاهر دینی را به خوبی یاد گرفته اند. باید این وظیفه را به خانواده بر گردانیم. خانواده باید به دنبال کار فرزندانش باشد و تعلیم و تربیت باید بر عهده خانواده باشد، خانواده باید در اصول مدرسه دخالت کند. والدین ما امروز چقدر در اصول مدرسه دخالت می کنند؟! هیچ! امروز تمام دستور العمل ها از وزارتخانه و اداره کل و ناحیه و… می آید. این روش با دین نیز سازگار نیست. این حق فرزند است بر پدر و مادر که او را تربیت کنند. معلم و مدرسه وکیل پدر و مادر است. امروز خانواده های ما دچار کرختی در تربیت فرزندان خود هستند. والدین باید در همه امور مدرسه مشارکت کنند. ما نهاد اولیا و مربیان را تقلیل داده ایم و به این نهاد اجازه دخالت در امور مدرسه را نمی دهیم و نتیجه این آسیب متوجه فرزندان ما و نسل ما است. ما سنت های اجتماعی داریم که به دوره ای تاریخی مربوط هستند. نیاز نیست حتما برای ازدواج کردن پدر و مادر وارد شوند، پدر و مادر می توانند مشاوران خوبی برای فرزندان خود در مسیر انتخاب آنها باشند.
* شاید به این دلیل که والدین احساس می کنند فرزندانشان درک لازم را برای انتخاب همسر ندارند و باید فرزندان خود را همراهی کنند، تا مثلا ازدواج آنها در چند سال آینده منجر به طلاق نشود.
ازدواج هایی منجر به طلاق می شود که ریشه در مناسبات خانوادگی ندارند
آنجایی که سیستم های حمایتی خانواده به درستی عمل نمی کند طلاق اتفاق می افتد
ازدواج هایی منجر به طلاق می شود که ریشه در مناسبات خانوادگی ندارند. هر بار در زندگی اجتماعی و فردی به شما فشار و استرس وارد می شود یکی از عواملی که می تواند کمک کننده باشد تا شما استرس خود را به خوبی مدیریت کنید، سیستم های حمایت اجتماعی است که از آنها برخوردار شده اید؛ مثل بیمه تکمیلی در بیماری ها. وقتی گرفتار می شوید به سراغ خانواده می روید و آنها کمک می کنند. در هر کجا این سیستم ها ضعیف باشند خود به خود آسیب ها بیشتر می شود. در آسیب شناسی ازدواج و طلاق هایی که رخ داده است، می بینیم آنجایی که سیستم های حمایتی خانواده به درستی عمل نمی کند طلاق اتفاق می افتد. وگرنه اگر خانواده ها مداخله ای درست و پشتیبانی به جا داشته باشند خود به خود مشکلات حل می شود و فرزندان به زندگی خود ادامه می دهند.
*وارد بحث تفاوت نسلی بشویم. به نظر می رسد این تفاوت و تعارض بسیار عمیق است.
وقتی جوانی تصمیم می گیرد آیا حرمت و آزادی و اراده او را به رسمیت می شناسیم؟
باید نسل فعلی ما به نسل جوان نگاهی دوباره داشته باشد و به او اعتماد کند و اجازه خطا بدهد
در این مورد به نکته ای اشاره می کنم. این عمق طبیعی است. قوانین انسانی قوانینی است که اگر ریشه در ذات انسان داشته باشند اثر بخش است. ولی اگر از سنت های اجتماعی غلط آمده باشند اثر بخش نیستند. به طور مثال در احکام دینی داریم که اگر کسی در نماز صبح خواب ماند تکلیف اطرافیان چیست؟ حکم شرعی این است که کسی حق ندارد او را برای نماز صدا کند. اگر ما تعصب دینی داشته باشیم به او لگدی می زنیم و او را بیدار می کنیم چون فکر می کنیم اگر نمازش قضا شود نظم آسمان از فردا به هم می ریزد. وقتی جوانی تصمیم می گیرد آیا حرمت و آزادی و اراده او را به رسمیت می شناسیم یا نه؟! چون در زندگی سنتی ما این روال وجود داشته و دیگران برای جوانها تصمیم می گرفتند و جوانها هیچ چیزی نمی گفتند. امروز جوان ما می خواهد خودش تصمیم بگیرد و این به تبع آزادی عملی است که او در جامعه دارد. آیا خانواده و اطرافیان می توانند مشاوری خوب باشند؟ نه! فقط بر او فشار وارد می کنند. هر کسی حرفی می زند و همه مساله خودشان را مطرح می کنند و کسی راه حلی نشان نمی دهد. این یکی از مشکلاتی است که ما در تفاوت های بین نسلی داریم و اصولا باید نسل فعلی ما به نسل جوان نگاهی دوباره داشته باشد و به او اعتماد کند و اجازه خطا بدهد ولی ما فقط از این جوانها مسئولیت می خواهیم و امر و نهی می کنیم.