شفقنا زندگی- استاد نقاشی قرآنی سهم الدین زمانی به درود حیات گفت.
وی متولد ۱۴ اسفند ۱۳۲۵ در خانواده ای مذهبی و در تهران بدنیا آمده است. اولین فرزنده خانواده به همراه دو برادر و سه خواهر. تحت تعالیم پدر و مادر هرگز نماز و روزه و رفتن به مسجد را ترک نکرده است. کسی که می گوید، اسم انسان ها در سرنوشتشان خیلی موثر است.
سهم الدین آور زمانی اخیرا در گفت وگویی به خبرنگار خبرگزاری شبستان گفته بود: هنر در خانواده ما موروثی است. پدرم سیگار می کشید و روی جعبه های آن نقش هایی را که در غارها هست، نقاشی می کرد. به این هنر علاقه مند شدم. یک خانواده هشت نفره با حقوق کارمندی پدر نمی توانست آرزوهای من را برآورده کند. برای کار و هنر به پول احتیاج داشتم تا اینکه میوه فروش محل از من خواست معلم خانگی پسرش شوم و ۱۰ ریال برای این کار، دستمزد به من بدهد. آن سال ها ۱۰، ۱۲ ساله بودم که اتفاقی با استاد نقاشی مرحوم محمود طلائی(طلاء دار) که از آخرین شاگردان استاد کمال الملک بود، آشنا شدم. پشت در مغازه اش ایستادم و به کارهایش نگاه کردم، بی اختیار رفتم داخل و پرسیدم استاد شاگرد نمی خواهی؟ البته پولی برای شهریه ندارم ولی می توانم کارهای شما را انجام دهم… و استاد قبول کرد.
با اینکه مسافت منزل و مدرسه و مغازه تابلو سازی خیلی زیاد بود و من برای رفتن به کلاس از خیابان دولت شمیران پیاده تا مخبرالدوله می دویدم و برای برگشت هم چون شب می شد پول دستمزد تدریس به پسر میوه فروش را برای کرایه ماشین می دادم.
وی افزود: استاد فنون نقاشی را یادم می داد و من هم کارهای او را انجام می دادم. تا جایی که استاد طلائی بعد از مدتی به من گفت، کارهایت خیلی خوب و بی نظیر هستند و می توانی در دنیا حرفت را بزنی. بعد از آن ۳۳۲ تابلو کشیدم. بیشتر صورتگری می کردم و کار ترمیم تابلوهای قدیمی را انجام می دادم، اما بیشتر کارهای سفارشیم، کپی آثار بزرگی چون بینوایان، لبخند ژکوند، تابلوهای ونگوگ و… بود که شاید در حال حاضر ۳۰-۴۰ نمونه بیشتر در ایران نباشند.
استاد آور زمانی با اشاره به اینکه درآمدم قبل از انقلاب بی نظیر بود، می خندد و ادامه می دهد: آنزمان هویدا، نخست وزیر مملکت می گفت: من ۱۲ هزار تومان حقوق می گیرم در حالی که من تا ۴۰ هزار تومان درآمد داشتم. آن موقع برای خودم یک مغازه خریدم.
وی با بیان اینکه هیچوقت دنبال مادیات نبودم، افزود: روال زندگی با نقاشی هایم ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۴۹ در سن ۲۴ سالگی با دوستانم به پابوس امام رضا(علیه السلام) رفتم. در آنجا کاشی کاری هایی وجود داشت که با آیات قرآنی نقش شده بودند. وقت غروب بود و اذان مغرب با صدای استاد موذن زاده اردبیلی حال و هوای خاصی را برایم ایجاد کرد. بشدت جذب این آیات کاشی کاری شدم و همانجا از خدا تقاضایی کردم که تا به امروز به آن رسیدم و آن تقاضا، انجام کاری بود که رضای خدا در آن باشد.
استاد ادامه داد: شب وقتی در هتل خوابیدم، خواب بسیار زیبا و با صفایی دیدم، صبح وقتی به حرم رفتم، اولین چیزی که نظرم را جلب کرد کاشی کاری سوره توحید در داخل حیات حرم بود. با خودم فکر کردم خواب دیشب مربوط به همین است که در این قاب می بینم. چون من کلاسیک و رئال آموخته بودم و صورتگری می کردم، هیچ آشنایی با سبک کاشی کاری، اسلیمی و خطایی نداشتم و هنوز هم در مقابل اساتید این عرصه چیزی نمی دانم. رفتم گوشه حیات نشستم و با یک قلم و کاغذ همان طرح را کشیدم و خدا یاری ام کرد دستم دقیق همان مسیر اشکال را دنبال می کرد و این خطوط با من حرف می زد«خداوند بی نظیر است، خداوند فرزند کسی نیست و …«
خدا خودش کار کرد و پزش را من دادم
وی افزود: وقتی از زیارت برگشتم، در مغازه کوچکم تصمیم بزرگی گرفتم، تصمیم گرفتم به نیت ۱۱۴ سوره قرآن، تابلوهایی را در سایز ۱۱۴ در ۱۱۴ سانتی متر کار کنم و به لطف حضرتش تا امروز، خدا خودش کار کرد و پزش را من دادم تا اینکه کل قرآن تمام شد.
آور زمانی با بیان اینکه در این مدت برای فروش کار نکردم، نگاهش دوباره غمگین می شود و در هم می رود، می گوید: ۴۵ سال از عمرم را وقف این کار کردم و این کار یکی از معجزات قرآن در قرن بیستم است.
وی اضافه می کند: این آثار نادرترین کار در قرن بیستم بخصوص در حوزه قرآنی است که ۱۱۴ طرح برای ۱۱۴ سوره قرآن بکار رفته است که از ویژگی هایش این است که هیچ طرح و هیچ رنگی در این ۱۱۴ تابلو تکراری نیستند که نشان از نظر و توجه خداوند بوده است و کسانی که عمیق با قرآن مانوس هستند می توانند این عظمت را درک کنند.
آور زمانی اظهار کرد: همه ما صوت قرآن را با صداهای مختلف شنیده ایم اما وقتی سوره های قرآن را در نقاشی هایم توضیح می دهم کاملا موضوعات آن در ذهن شنونده تداعی می شود.
وی اذعان کرد: برای شروع این کار حتی بسیاری از ترجمه ها و تفسیرهای قرآن و داستان های آن را می خواندم تا برای طراحی هر سوره ای که شاید دو سال هم طول می کشید بتوانم طرحی جدید و متفاوت رسم کنم.
بخاطر خدا کل کارهای دیگر نقاشی را تعطیل کردم
استاد آورزمانی با تاکید بر اینکه قسم خوردم که به هیچ وجه کار دنیایی نکنم و این کار را هم که شروع کرده ام برای فروش انجام ندهم، گفت: مدتی گذشت و هر چه داشتم خورده شد و به پایان رسید و چون منبع درآمد دیگری هم نداشتم دیگر پولی در بساطم نماند.
من ماندم و قرآن
دوباره گریه اش می گیرد و ادامه می دهد: من مانده بودم و قرآن. یک روز در پیشگاه خدا گله کردم و گفتم وقتی برای خودم کار می کردم کلی در رفاه بودم پس چرا حالا که برای تو کار می کنم باید با این روز برسم… شب شد و خواب دیدم، خوابی که باعث شده است ۳۸ سال از خدا بخاطر آن شکایت طلب مغفرت کنم.
کمی سکوت می کند و می گوید: ۴۵ سال است که کسی دیناری به من کمک نکرد ولی تاکنون در بیش از ۹۰ نمایشگاه داخل و خارج کشور شرکت کرده ام.
به اینجا که می رسد دیگر حتی توان ادامه ندارد، سکوت می کند و خیره می ماند به دست نوشته هایم… دل توی دلم نیست، طاقت نمی آورم و می پرسم، حمایت مسئولین از شما، استقبال از هنر و سبک و شیوه ای که دارید حتما نقشی داشته اند؟ آهی می کشد و می گوید: صدای تحسین و به به مسئولین را زیاد شنیده ام، در همین گیلان استاندار، فرماندار و نماینده مجلس و بزرگانی آمدند و تعریف کردند و لذت بردند و با هزارها وعده تحقق نیافته برای حفظ این تابلوها، رفتند.(سرش را با تاسف تکان می دهد)
می دانستم حالش خوب نیست و به سختی حرف می زند، هنرمندی که سالها متانتش نگذاشته بود اعتراض کند حالا دلش زخم بزرگی داشت و خون می چکید…
نمی خواهم نمک بر زخمش باشم اما خودش ادامه می دهد: همین چند ماه پیش بیمارستان هم که بستری بودم کسی در بیمارستان سراغم را نگرفت، ۴۵ میلیون از دوستان قرض کردم و امروز شرمنده همه آنها هستم.
کمی روی صندلی جابجا می شود، گویا تردید دارد بگوید یا نه، بالاخره تصمیمش را می گیرد و با کنایه می گوید: ایستگاه صلواتی را دیده ای؟ همه چیزش هست بجز صلوات دادن، چون دیگر همه می دانند ایستگاه صلواتی یعنی ایستگاه مجانی… داشتم به واقعیت حرفی که زد فکر می کردم که دیدم دیوار اتاقی که در آنجا در حال گفتگو بودیم را نشانم داد و گفت: تابلوهایم روی بوم است، گیلان مرطوب است. ۱۱۴ تابلو قرآن حالا توی اتاقم روی هم چیده شده اند، بعضی قسمت های تابلوها پوسیده شدند و همه اینها را بارها و بارها به گوش مسئولین رساندم. وعده و قول های دورغین دادند و تا حالا قدمی برنداشتند.
استاد آور زمانی افزود: مسئولین تا زمانی که بین شما خبرنگاران و عکاسان هستند، لبخند می زنند و وعده می دهند و بر انجام کاری که قولش را دادند تاکید می کنند اما به محض اینکه شماها رفتید، آنها هم با وعده هایشان می روند.
استاد آورزمانی با اشاره به اینکه رسول خدا(ص) دو امانت بین ملتش گذاشت که یکی قرآن و دیگری اهل بیت(علیهم السلام) است، گفت: خداوند در قرآن می فرماید که در قیامت از همه پرسیده می شود«شما برای قرآن چه کردید» مسئولین چه پاسخی دارند؟
وی با تاکید بر اینکه اگر از این آثار حمایت نشود سرمایه بزرگی از دست خواهد رفت، اضافه می کند: در گرمای تابستان بخاطر محافظت از رطوبت هوا، بخاری منزلم روشن است تا هوا را خشک نگه دارم.
برای مخارج روزانه زندگی دچار مشکل هستم
گویا با تمام شناختی که از استاد دارم، دیگر برایش چیزی مهم نیست. چرا که بدون ناراحتی و یا از بین رفتن وجه اجتماعی اش، می گوید: برای مخارج روزانه زندگی دچار مشکل هستم.
اضافه می کند: اگر به من هدیه ای می دادند و اگر پولی برای مخارجم پرداخت می کردند برای منافع شخصی ام استفاده نکردم و سریعا همه پول را خرج رنگ و قلمو و کلاف و… کرده ام تا همه آنچه داشته ام را برای قرآن داده باشم.
صدایم حتی به گوش خیرین هم نرسیده است
وی با گلایه اینکه صدایم حتی به گوش خیرین هم نرسیده است، افزود: کسانی که دلسوز قرآن هستند باید برای ترویج دین کاری انجام دهند.
از اینکه صدای خدا را به گوش مردم می رسانم خیلی خوشحال می شوم چون این لطفی است که خداوند به من کرده است که به سبک نو مردم را بیدار و روشن کنم تا بدانند خدا کیست و در قرآن چه فرموده است.
استاد آورزمانی اذعان کرد: خدا در کل قرآن با ما در حال سخن گفتن است و در ۵ سوره (توحید، حمد، خلق، ناس و کافرون) از زبان ما با ما صحبت می کند.
استادآور زمانی در ادامه با اشاره به اینکه بعد از انقلاب وارد گیلان شدم و خانه ای برای خودم خریداری کردم، گفت: به گیلان آمدم تا کاری برای امرار معاشم فراهم کنم، زمینی اجاره کنم و برنج بکارم. همین کار را هم انجام دادم. کاشت و داشت و برداشت. سال اول خوب بود و اما در سال بعدش بارندگی خسارتی به من زد که تا پول صاحب زمین و کارگرها را بدهم همه چیز از دستم رفت. زیر لب زمزمه می کند(ترا با نبرد دلیران چکار)
وی با بیان اینکه حفظ شرافت انسان و انسان بودن مهم است به صحبت های فاطمه حسینی، فرزند سیدصفدر حسینی در مصاحبه حق به جانب در دفاع از حقوق ماهیانه چند ده میلیونی پدرش گفته بود«پدرم برای انقلاب زحمت کشیده و سهم خودش را از سفره انقلاب دریافت کرده است» اشاره کرد و گفت: اگر این خانم اینچنین حرفی نمیزد من هم هرگز لب باز نمی کردم چون با سربلندی نان خشک می خورم، ولی واقعا سهم من از انقلاب چقدر است؟ گرچه خیلی ها مانند من هستند که سهمی از پیروزی انقلاب دارند و هنوز زنده اند و صدایشان در نمی آید…خیلی ها هم هستند که سهم من و دیگران را از جان و مال و بلاهایی که متحمل شدیم و پایش ایستاده ایم، دارند می خورند.
وی دوباره اشک در چشمانش حلقه می زند و ادامه می دهد: با تابلوهایم توانستم به عنوان یک سفیر فرهنگی اسلام را در آنسوی جهان در کلیسا ببرم و اگر پول کافی داشتم حتما دفتر یادبودهایی را که در این نمایشگاه ها امضا شده اند را تبدیل به کتاب می کردم تا همه ببینند که چقدر این کارها توانست بر روی انسان ها و خانواده ها حتی غیر مسلمان ها تاثیر مثبت بگذارد.
وی می گوید: مسئولی که بخواهد کمک کند از جیبش که چیزی پرداخت نمی کند! طلبکارانم به حرمت قرآن چیزی به من نمی گویند اما من که خجالت می کشم.
استادآور زمانی با اشاره به اینکه گاهی ثواب راه ساختن از مسجد ساختن بالاتر است چرا که مردم باید از این راه بگذرند تا به مسجد برسند، گفت: کار بزرگی با ساختن مسجد انجام می شود اما اگر کسی به داخلش نرفت و نمازی در آن خوانده نشد، فایده اش چیست؟ تا زنده ام باید به داد من برسند بعد از مرگم اگر بیایند و روی قبرم آب بپاشند چه فایده؟
گاهی برای آشپزی سه ساعت صدا و سیما برنامه ضبط می کند اما برای قرآن سه دقیقه وقت می گذارند. اینها باید بیاند و از من در مورد این آثار توضیح بخواهند، فیلم ضبط کنند تا وقتی عمرم به پایان رسید چیزی در مورد این آثار اگر محفوظ ماند، داشته باشند.
بعد از مدتی طولانی لبخندی می زند و می گوید: اشکالی ندارد ما گنجشک روزی هستیم و خداوند همین مقدار برای من مقدر کرده. همین جا است که اشاره می کند به اینکه سهم الدین چه سهمی از انقلاب داشته است، متعجب می شوم و می پرسم، کارهای هنری و قرآنی شما با انقلاب هم مرتبط هستند؟