شفقنا سلامت- دوران کودکی دوران بسیار حساس و مهم در رشد و شکل گیری شخصیت فرد است و تأثیرات آن تا پایان عمر باقی می ماند، از این رو توجه به تربیت کودک در این دوره ضروری است.
به گزارش شفقنا سلامت به نقل از پیشگیری نوین، فرزندان برای حرکت به سمت هدفی خاص باید شیوه و روش معینی داشته باشند. پدر باید الگوی فرزند در صداقت، سخاوت، و شرافت باشد. او باید وقت کافی برای ارتباط با فرزندان بگذارد و نباید بین گفتار و کردارش تفاوتی باشد. ارتباط میان مادر و فرزند نیز اثرات مهمی در رشد روانی کودک دارد.
والدین حالات متفاوتی را در رفتار با کودک از خود نشان می دهند و می توانند با محبت و آزادگذار، بامحبت و محدود کننده، متخاصم و محدود کننده یا متخاصم و آزادگذار باشند و با توجه به شیوه ای که اتخاذ می کنند رفتارهای مختلفی را در فرزندان به وجود می آورند.
شیوه های فرزند پروری به مجموعه رفتارها، روش ها و گفتارهای والدین که نسبت به فرزندان خود اعمال می کنند گفته می شود که به صورت شیوه های دیکتاتوری، سهل گیر، و دموکراتیک در نظر گرفته شده اند.
۱- شیوه دیکتاتوری یا کنترل شدید: در این روش یک نفر رئیس تمام اعضای خانواده است و امر و نهی می کند و در همه کارها وارد عمل می شود و همه امور تنها به اراده و میل او انجام می گیرد.
۲- شیوه سهل گیر و بی تفاوت: در این خانواده به جای محدودیت و نظارت شدید، اختیار و آزادی فراوان برای کودک قائل می شوند. در این خانواده ها، آزادی مطلق حکم فرماست، آزادی به معنای این که هر کسی، هر کاری دلش خواست می تواند انجام دهد.
۳- شیوه دموکراتیک و آزادمنش: شیوه دموکراتیک عاقلانه ترین و انسانی ترین راه زندگی است که مبتنی بر ضوابط اعتدال و تعامل و صمیمیت اخلاقی است.
دو مشکل عمده در روش های تربیتی والدین وجود دارد:
الف) کمبود مهارت های فرزند پروری
ب) کمبودهای توجهی
با توجه به تحقیقات انجام شده در روش های فرزندپروری محققان به این نتیجه رسیدند که کودکان والدین مقتدر یا دموکرات بیش از سایر کودکان رشد یافته اند و خصوصیات مثبت بیشتری دارند. از طرفی کودکانی که والدین مستبد یا دیکتاتور دارند اغلب ناراحت، زود رنج و بدون هدف هستند و کودکان والدین سهل گیر غالبا پرخاشگر و خودمحورند و پیشرفت کمی دارند.
خانواده به عنوان یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی، نقش مهم و ارزشمندی را در رشد شخصیت آدمی بر عهده دارد. کودک در خانواده، اصول اخلاقی، اجتماعی و قواعد ادب را می آموزد. فرد از طریق تماس با پدر، مادر و اطرافیان و با تقلید از رفتارهای آنان روش زندگیش را مشخص می سازد.
موقعیت اجتماعی خانواده، وضع اقتصادی آن، افکار و عقاید، آداب و رسوم، ایده آل ها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنها در طرز رفتار کودکان نقش زیادی دارد. رابطه پدر و مادر با یکدیگر و رابطه آنها با کودک فوق العاده مهم و حساس است و اگر در آن دقت نشود، نه تنها به شخصیت اخلاقی کودک لطمه می زند، بلکه موجب مشکلات عاطفی فراوانی می شود.
نقش های مهم خانواده
۱- نقش سازندگی خانواده:
خانواده شخصیت کودک و عقایدش را شکل می دهد و مسیر زندگی او را مشخص می کند.
۲- نقش فرهنگی خانواده:
تا زمانی که کودک از جنبه جسمی و روانی رشد نیافته است نمی تواند نقشی در فرهنگی شدنش داشته باشد و این نقش بر عهده خانواده است.
۳- نقش اجتماعی خانواده:
از آنجایی که کودک در خانه آداب اجتماعی را می آموزد می توان گفت خانواده مسوول صلاح و فساد جامعه است.
۴- نقش عاطفی و اخلاقی خانواده:
خانواده محل مناسبی برای تمرین مهر و عاطفه، انس، الفت و مهرورزی است و نیز وسیله ای است برای انتقال آداب و اخلاق درست یا نادرست.
اهمیت دوران کودکی
در دوران کودکی شخصیت کودک بسیار شکل پذیر است. هفت سال اول زندگی، مهم ترین دوران زندگی کودک و از مراحل شکل گیری شخصیت اوست. ریشه بسیاری از اعمال خیر و شر فرد را می توان در دوران کودکی او یافت، از این رو توجه به تربیت کودک در این دوره ضروری است.
اهمیت پدر و مادر در جنبه الگویی
پدر:
اگر بین عمل و گفتار پدران تفاوتی باشد، امر و نهی شان نمی تواند در فرزندان موثر باشد. هم چنین پدران باید فرصت کافی برای ارتباط با فرزندان داشته باشند تا بتوانند به اهداف مورد نظرشان برسند. پدر باید سرمشقی از صداقت، شرافت، سخاوت و جرأت ورزی برای کودک باشد و سبب رشد معنوی و عزت نفس فرزندان شود.
مادر:
برخوردهای اولیه مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد، نقطه ای است که تولد روانی کودک از آنجا شروع می شود. شخصیت مادر و نگرش او نسبت به کودک اهمیت خاصی دارد. کودکانی که به دلیل جدایی های طولانی مدت از مادرشان دور بوده اند از نظر عاطفی گوشه گیر و در خود فرو رفته اند و نمی توانند پیوند های دوستی با بچه های دیگر به وجود آورند. به همان اندازه که ارتباط صحیح بین مادر و کودک اثری سازنده بر رشد کودک دارد، رابطه غلط و رفتار نادرست مادر نیز اثرات نامطلوبی بر فرزندان می گذارد.
شخصیت والدین
باورها، ارزش ها و اهداف درونی والدین از طریق رفتارشان به منصه ظهور می رسد و الگوهای فرزند پروری ثبات قابل ملاحظه ای را در سیر رشد کودکان نشان می دهد. والدین برای سوق دادن فرزندانشان به سوی اهداف خویش روش های گوناگونی را به کار می گیرند و رفتارهایی را در مقابل کودکانشان ارائه می دهند. از بین شیوه های گوناگون برخورد والدین با فرزندان، دو جنبه مهم در فرزندپروری اهمیت دارد:
۱- پذیرش در برابر طرد
۲- سخت گیری در برابر آسان گیری
پذیرش، نگرشی در مورد کودکان است که با توجه به شخصیت والدین می تواند از راه های مختلف خود را نشان دهد. والدینی که پذیرا هستند فکر می کنند که فرزندانشان خصوصیات مثبت بسیاری دارند و از بودن با آنها لذت می برند.
در مقابل، پذیرا نبودن در وضعیت افراطی به طرد کودک بدل می شود. بی مهری و طرد فرزندان از جانب پدر و مادر به صورت بی اعتنایی به وجود فرزند، سخت گیری و تعدی نسبت به کارها و فعالیت های او انجام می گیرد. طرد کودک توسط والدین باعث می شود کودک اعتماد به نفسش را از دست داده و همواره با اضطراب و تشویش زندگی کند.
والدین سخت گیر قواعد زیادی را به کودکان تحمیل می کنند، مایلند کودکان شان را از نزدیک نظاره کنند و معیارهای قاطعی برای رفتار دارند که انتظار دارند فرزندان به آن معیار ها عمل کنند.
والدین سهل گیر قواعدی کلی دارند و از فرزندان شان توقع چندانی ندارند و انتظار ندارند فرزندانشان عاقلانه رفتار کنند.
والدینی که پذیرا و سخت گیر هستند ممکن است حامی و بخشنده قلمداد شوند. والدینی که طرد کننده و سخت گیر هستند ممکن است متوقع و منفی باف تلقی شوند. والدینی که آسان گیر و طرد کننده هستند ممکن است بی اعتنا تلقی شوند، و والدین آسان گیر و پذیرا ممکن است آزادمنش خوانده شوند.
یکی از محققان، رفتار والدین را در سه بعد تقسیم بندی کرده است: ( دموکراسی – تحکم، پذیرش – طرد، رهاسازی – استقلال )
بعد دموکراسی- تحکم
۱- تشویق بیان:
در بعد دموکراسی والدین کودکانشان را تشویق می کنند در صورتی که قوانین خانواده به نظرشان غیر منطقی و غیر عاقلانه آمد، مخالفتشان را بیان نموده و نظرشان را بیان کنند. در مقابل در بعد تحکم نظرات و عقاید والدین حاکم بوده و فرزندان نباید مخالفت شان را بیان کنند.
۲- مساوات طلبی:
مساوات طلبی به معنای تلاش برای برابر دانستن والدین و فرزندان در حد معقول است. والدین مساوات طلب سعی می کنند فرزندان را به طور عاقلانه با خود برابر بدانند و با رفتارهای مناسب، احترام فرزندان را نسبت به خود به دست آورند. اما گروه دیگری از والدین معتقدند نباید زیاد به نظرات فرزندان بها داد و آنها باید تصمیمات والدین را در هر شرایطی بپذیرند.
۳- اشتراک مساعی:
عده ای از والدین اعتقاد دارند با توجه نمودن به کارها و سخنان فرزندان به رشد شناختی آنها کمک می کنند و در مقابل گروه دیگر به اعمال و افکار فرزندانشان اهمیتی نمی دهند.
۴- جلوگیری از اثرات محیطی خارجی:
برخی از والدین معتقدند یادگیری مطالب خارج از محیط خانواده باعث تردید فرزندان نسبت به عقاید والدین می شود بنابراین باید از این عمل جلوگیری کنند.
بعد پذیرش- طرد
۱- اجتناب از ارتباط با فرزند:
در بعد طرد، فرزندان اجازه ندارند در مورد مسائل بی اهمیت برای والدین مزاحمت ایجاد نمایند.
۲- سرکوب تمایلات:
به نظر بعضی از والدین، کودکان باید از وجود رئیس خانواده آگاه باشند و والدین در بعضی مواقع نباید به خواسته های فرزندان توجه کنند.
بعد رها سازی- استقلال
۱- سخت گیری در تربیت فرزند:
عده ای اعتقاد دارند والدین باید فرزندان را به رعایت قوانین وادار و در انجام امورشان سخت گیری کنند.
۲- دخالت بیش از حد والدین:
والدین باید از همه فعالیت های فرزندشان آگاه باشند.
۳- وقت شناسی:
والدین باید به فرزندانشان آموزش دهند تا افرادی وقت شناس باشند و از فرصت های ایجاد شده استفاده کنند.
۴- پرورش و تشویق وابستگی:
فرزندان باید همیشه در کنار والدین باشند تا از راهنمایی آنان کمک بگیرند.
۵- مسوولیت بخشیدن به پیشرفت:
در صورتی که کارها به درستی انجام شود باید آنها را تشویق کرد و مورد احترام قرار داد.
حالات مختلف رفتار والدین نسبت به فرزندان
والدین با محبت و آزاد گذار:
فرزندان این والدین غالبا فعال، اجتماعی، و مستقل هستند، رفتار اجتماعی مناسبی دارند، جنبه قوی شخصیت آنها اعتماد به نفس، دوستی، احساس استقلال، تمایل برای تسلط به محیط و گرایش به رفتارهای دوستانه است.
والدین با محبت و محدود کننده:
کودکان این والدین معمولا حالت های اتکایی بیشتری دارند و در روابط با همسالان خود حالت قدرت طلبی ندارند.
والدین متخاصم و محدود کننده:
این کودکان احساس خصومت شدیدی دارند، در روابط اجتماعی خجول و گوشه گیر بوده و در رفتار با دیگران اعتماد به نفس ندارند.
والدین متخاصم و آزاد گذار:
این کودکان رفتار پرخاشگرانه و نظارت نشده شدیدی دارند و حالاتی خصومت آمیز بروز می دهند.
خانواده به عنوان منبع ارضاء نیاز محبت و امنیت کودک
محبت پدر و مادر سبب قدرت سازگاری بیشتری در کودکان در رویارویی با محیط می شود و اعتماد به نفس در آنها زیاد خواهد شد. احساس امنیت از نیازهای روانی اولیه و برای رشد و تحول سالم کودک لازم است و محیط خانواده می تواند این امنیت را برای کودک فراهم کند.
رابطه والدین و کودک و تأثیر آن بر سازگاری کودک
کیفیت روابط والدین و فرزندان، از عوامل تعیین کننده سازگاری است. نحوه تعامل والدین با کودک و جو روانی- عاطفی حاکم بر خانواده، خصوصیات شخصیتی و رفتاری کودک را شکل می دهد. روابط نادرست کودک با والدین، عدم توجه به فعالیت ها و پیشرفت ها، فقدان توجه به حقوق و احساسات کودک منابع موثری در رشد نارسا و ناسازگاری فردی است.
روش های فرزندپروری
شیوه های گوناگون فرزندپروری در میان کودکان و نوجوانان رفتارهای متفاوتی به وجود می آورد. منظور از شیوه های فرزندپروری، روش هایی است که والدین برای کنترل فرزندان خود در پیش می گیرند. والدین عموما یکی از سه سبک فرزندپروری زیر را به کار می برند:
الف) والدین قاطع و اطمینان بخش
این گونه والدین به آزادی اراده و انضباط تأکید می کنند، رابطه کلامی و تبادل را تشویق می کنند و وقتی که از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و کودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاراتی دارند برایش دلیل می آورند.
این گونه والدین به نوجوانان خود کمک می کنند تا در برخورد با هر موضوعی همه جوانب آن را بسنجند، از این که فرزندانشان برخی از مسائل را بهتر از آنان بشناسند احساس رضایت می کنند، درباره مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفت و گو می کنند، فرزندانشان را در تصمیم گیری های مربوط به خانواده شرکت می دهند.
تحقیقات نشان می دهد که چنین والدینی به ایجاد اعتماد به نفس و عزت نفس، احساس مسوولیت، توانش اجتماعی، خودمختاری، و رابطه نزدیک و مثبت با فرزندان کمک می کنند.
ب) والدین خودکامه و مستبد
والدین خودکامه لزومی نمی بینند که برای دستوراتی که می دهند دلیلی ارائه دهند، به نظر آنان اطاعت بی چون و چرا یک فضیلت است. بعضی والدین از سر خشم چنین روشی را در پیش می گیرند و بعضی دیگر نمی خواهند دردسر توضیح دادن و بحث و گفت و گو را تقبل کنند. نوجوانانی که والدین خودکامه دارند کمتر متکی به خود هستند و نمی توانند به تنهایی کاری انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشند، شاید به این دلیل که به قدر کافی فرصت نداشته اند که عقاید خود را بیازمایند و یا مستقلانه مسوولیت قبول کنند و هیچ کس هم آنقدر برای عقاید آنان ارزش قائل نبوده که به آنها توجه نشان دهد.
در ضمن این نوجوانان اعتماد به نفس و خلاقیت کمتری دارند، ذهن کنجکاوی ندارند، از لحاظ اخلاقی کمتر رشد یافته اند و در برخورد با مسائل روزمره عملی، تحصیلی و ذهنی انعطاف پذیری کمتری دارند، معمولا والدین خود را نامهربان و سهل انگار می دانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیر منطقی و نادرست است.
ج) والدین سهل گیر و بی بند و بار
والدینی که سهل گیر، بی اعتنا و یا به حد افراط مساوات طلبند نیز نمی توانند آن طور که نوجوانان نیاز دارند حامی آنان باشند. بعضی از والدین می گذارند که نوجوانان هر کاری که می خواهند بکنند، شاید به این دلیل که کاری به کار نوجوان ندارند و یا اینکه اهمیتی نمی دهند، بعضی دیگر از مسوولیت خود برداشت نادرستی دارند.
شیوه تربیتی اثربخش
۱- کودکان والدین مقتدر بیش از سایر کودکان رشد یافته اند. آنها مسوولیت پذیر، دارای اعتماد به نفس و پیشرفت گرا هستند.
۲- در مقابل کودکان والدین مستبد اغلب دمدمی مزاج، ناراحت، زودرنج و بدون هدف هستند.
۳- سرانجام کودکان والدین سهل گیر اغلب پرخاشگر، خودمحور، فاقد کنترل شخصی هستند و استقلال و پیشرفت زیادی ندارند.
شیوه تربیتی اثربخش
اولین آموزشگاه و نخستین جایگاه شکل گیری انسان خانواده است که نقش فوق العاده ای در تربیت افراد دارد. روابط اعضای خانواده و ضوابطی که بر آن حاکم است، در روحیه کودک منعکس می شود.
یکی از عوامل موثر در رفتار فرد، خانواده است. محیط خانواده اولین و بادوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تأثیر می گذارد. نفوذ والدین در بچه ها تنها محدود به جنبه های ارثی نیست. در آشنایی کودک به زندگی جمعی و فرهنگ جامعه نیز خانواده نقش موثری را اجرا می کند. موقعیت اجتماعی خانواده، وضع اقتصادی آن، افکار و عقاید، آداب و رسوم، ایده آل ها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنها در طرز رفتار کودکان نفوذ فراوان دارد.
خانواده ها نخستین کانون های زندگی جمعی، جلوه گاه های عشق آفرینی و نمادهای تربیتی هستند. بنابراین تمدن انسانی، از دل خانواده ها به عنوان هسته های اولیه تعلیم و تربیت سربرآورده است.
خانواده یکی از عوامل اساسی شکل گیری کودک و اولین بذر تکوین رشد فردی و پایه و اساس شخصیت آدمی است. زیرا کودک در بیشتر حالات خود مقلد پدر و مادر در خوی و رفتار آنان است.
تردیدی نیست که خانواده اثری عمیق و پایدار در پی ریزی رفتار فردی کودک و برانگیختن روح زندگی و آرامش درونی او دارد. کودک در خانواده زبان می آموزد، برخی از روش های اخلاقی را کسب می کند و به خصلت های گوناگون متصف می شود. خانواده سهم به سزایی در بنای تمدن انسانی و برپاداشتن روابط همکاری بین مردم دارد. هنر آموختن اصول اجتماع و قواعد ادب و اخلاق به انسان ها به عهده خانواده است.
مهم ترین سال های عمر کودک از لحاظ اخلاقی، روحی، همان سال های ابتدایی عمر اوست که تأثیر خانواده در آن از هر عامل دیگر بیشتر است، لذا در خانواده پایه اخلاقی شخصیت فرد گذاشته می شود. رابطه پدر و مادر با یکدیگر و رابطه آنها با کودک فوق العاده دقیق و حساس است و اگر در آن دقت نشود، نه تنها به شخصیت اخلاقی کودک لطمه می زند، بلکه موجب مشکلات عاطفی مختلف بعدی او نیز می شود.
نقش های مهم خانواده:
خانواده از نهادهای مهم و اساسی اجتماع است که کار آن ایجاد و پرورش نسل و سوق دادن آن به سوی اهداف مشخص است. منظور از خانواده یک واحد اجتماعی است، مجموعه ای متشکل از والدین و فرزندان که به علت هدف و منافع مشترکی دور هم گرد آمده اند. از نظر تربیت، خانواده کلاس اول زندگی و پرورش کودک است و نقش های آن عبارتند از:
۱- نقش سازندگی خانواده:
خانواده است که کودک را صالح یا فاسد به بار می آورد. خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد و خط مشی او را در زندگی حال و آینده معین می نماید، به او سازندگی یا ویرانگری می آموزد. عقیده کودک، عقیده والدین است.
۲- نقش فرهنگی خانواده:
کودک در جایی به دنیا می آید که از قبل ساخته شده و دارای فرهنگی ارزیابی شده یا غلط است و طفل در آن فرهنگ با تمام ابعاد و جوانب اش غوطه ور می شود. او از همان روزها و ماه های اول تولد این فرهنگ را از طریق والدین، دیگران و بستگان می پذیرد و بر این اساس ذهن و افکارش شکل می گیرد و راه زندگی و فلسفه اجتماعی اش پیدا می شود. پس فرهنگی شدن کودک بر اساس ذوق و نظر والدین است و خود کودک در آن نقشی ندارد. مگر آنگاه که از نظر جسمی و فکری رشد بیابد.
۳- نقش اجتماعی خانواده:
خانواده نخستین مسوول صلاح و فساد جامعه است. از آن بابت که بنیان های فکری در خانواده گذارده می شود و طفل در خانه آداب صحیح زندگی اجتماعی را می آموزد.
۴- نقش عاطفی و اخلاقی خانواده:
خانواده نخستین محلی است که در آن طفل، خاطره ای مطبوع و یا نامطبوع پیدا می کند، احساسات و عواطف قوی یا ضعیف به دست می آورد. محلی ایده آل برای تمرین مهر و عاطفه و انس و الفت و یگانگی و مهرورزی است. خانواده وسیله ای برای انتقال آداب و اخلاق و رسوم و سنت صحیح یا غلط است.
اهمیت دوران کودکی
دورانی که شخصیت کودک تکوین می یابد و بسیار شکل پذیر است همان دوران کودکی است. پایه هایی که در این مرحله از زندگی برای کودک گذارده می شود می تواند بنایی از انسانیت و اخلاق بسازد که تا ثریا کج رود و یا همچنان راست و استوار کودک را به سر منزل مقصود برساند.
والدین تا ۲۱ سالگی وظیفه مراقبت دائم از فرزند و حمایت از رشد و تکامل او را دارند ولی در طول این مدت نسبتا طولانی تکیه بر هفت سال اول بیشتر است، چون در این مرحله، شخصیت کودک در حال شکل گیری و تکوین است.
آموزش هایی که کودک می بیند چون روح در کالبد و خون او جای می گیرد. شکل دادن شخصیت او چون حجاری و مجسمه سازی است. ریشه بسیاری از اعمال خیر و شقاوت آمیز فرد مربوط به دوران کودکی و ناشی از بد آموزی ها، سهل انگاری ها و موضع گیری های غلط والدین است.
مشاجرات و ناسازگاری های بین والدین در این مرحله، درگیری ها و اختلافات، بد رفتاری ها، جدایی ها و… برای کودک درس آموز است. سال های اولیه زندگی از مهم ترین دوران هاست و تاثیر آن تا پایان عمر باقی است.
مفاهیم اولیه زندگی، اطلاعات و معلومات کودک در این دوره همانند بذرهایی هستند که در بزرگسالی مورد استفاده قرار می گیرند و سلامت یا انحراف دوران طفولیت، مقدمه ای برای بزرگسالی کودک است.
در سنین اولیه آموزش های اخلاقی و ایجاد عادات مناسب اخلاقی فوق العاده موثر است. کودک باید در فضایی رشد کند که اولا بر مهر و گرمی استوار باشد و ثانیا شرایط استعدادی و روانی و عاطفی کودک در آن ملحوظ و مورد نظر باشد. در کل فراموش نکنیم که پستی ها و رذالت ها، شرافت ها و کرامت ها از خانواده منشاء می گیرند و این امر در سنین اولیه رشد بسیار موثر است.
اهمیت پدر و مادر در جنبه الگویی
تربیت از راه الگوسازی:
پدران اگر بخواهند فرزند را به شیوه و روش خاصی سوق دهند، خود باید مدل و الگوی راه و روشی باشند که خواستار آنند. پدرانی که بین عمل و گفتارشان، بین کردار و امر و نهی شان تفاوت باشد هرگز نخواهند توانست در فرزندانشان موثر باشند.
پدرانی هم که فرصت کافی برای ارتباط با فرزندان ندارند و در وقتی محدود، تنها چند کلمه ای را به عنوان وعظ و نصیحت با فرزندان در میان می گذارند هرگز قادر نیستند به اهداف و مقاصد مورد نظرشان برسند. پدر باید برای کودک سرمشق صداقت، شرافت، وقت شناسی، رعایت نظافت، خوش قولی، سخاوت، جرأت، قدرت و تحمل باشد. آنها در سایه رعایت این وظایف و برنامه ها به شخصیت فرزندانشان شکل می دهند و موجبات رشد معنوی و عزت نفس فرزند را فراهم می سازند.
اهمیت مادر و روابط متقابل مادر – کودک:
نخستین تماس های روحی و جسمی نوزاد با فردی است که در دوران شیرخوارگی مراقبت از او را به عهده می گیرد و این فرد معمولاً مادر است. روشی که مادران در قبال پاسخگویی به نیازهای فرزندان اتخاذ می کنند متفاوت است و ممکن است صبورانه، گرم، تند و خشن و عاری از حساسیت و بی تفاوتی باشد. از دیدگاه علم تربیت، برخوردهای اولیه مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد، نقطه ای است که تولد روانی کودک از آنجا آغاز می شود.
اگر مادر موجودی خونسرد، بی قید و بی ترحم باشد ممکن است کودک را به واکنش های شدید وادار کند و او را موجودی خودخواه، سنگدل و غیر قابل اعتماد بار آورد. شواهد ثابت کرده است که ارتباط میان مادر و فرزند نه تنها از زمان تولد بلکه حتی پیش از آن نیز اثر مهمی در رشد روانی کودک دارد.
شخصیت مادر و نگرش او نسبت به کودک نیز اهمیت خاصی دارد. نبودن کنش های متقابل مادر – کودک در اثر جدایی های طولانی مخصوصا در سه سال اول زندگی اثر خاصی روی شخصیت طفل می گذارد.
این گونه اطفال از نظر عاطفی گوشه گیر و در خود فرو رفته هستند و نمی توانند پیوندهای دوستی با بچه های دیگر یا با افراد بالغ به وجود آورند، در نتیجه از لذت دوستی واقعی محروم هستند. تصور می شود که این امر بیش از هر چیز دیگر علت سخت جوشی این گونه کودکان باشد.
تعامل میان مادر و کودک بر رشد زبان و پاسخگویی کودک نیز تأثیر دارد. در تحقیقی که بر روی کودکان پرورشگاهی انجام گرفته، مشاهده شد که کودکان پرورشگاهی قبل از سخن گفتن بیش از کودکان عادی گریه می کنند ولی از به وجود آوردن صداهایی که سایر کودکان در می آورند عاجز و ناتوانند. این ناتوانی آنها حتی در مقایسه با کودکان متعلق به فقیر ترین خانواده ها نیز مشهود است.
محققان مهم ترین علت این عقب ماندگی را در عدم رابطه نزدیک بین مادر و کودک دانسته اند. به همان اندازه که ارتباط صحیح بین مادر و کودک اثر سازنده بر رشد سخن گویی کودک دارد، رابطه غلط و رفتار نادرست مادر نیز اثرات نامطلوبی بر فرزند دارد.
مادری که کودک خود را لوس می کند و در هنگام صحبت کردن با او کلمات و جملات را مانند او کودکانه و با لحن غلط به کار می برد نه تنها باعث می شود که فرزندش در تکلم عقب بماند، بلکه امکان پیدایش نارسایی های زبانی از جمله لکنت زبان را در کودک فراهم می کند.
فقر اقتصادی مهم ترین عامل در برقراری ارتباط غلط میان والدین و کودک است. فشارهای زندگی روزانه در خانواده های فقیر ارتباط مادر و کودک را تحت تأثیر قرار می دهد. خانه فقیر و شلوغ، متراکم و پر جنب و جوش است و هیچ کودکی در کانون توجه نیست. عده کودکان بیش از آن است که پدر و مادر وقت رسیدگی به آنها را داشته باشند، حتی می توان ادعا کرد که شکست در مدرسه هم در روابط مادر و فرزند نهفته است.
جنبه های مختلف رفتار والدین
همه والدین کم و بیش تصویری آرمانی و ایده آل از فرزندانشان دارند. والدین برای سوق دادن فرزندانشان به سوی اهداف خویش روش های مختلفی را به کار می گیرند و رفتارهایی را در مقابل کودکانشان ارائه می دهند. اولیای کودک – خشن، با محبت، منع کننده و بی قید باشند – غالبا مطابق الگوی فرهنگی حامی، شیوه های تربیتی شان را اعمال می نمایند.
روان شناسان رفتار والدین را با روش های متنوعی مطالعه کردند. به طور کلی وقتی با چند روش متفاوت به نتایج یکسانی می رسیم، بیشتر از به کار بردن یک روش احساس اطمینان خاطر می کنیم. از بین روش های مختلف دو جنبه مهم در فرزند پروری اهمیت دارد:
۱- پذیرش در برابر طرد
۲- سخت گیری در برابر آسان گیری
پذیرش، نگرشی است در مورد کودکانی که ممکن است از راه های مختلف – با توجه به شخصیت والدین – خود را نشان دهد.
والدین پذیرا فکر می کنند فرزندانشان خصوصیات مثبت زیادی دارند و از بودن با آنها لذت می برند، غالبا اظهار محبت می کنند و این اظهار محبت لزوما با بغل کردن و بوسیدن همراه نیست و صرفاٌ می تواند لبخند یا نگاه غرور آمیزی باشد.
گفته های مادران در مطالعه ای که در مورد تربیت کودکان انجام گرفت، نمونه ای است از نگرش های حاکی از پذیرش یا طرد کودک. از آنان سوأل شد کدام خصوصیت فرزندانشان را دوست دارند؟
مادری که در رده گرم طبقه بندی شده بود گفت:” همه چیز او خوب است، خیلی صبور، فهمیده و مهربان است.” و مادری دیگر گفت: “دوست دارم همیشه با او باشم، بچه خوبی است.”
مادری که از لحاظ پذیرا بودن در سطح پایینی بود افزود:” او خیلی شیطان است ولی از بودن با او لذت می برم، بعضی اوقات خیلی حرف می زند.” و مادر دیگری گفت:” خصوصیات او را دوست ندارم، اگر به این ترتیب پیش رود به هیچ چیز اهمیت نخواهد داد. دنیای متفاوتی دارد.”
در وضعیت افراطی پذیرا نبودن، به طرد کودک تبدیل می شود.
بی مهری و طرد فرزندان از طرف پدر و مادر به دو طریق:
وجود فرزند نادیده گرفته می شود و نسبت به او و فعالیت هایش سخت گیری می شود. هنگامی که به فرزند بی اعتنایی می شود او احساس می کند اگرچه یکی از اعضای خانواده است ولی در واقع نسبت به آنها بیگانه است و سرباری بیش نیست.
والدین به وسیله تنبیه، سرزنش و گرفتن ایرادهای گوناگون، بی مهری شان به او را نشان می دهند. این رفتار باعث می شود کودک اعتماد به نفسش را از دست بدهد و همواره با اضطراب و تشویش خاطر زندگی کند.
در مورد محبت بیش از اندازه باید گفت:” به عقیده اکثر روان شناسان، محبت بیش از اندازه هم می تواند به اندازه بی مهری زیان بخش باشد، کودکی که باید در آینده دارای استقلال و اعتماد به نفس باشد و مشکلات زندگیش را به تنهایی حل کند، با محبت بیش از اندازه هرگز نمی تواند اعتماد به نفس لازم را به دست آورد.”
نظارت و کنترل شدید:
والدین سخت گیر قواعد بسیاری را به کودکان تحمیل می کنند و مایلند از نزدیک کودکان شان را نظاره کنند. آنها معیارهای قاطعی برای رفتارشان دارند و بدین وسیله از فرزندان می خواهند بر اساس معیارها رفتار کنند. در حقیقت والدین سخت گیر و موفق کودکی دارند که معمولا خود را با قواعد سازگار می کند و چندان نیازی به تنبیه ندارد. البته نوع قواعد و محدودیت هایی که والدین تحمیل می کنند بستگی به سن کودک دارد.
در سال های پیش از مدرسه، والدین در مورد سر و صدا، پاکیزگی، بازی با اسباب خانه، اطاعت، رفتار پرخاشگرانه، نحوه لباس پوشیدن و اینکه کودک چقدر اجازه دارد به تنهایی از خانه دور شود قواعدی را تعیین می کنند.
والدین سخت گیر از کودک توقع رفتار عاقلانه، عملکرد خوب در مدرسه، درست غذا خوردن و تمیزی دارند.
همچنانکه کودکان بزرگ می شوند، والدین برای اینکه بدانند فرزندشان کجاست، چه دوستانی دارد و رفتار پرخاشگرانه یا جانبی او چگونه است، قواعدی را تعیین می کنند و از کودک توقع دارند که در مدرسه عملکرد خوبی داشته باشد و مسوولیت کارهای خود را به عهده بگیرد و بر خود مسلط باشد.
والدین سهل گیر به طور کلی قواعدی کلی دارند و از فرزندان خود توقع چندانی ندارند. کودک را از آسیب رساندن به اسباب خانه یا سایر اشیاء منع نمی کنند. اهمیتی به پاکیزگی یا اطاعت نمی دهند. آنان برای کودک آزادی عمل قائلند که بر طبق خواسته هایش عمل و شیطنت کند. در عین حال می خواهند که فرزندشان ثبات عمل نداشته باشد و بدین ترتیب اینگونه رفتارهای کودک تشویق می شود.
والدینی که هم پذیرا و هم سخت گیر هستند، ممکن است حامی و بخشنده قلمداد شوند. والدینی که طرد کننده و سخت گیر هستند، ممکن است متوقع و منفی باف محسوب شوند. والدینی که آسان گیر و طردکننده هستند ممکن است بی اعتنا تلقی شوند. والدین آسان گیر و پذیرا ممکن است آزادمنش خوانده شوند.
یکی از محققان در تقسیم بندی خود از رفتار والدین آنها را در سه بعد ( دموکراسی – تحکم، پذیرش- طرد، و رهاسازی – استقلال ) مطرح نموده است.
بعد دموکراسی – تحکم
۱- تشویق بیان:
والدین در بعد دموکراسی فرزندان شان را تشویق می کنند تا احساساتشان را نسبت به قوانین غیر منطقی خانواده و والدین بیان نمایند. اما در بعد تحکم، والدین عقاید و نظرات خود را اعمال می کنند و فرزندان برای بیان نظرات خود و مخالفت با افکار والدین تشویق نمی شوند.
۲- مساوات طلبی:
منظور از مساوات طلبی تلاش و کوشش برای برابر دانستن والدین و فرزندان در حد معقول و منطقی است. والدین معتقد به مساوات طلبی، سعی دارند به صورت عاقلانه و منطقی فرزندان را با خود برابر بدانند، در مورد نظرات خود اصرار زیادی ندارند، توقع سازش همیشگی فرزندان را با خود نداشته و سعی می نمایند با رفتارهای مناسب، احترام فرزندان را نسبت به خود برانگیزند. اما گروه دیگری از والدین اعتقاد دارند که به عقاید و نظرات فرزندان نباید اهمیت داد. فرزندان ضمن داشتن مقداری ترس از والدین، باید تصمیمات والدین را در همه شرایط بپذیرند و بدون رضایت و بر خلاف خواست والدین کاری انجام نداده و تقاضایی هم نداشته باشند.
۳- اشتراک مساعی:
در این راستا عده ای از والدین معتقدند در صورت علاقه نشان دادن به کارها، سخنان و اظهار نظرهای فرزندان، به رشد شناختی آنها نیز کمک می شود. گروهی دیگر هیچگونه علاقه ای به اعمال و افکار فرزندانشان نشان نمی دهند.
۴- جلوگیری از اثرات محیط خارجی:
بعضی از والدین معتقدند، باید از یاد گرفتن مطالبی بیرون از منزل که موجب تردید فرزندان به عقاید والدین می شود، جلوگیری کرد. فرزندان حق ندارند نسبت به والدین شک کنند و افکار آنان را زیر سوال ببرند.
بعد پذیرش – طرد
۱- اجتناب از ارتباط با فرزند:
در بعد طرد، والدین فکر می کنند فرزندان برای جلب توجه آنها اغلب داستان سرایی می کنند، لذا فرزندان حق ندارند از طریق مسائل بی اهمیت برای والدین مزاحمت ایجاد نمایند.
۲- سرکوبی تمایلات:
به نظر بعضی از والدین از آنجا که بعضی از بچه ها ذاتا بد هستند ( اگر چه تصوری باطل است) باید از والدین بترسند، آنها باید خیلی زود از وجود رئیس خانواده آگاهی یابند. والدین باید در بعضی مواقع به خواسته های فرزندان توجه نکنند.
بعد رها سازی – استقلال
۱- سخت گیری در تربیت فرزند:
عده ای معتقدند والدین باید فرزندان را به رعایت قوانین وادار کنند و به خاطر جدی و کو&
انتهای پیام