- * عده ای از آسیب های اجتماعی ضرر و عده ای دیگر سود می برند
- * بعد از گذشت ۳۹ سال از انقلاب با حدود ۲۰ میلیون حاشیه نشین و ۷ تا ۸ میلیون فرد بیکار مواجه هستیم
- * سازمان های موظف برخورد با آسیب های اجتماعی کارکرد مناسبی ندارد
- *آسیب های اجتماعی بر اساس ایده آل هایی است که انقلاب اسلامی به ما داده
- * مشکل نظام سیاسی ایران تلاش احزاب برای براندازی گروههای رقیب است
- * ارزشهای انقلابی و ارزشهای جنگی را با تخصص جمع زدیم
- * در جذب افراد و حتی در رقابتهای اقتصادی خود قبیلهای و خانوادگی عمل میکنیم
- * اولین مشکلی که در این جامعه بایستی حل شود، بحث بیکاری است
- * فساد به طور کلی یک آسیب بسیار با اهمیت در نظام فکری جامعهی ماست
- * رنج سنی اصلی اعتیاد ۱۷ تا ۳۰ سال یعنی جوان ترین نیروی جامعهی ما هستند
- * در جامعه ای که افراد فردای خود را نا مطمئن ببینند خودکشی و اعتیاد بیشتری خواهید دید
- * آمار طلاق در طبقات متوسط رو به بالا نیز افزایش پیدا کرده است
- * مردان جامعه ایران باید باز تربیت شوند
- * زنان به خاطر استقلال شخصیتی احترام بیشتری برای بدن و موجودیت خود قائل هستند
- * این تصور که زن مجرد و مطلقه در معرض انحراف و تن فروشی قرار میگیرد، بسیار تبلیغ بدی است
- * پخش اخبار آسیب های اجتماعی ناامیدی به همراه ندارد بلکه تکلیف ایجاد میکند
- * مسئولین حکومتی سالهای متمادی اجازه ندادند آسیبهای اجتماعی در جایگاه و زمان خود مطرح شود
- * برای مهار آسیبهای اجتماعی ابتدائاً به یک جامعهی آرام و با طمأنینه و عقلانی نیاز داریم
شفقنا زندگی – بعد از گذشت ۴ دهه انتظار داریم که سیاست گذاریها، قانون گذاریها و اجرای قوانین ما به گونهای باشد که خسارت ها، نا برابری ها و استبدادهای رژیم گذشته را از بین ببرد و در نظام جدید خود وضعیتی به وجود بیاوریم که روز به روز نسبت به قبل وضعیت عدالت اجتماعی، آزادیهای اجتماعی و رفاه اجتماعی بهتر شود که به گفته دکتر سیدحسن حسینی، جامعه شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران متأسفانه بعد از گذشت ۴ دهه هنوز این اتفاق نیفتاده و این خانه باید از پای بند اصلاح شود، از وقتی به خرده پاهای رشوه گیر در ادارات میرسیم، میگویند خیلی زورت میرسد برو خاوری را بگیر! به عبارت دیگر وقتی که سران یک اداره، سران یک بانک و شرکتهای مختلف کسانی هستند که اختلاس گر و رابطه گر و پارتی باز هستند خود به خود شما نمیتوانید در قسمتهای پایینی این سیستم از افراد ایراد بگیرید.
او معتقد است که باید با برنامههای کوتاه مدت گسترش عددی این پدیده آسیب شناختی را کنترل کنیم و با برنامههای میان مدت کسانی که دچار مشکل و آسیب هستند را ترمیم و درمان کنیم و خانوادههای آنها را مورد رسیدگی قرار دهیم و در یک برنامه بلندمدت بایستی برنامه هایی را فراهم کنیم که هم پیشگیرانه و هم درمانی باشد در این صورت می توان امیدوار بود که آسیب های اجتماعی کاهش پیدا کند. حسینی تأکید می کند که باید در جامعهی خود حیات، شادابی و امید ایجاد کنیم. اگر جامعهای به گونهای حرکت کند که افراد فردای خود را نامطمئن ببینند یک چنین جامعهی نامطمئنی به خصوص در میان جوانان خود، خودکشی و اعتیاد بیشتر خواهد دید.
اگر اوضاع به همین وضعی باشد که در سال ۹۶ دیدیم، یعنی تعارض و بگو مگوهای داخلی از یک سو و نامشخص بودن استقرار جامعه از سوی دیگر ادامه داشته باشد، مطمئناً همین وضع ادامه پیدا میکند. جامعهی ما نیاز به یک آرامش دارد، آرامشی در داخل، در مرزها، در سطح منطقه و یک آرامش در سطح جهان! جامعهی در حال جنگ نگه داشته شده چه جنگ سرد و چه جنگ گرم باشد، چه جنگ مسئولین و گروههای داخلی باشد چه جنگ یک نظام با نظامهای دیگر باشد، جامعه با ثباتی نیست. از درون بی ثباتی در نظام اجتماعی انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی بروز و ظهور و تداوم پیدا میکند. برای مهار آسیبهای اجتماعی ابتدائاً به یک جامعهی آرام و با طمأنینه و عقلانی نیاز داریم.
متن گفت وگوی خبرنگار شفقنا زندگی با دکتر حسینی را می خوانید:
* هر یک از ما در زندگی روزمره خود با انواع معضلات و آسیب های اجتماعی مواجهیم و به نوعی این سؤالات مشترک در ذهنمان ایجاد می شود که منشأ این معضلات کجاست؛ چه کسی مسئول به وجود آمدن آنهاست و چگونه می توان آنها را رفع کرد؛ ابتدا بفرمایید نگاه جامعه شناسی به آسیب های اجتماعی چگونه و منشأ به وجود آمدن آن به چه صورت است؟
یکی از نکاتی که بسیار حائز اهمیت هست این است که نگاه جامعه شناسی به خصوص جامعه شناسی کلاسیک یک نگاه اندامواره و کارکرد گراست، یعنی به هر صورت جامعه را به مثابه یک موجود زندهای که دارای اندامهای مختلف است میبیند که اجزاء آن انسان هایی هستند که این اندامها را تشکیل میدهند و وظایفی که هرکدام از این اندامها انجام میدهند به حیات کلی این جامعه ارتباط پیدا میکند و آن را رو به جلو میبرد یا آن را در حال توقف نگه میدارد یا این که حتی آن را به قهقرا میکشاند. به همین دلیل است که ما در قرن نوزدهم و حتی تا نیمهی قرن بیستم میلادی شاهد این هستیم که در مباحث جامعهشناسی بیشتر بحث آسیب شناسی اجتماعی مطرح است؛ بحث آسیب شناسی اجتماعی در واقع از همان نگاه اندام وارگی است و وقتی که میگوییم آسیب اجتماعی مثل همان آسیب شناسی سلولی و اندامی است. در ارگانیزم موجود زندهی حیوانی یا گیاهی این اتفاق میافتد که بخش هایی از این گیاه یا حیوان دچار فرسودگی یا پوسیدگی میشوند و این فرسودگی و پوسیدگی آنها به تدریج گسترش پیدا میکند و تمام آن اندام را میگیرد و حتی به اندامهای دیگر هم سرایت میکند لذا وقتی به حوزهی جامعهشناسی می رسیم همین گونه به جامعه نگاه میشود و مثلاً کسانی دچار یکسری از رفتارهایی هستند که با نُرمها و ارزشهای جامعه یا با نرُمهای کلی فکری وفق ندارد. به عنوان مثال اگر یک نُرمی را در جامعه داشتیم به نام برابری و برخورداری مناسب از امکاناتی که در اقتصاد جامعه هست و مجموعهی انسانها میتوانند از آنها برخوردار شوند حال اگر عدهای باشند که از این امکانات برخوردار نباشند و حاشیه نشین باشند، در حاشیهی اجتماعی یا اقتصادی قرار گرفته باشند، آنها کسانی می شوند که در این سیستم دچار آسیب شده اند. اگر به اوایل قرن بیستم به خصوص حوزهی آنگلافون نگاه کنیم، مباحثی مثل سرقت، اعتیاد، روسپی گری، رشوه خواری اداری و … تماماً در حوزهی آسیب شناسی اجتماعی قرار میگیرد.
وقتی در جامعهی خودمان به حوزهی علوم اجتماعی و جامعهی دانشگاهی نگاه میکنیم بسیاری از کتاب هایی که نوشته شده است حداقل تا دههی ۸۰ هجری شمسی یعنی تا بعد از سال ۲۰۰۰ کتاب هایی است که تحت عنوان آسیب شناسی اجتماعی نوشته شده و تحت همین عنوان هم در دانشکدههای علوم اجتماعی درس داشتیم و هنوز هم این عنوان وجود دارد، اما به تدریج عنوان دیگری به نام انحرافات اجتماعی جایگزین آن میشود و در کنار آن قرار میگیرد البته باز وقتی که ما از انحرافات اجتماعی صحبت میکنیم در واقع برای جامعه یک موجودیتی قائل هستیم که اندام ها و اجزای این موجودیت تحت یک نُرمهای از پیش تعیین شده و مشخصی بایستی سازوکارهایی نسبت به هم داشته باشند. اگر همه اجزا و موجودات انسانی که در آن قرار دارند این سازوکارهای نسبت به هم را رعایت کنند، آن جامعه نرمال است و افراد آن هم نرمال و طبیعی هستند، اما وقتی این افراد از آن نُرمها و هنجارها یا برخلاف آن ارزش هایی که در این حوزهی فرهنگی – اجتماعی تعریف شده، عمل میکنند آنها را منحرف میشمارند که البته در همین شرایط هم در جامعه شناسی باز به این پرداخته میشود که چرا همهی آدمها منحرف نیستند و بخشی از آدمها هستند که انحراف پیدا میکنند البته یک بحثی است بیشتر جامعه شناختی، اما روان شناسان در همین زمینه بحث هایی را دارند که در واقع نابه هنجاریهای رفتاری ناشی از چه شرایط روانیای میشود یا نزد کدام تیپهای روانی بیشتر این ناهنجاریها را داریم. مفهوم دیگری که وجود دارد مفهوم Problem social مسائل اجتماعی یا مسئلهی اجتماعی است. باز در اینجا به پدیده هایی در جامعه توجه میکنیم که ماهیت آنها اجتماع است؛ وقتی میگوییم مسئلهی اجتماعی یعنی مشکلی که در جامعه وجود دارد، این مشکل یا مشکلات ناشی از سازوکارهای همین جامعه و در ارتباط با جوامع دیگر است؛ مثلاً وقتی که ما از یک مسئلهای یا مشکلی مثل بیکاری صحبت میکنیم، وقتی که از یک مسئله یا مشکلی مثل محیط زیست صحبت میکنیم، وقتی که از یک مسئله یا مشکلی مثل حاشیه نشینی صحبت میکنیم یعنی اینکه پدیده هایی هستند در چارچوب همین جامعه و جامعهی جهانی که برای جامعهی ایرانی متاثر از جامعهی جهانی پیش آمده، ما میتوانیم عوامل و دلایل این مشکلات را بشناسیم و با شناسایی اینکه چه عوامل و دلایلی این مشکلات را به وجود آورده، مشکل را حل کنیم در واقع هم در آسیب شناسی اجتماعی pathology Social ، هم در انحرافات اجتماعی (deviations social) و هم در مسئلهی اجتماعی problem social ، نکتهی بسیار مشترک هر سه اینها این است که به پدیدههای رفتاری و وجودی جامعه توجه میکنند، این پدیدهها پدیدههای مطلوبی نیستند. یعنی چه ما از آسیب شناسی اجتماعی، چه از انحرافات اجتماعی و چه از مشکل اجتماعی صحبت کنیم، در حقیقت راجع به پدیدههای نامطلوب در یک جامعه صحبت میکنیم و به دنبال این هستیم که این پدیدههای نامطلوب را حل کنیم به خاطر اینکه اگر این پدیدههای نامطلوب رها شوند به خودی خود یکی از پیامدهای آنها گسترش این پدیدههاست. مثلاً اگر امروز با یک پدیدهای مثل بالا رفتن میزان طلاق در جامعه مواجه هستیم باید ببینیم علت آن چیست. علت یا علل آن را پیدا و سعی کنیم که میزان طلاقها کاهش پیدا کند به دلیل این که وقتی طلاق یا طلاق هایی صورت میگیرد تبعات منفی در جامعه به ارمغان میآورد بنابراین شما اگر صد هزار مورد طلاق در سال دارید به اندازهی صد هزار مورد در جامعه اثر منفی دوباره ایجاد میشود؛ اما اگر این میزان را ۵۰ هزار کاهش دهید، به اندازهی پنجاه هزار مورد توسعه یافتگی این آسیب و مشکل را کنترل کردیم یا مثلاً یک پدیدهای مثل فساد حمل و نقلی ایران که به طور متوسط سالانه چیزی بیش از ۲۳ هزار تلفات انسانی داریم. این یک مشکل اجتماعی است، اگر ما بتوانیم این مشکل و آسیب اجتماعی را کم کنیم خانوادههای کمتری صدمه میبینند. سرپرستان کمتری از بین میروند و خیلی تبعات منفی دیگر از بین میرود و میبینیم که آسیب شناسی اجتماعی، انحرافات اجتماعی و مشکلات اجتماعی یا مسائل اجتماعی تقریباً با یکدیگر دیوارهای شیشهای کمرنگی دارند. ممکن است بسیاری از مسائلی که ما تحت عنوان انحرافات اجتماعی یا آسیب شناسی اجتماعی سوال میکنیم جزء مشکل اجتماعی هم باشند، ممکن هم هست که جزء مشکلات اجتماعی نباشند، اما چیزی که بسیار با اهمیت هست این است که مشکلات اجتماعی ممکن است به این صورت باشد که عدهای در این مشکل قرار می گیرند، اما عده دیگری هم که مشکل آنها نیست به آن توجه میکنند. مثلاً اگر بیکاری را یک مشکل اجتماعی بدانیم که هست این مشکل اجتماعی در واقع بیکاران و اطرافیان آن بیکاران را تحت تاثیر خود قرار داده است، اما بیکاری این بیکاران برای بخشهای دیگری از جامعه مورد توجه قرار میگیرد. مثلاً بستگان نزدیک آنها را هم متاثر میکند. متاثر به لحاظ وضعیتی که خوشایند نیست، اما همین بیکاری به یک عدهی دیگری هم توجه میدهد، آنها کسانی هستند که در کار تولید و به کارگیری نیروهای کار هستند چون وقتی در یک جامعهای افراد بیکار زیادی داشته باشید، کسانی که منتفع میشوند کسانی هستند که در واقع نیروی کار زیاد در اختیار آنها میگذارند تا با دستمزدهای پایین تری آنها را استخدام کنند. بنابراین مشکل و آسیب های اجتماعی می تواند دوسویه نیز باشد. یک سویه این هست که عدهای ضرر میکنند و یک عدهای سود میبرند. در آسیب شناسی اجتماعی هم همینطور هست. مثلاً اعتیاد یک آسیب، مشکل و انحراف اجتماعی است. از این اعتیاد چه کسانی ضرر میکنند؟ کسانی که معتاد شده اند، کسانی که الکلیک هستند. اما یک عده هم سود میبرند و آنها فروشندگان مواد مخدر، خرده خروشان مواد مخدر، و … هستند. همچنین یکسری تشکیلات برای کنترل این پدیده بوجود میآید. نیروی انتظامی، نیروی قضایی، دادگاه ها، و … تمام اینها استخدام شدند برای این که این پدیده را کنترل کنند. حال در نظر بگیرید معتاد و مواد مخدر نباشد، این امکان منفعت و شغل از دست آنها میرود. بنابراین این دو سویه بودن مشکلات و آسیبهای اجتماعی بسیار با اهمیت است.
* با توجه به آمار ارایه شده از سوی مرکز آمار ایران حدود ۳ میلیون بیکار مطلق، ۱۱ میلیون فقیر زیر خط فقر، و نسبت هر ۵ ازدواج دو طلاق و حدود ۳ میلیون معتاد در کشور همچنین آمارهای مربوط به سرقت و کودک آزاری و همسر آزاری افزایش پرونده های نزاع و غیره نشان از چه تحولاتی زیر پوست شهرهای ایران است؟ روند آسیب های اجتماعی در ایران را چگونه ارزیابی می کنید وبه نظر شما این آسیب ها در سال ۹۶ چگونه بود؟
من برای پاسخ به سوال شما بایستی به ۴۰ سال پیش برگردم. به عبارت دیگر ما کشوری هستیم که علیه یک رژیم با قدمت ۲۵۰۰ سالهی شاهنشاهی انقلاب کردیم و یک سیستم جدیدی را جایگزین کردیم. به عبارت دیگر انقلاب برای چه صورت میگیرد؟ انقلابها در دنیا خیلی محدود هستند، اما مفهوم انقلاب مشخص است. شما وقتی که انقلاب میکنید یعنی اینکه میخواهید یک مجموعهای از سیستمهای اقتصادی، قضایی و روابط فرهنگی و غیره را تغییر دهید یعنی آنها را کنار بگذارید و مجموعه جدیدی با ایده آلها و اهدافی که دارید را جایگزین کنید. انقلاب اسلامی از این نظر هم یک انقلاب بود یعنی کاملاً ایده و ایده هایش مشخص بود. این ایده هایی که انقلاب اسلامی داشت در قانون اساسی جمهوری اسلامی متمرکز میشود. قانون اساسی هر کشوری به قول ما جامعهشناسان یک ساختار است که از اجزا و بخشهای مختلف تشکیل شده است. وقتی که ما از قانون اساسی صحبت میکنیم تحقق همه جانبهی یک قانون اساسی در یک جامعه تحقق همه جانبهی بخشهای مختلف آن قانون اساسی است به عنوان مثال وقتی از آزادی، عدالت و استقلال صحبت میکنید در واقع میخواهید بگویید که من در رژیم بعدی و در نظام بعدی میخواهم این ارزشها ملاک همهی قانون گذاری هایم باشد و این را در قانون اساسی هم آوردید بنابراین این قانون اساسی در رأس قوانین موضوعهی بعدی قرار میگیرد که در مجلس شورای اسلامی بحث و تصویب میشود و توسط دولت مورد اجرا قرار میگیرد. چه اتفاقاتی افتاد؟ اتفاق اینطور افتاد که در بدو پیروزی انقلاب اسلامی همه این شعارها را میدانستند، به دنبال این شعارها هم بودند و بر اساس همین شعارها این قانون اساسی وضع شد، اما در حال حاضر و بعد از ۳۹ سال با (به گفته مسئولین) حدود ۲۰ میلیون حاشیه نشین و حدود ۷ تا ۸ میلیون فرد بیکار مواجه هستیم.
* همانطور که اشاره کردید انقلاب ها با هدف صورت می گیرند و قطعاً کسانی که خواهان تغییر در کشور از حالت شاهنشاهی به جمهوری اسلامی بودند، قصد بر کاهش آسیب های اجتماعی داشتند، چرا بعد از ۴ دهه به جای کاهش شاهد افزایش آسیب های اجتماعی هستیم؟
میتوانیم بگوییم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حدود دو سال بعد از این انقلاب، یک جنگ هشت سالهای به ما تحمیل شد، جنگ یک مجموعهای از انرژیهای جامعه را در جهت دفع دشمن متمرکز میکند، اما اگر مثلاً مرداد سال ۶۷ که زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ هست را دوباره یک مقطع جدید در تاریخ جمهوری اسلامی و تحقق اهداف انقلاب اسلامی بگیریم از آنجا به بعد انتظار داریم که سیاست گذاریها، قانون گذاریها و اجرای قوانین ما به گونهای باشد که خسارت ها، نا برابری ها و استبدادهای رژیم گذشته را از بین ببرد و در نظام جدید خود وضعیتی به وجود بیاوریم که روز به روز نسبت به قبل وضعیت عدالت اجتماعی، آزادیهای اجتماعی و رفاه اجتماعی بهتر شود که متأسفانه این اتفاق نیفتاده است. اگر این اتفاق افتاده بود ما نبایستی با ۲۰ میلیون حاشیه نشین مواجه باشیم البته نکتهای که وجود دارد این است که بخشی از این حاشیه نشینی ما ناشی از جا به جا شدن جمعیتهای جامعه روستایی و عشایری ما و شهرنشین شدن آنهاست. علی رغم اینکه ما بسیار تلاش کردیم که روستاهای خود را به امکانات برسانیم، امکانات بسیار دیگری برای روستاها قرار دادیم، اما به دلیل اختلاف زیادی که میان امکانات شهری، روستایی و عشایری وجود داشت، به تدریج روستاییان و عشایر ما آمدند و به سمت شهرها کوچ کردند. اینها کسانی هستند که تخصص ندارند، امکانات ندارند و سپس در حاشیه اقتصادی و اجتماعی قرار میگیرند، اما اگر این اتفاق هم افتاده بایستی برای آن فکر میکردیم یا مثلاً ما با یک انفجار جمعیتی مواجه شدیم که در دهه ۶۰ بسیار طبیعی مینموده، اگر در دههی شصت با یک انفجار جمعیتی مواجه هستیم، بایستی مسئولین و قانون گذاران ما فکر می کردند که ۱۰ سال دیگر این فرزندانی که بزرگ میشوند، مدرسه نیاز دارند، هجده سال بعد دانشگاه نیاز دارند، ۲۲ سال بعد نیاز به شغل دارند. معلوم است که به هیچ کدام از اینها فکر نشده است.
* چرا فکری نشده است؟ کارشناسان و مسئولان متولی این امر از ابتدا وجود نداشت؟
آنچه که امروز میبینیم ناشی از نبود کارکرد مناسب سازمان هایی است که یکسری وظایف بر اساس قانون اساسی بر عهدهی آنها بوده است. این کارکردهای نامناسب را می توانیم در مجلس، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان و دولت ببینیم، تکلیف و جایگاه مردم مشخص نشده است.
وقتی مشکل و آسیب اجتماعی داریم بایستی این گونه عمل کنیم. یک: ابتدائاً با برنامههای کوتاه مدت گسترش عددی این پدیده آسیب شناختی را کنترل کنیم و با برنامههای میان مدتی کسانی که دچار مشکل و آسیب هستند را ترمیم و درمان کنیم و خانوادههای آنها را مورد رسیدگی قرار دهیم و در یک برنامه بلندمدتی بایستی برنامه هایی را فراهم کنیم که هم پیشگیرانه و هم درمانی باشد و به این گونه حرکت کنیم تا میزان معتادی را از سه میلیون در سال ۱۴۱۰ هجری شمسی به یک میلیون برسانیم. اینها چیزهایی است که دائماً در برنامهی اول، دوم و سوم مرتباً نوشته شده است، وقتی این برنامهها را مقایسه میکنید، میبینید که بخشی از سیاستهای آنها با یکدیگر تداخل و تزاحم پیدا میکند که نباید اینطور باشد لذا آسیب هایی را که ما میبینیم بر اساس ایده آل هایی است که انقلاب اسلامی به ما داده و بر اساس ایده آل هایی است که ما در سطح جهانی شاهد آن هستیم! ما یک قانون اساسی داریم که آن قانون اساسی ایده آلهای یک زندگی اساسی مطلوب در جمهوری اسلامی و در سرزمین ایران را برای ما مشخص میکند، اما در کنار آن با توجه به گسترش و بین المللی شدن هرچه بیشتر رسانهها، مردم ما به لحاظ ذهنی به نحوه و سبک زندگی و میزان رفاه زندگی و چیزهای دیگر که در جامعههای دیگر هست آشنا میشوند، پس توقعات آنها به همان نسبت بالا میرود، همه این مسایل دست به دست هم میدهد و ما را در شرایطی قرار میدهد که وقتی نگاه میکنیم میبینیم که این تعداد حاشیه نشین، بیکار و معتاد نباید داشته باشیم. شما ببینید ما با چه شدت و حدتی با معتادین و فروشندگان مواد مخدر در سالهای اول انقلاب برخورد کردیم، اما دائماً رو به افزایش رفته است. چرا از خودمان سوال نمیکنیم که آیا سیاستهای ما درست بوده یا خیر؟ بالاخره مسئولان مربوطه سیاستی را اتخاذ کردند که آن سیاست جواب نداده است. دائماً بایستی در حال آزمایش باشیم و آنچه بهتر جواب میدهد را در جامعه و در رابطه با آسیبهای اجتماعی به کار گیریم.
* بنابراین معتقدید که سیاست گذاری ها، قانونگذاری ها و برنامه های در جهت کاهش آسیب های اجتماعی دچار مشکل است، فکر می کنید مشکل سیاستگذاران ما در کجا بوده که این آسیب ها به مرور ما را به این وضعیت رسانده یا اینکه این مسایل مربوط به دوران گذار در هر کشوری می شود که جامعه ایران نیز مستثنی نبوده است؟
ما چقدر میخواهیم در حال گذار باشیم!؟ یک گذار جمعیتی داشتیم، جمعیت ما دو و نیم برابر شده و هفتاد و پنج درصد آنها شهرنشین شدند. قطعاً این مساله مشکلاتی را به وجود میآورد، اما وقتی بتوانیم افرادی را داشته باشیم که دائماً برای ۵ تا ۱۰ سال آینده فکر کنند و برنامه بریزند و این برنامه ها سیاسی و جناحی نشود، بسیاری از آسیب های اجتماعی کاهش خواهد یافت. مفهوم جمهوری این است که شما افرادی را در این نظام حکومتی خود دارید که ممکن است دارای سلیقههای مختلفی باشند، این افراد با سلیقههای مختلف اصل نظام و اصل قانون اساسی را قبول دارند اما تاکتیکهای آنها در رسیدن به آن اهداف متفاوت است که امروز نام آن را حزب نهادند؛ به عنوان مثال در فرانسه احزاب مختلفی وجود دارد، اما این احزاب در یک قاعده رأی مشترک دارند و آن سرزمین فرانسه، احترام به قانون اساسی فرانسه، احترام به پرچم فرانسه، احترام به سرود ملی فرانسه و چیزهای دیگری است، اما در رسیدن به اهداف این جامعه، هر کدام از آن احزاب راهکارهای خودش را دارد. از طرف دیگر وقتی این احزاب مستقر می شوند، گروههای رقیب آنها را نقد میکنند اما از پای نمیاندازند. مشکلی که در جامعه ما به خصوص در حوزهی سیاسی از بدو پیروزی انقلاب تاکنون وجود دارد این است که برانداز گروههای رقیب هستیم. در چند سال اخیر بیشتر رقابت و سعی در براندازی شامل اصولگرا و اصلاح طلب هست، اما در گذشته روحانیون مبارز و روحانیت مبارز این چنین بودند. در ایران گروه های سیاسی نمیتوانند جمع شوند و بگویند که ما یک کشور هستیم و منافع این جامعه، منافع همه ماست، راستیها میخواهند چپیها را بیاندازند، چپیها میخواهند راستیها را بیاندازند. هیچ کجای دنیا این چنین نیست. اگر گروهی بخواهد به قیمت منافع ملی رقیب را از پای در آورد بدین معناست که اصلاً منافع ملی نمی داند به دلیل این که من اگر وارد یک حزبی شوم برای این وارد این حزب میشوم که تاکتیکهای آن حزب را در حفظ و ارتقای منافع ملی قبول دارم لذا اگر هم میخواهند انتقادی کنند بایستی بیایند انتقاد بر تاکتیکها کنند و بگویند این کاری که شما میکنید منجر به فقر میشود. این سیاستی که شما در حوزهی بهداشت و درمان قرار دادید عدهی بیشتری را فقیر میکند و دائما بایستی از طرف گروه ها در حال تضارب آراء باشیم در حالی که در کشور بیشتر شاهد تخاصم افراد و گروهها هستیم. فرق است میان تضارب آرا و تخاصم گروهها و متأسفانه این تخاصم یکی از عواملی است که به نظر من موجب شده مشکلاتی که داریم روز به روز گسترش بیشتری پیدا کند.
*کسانی که در سطح تصمیم گیری برنامه ها در راستای کاهش آسیب های اجتماعی مشغول هستند، کارشناس این مسئله هستند؟ به چه دلیل ۴ دهه به جای پیشرفت در کاهش آسیب ها، پس رفت کردیم؟
کارشناس نیستند. خاصیت انقلاب این است که افراد وقتی میآیند مجموعهای هستند محدود که صاحب ایدههای والایی هستند. حال این افراد محدود در جامعهی ما و در انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ یک بخش روحانیت و یک بخش دانشگاهیان بودند، اما در کنار آنها اشخاصی اصلاً تخصص یکسری اقدامات را ندارند حتی در میان انقلابیون، آنها مسئولیت هایی را برعهده میگیرند که تخصص آن را نداشتند. شما در نظر بگیرید که مثلاً مرحوم هاشمی رفسنجانی، مرحوم مهدوی کنی وزیر کشور بودند در صورتی از وزارت چیزی نمی دانستند. یا مثلاً اوایل انقلاب آقای هادوی رئیس دادگاههای انقلاب بود، بعد خدا رحمت کند شهید قدوسی آمد که بالاخره حوزه رفته بود و بحث قضای اسلامی را میدانست، می خواهم بگویم بی تخصصی یکی از ویژگیهای انقلاب است، سپس این بی تخصصی در جامعهی جنگی تشدید میشود، به عبارت دیگر منِ رزمنده جبهه رفتم و از کشورم دفاع کردم بنابراین یک ارزش ملی هستم، به خاطر این ارزش ملی پستی را به من میدهند که صلاحیت ادارهی آن پست را ندارم، به عبارت دیگر ما آمدیم ارزشهای انقلابی و ارزشهای جنگی را با تخصص جمع زدیم، در حالی که ما میتوانستیم و میتوانیم متخصصین را در کنار همین کسانی که رزمنده و انقلابی بودن داشته باشیم و از وجود آنها بهره ببریم. من مطمئن هستم مرحوم خلخالی وقتی تصمیم گرفت که قاچاقچیان و معتادین را بکشد با هیچ متخصص اعتیادی صحبت نکرده بود! اعتیاد یک پدیدهی اجتماعی است. بسیاری از جمله پزشکان، روان پزشکان و مددکاران اجتماعی در مورد آن کار کردند. شما اگر میخواهید تصمیمی بگیرید بایستی کمیسیونی متشکل از کارشناسان داشته باشید تا در مورد مسایل تصمیمی درست بگیرید.
جامعه امروز ایران به مرور به اصطلاح تخصص گرا شده است، این تخصص گرایی مقدار زیادی ظاهری است به این مفهوم که به هر صورت تخصص گرایی این است که اگر شما قسمت انرژی هستهای را به تعدادی متخصصین متعهد دانشگاه رفته میدهید و رشد پیدا میکند، حوزهی اداری و اقتصادی کشور هم بایستی به بهترین متخصصین ارجاع دهید. بهترین متخصصین ما در دانشگاههای داخل و خارج تربیت شدند و میشوند. آیا واقعاً در گزینشهای خود بهترینها را انتخاب میکنیم؟ یک مشکلی که ما داریم این است که در جذب افراد و حتی در رقابتهای اقتصادی خود قبیلهای و خانوادگی عمل میکنیم. قطعاً در چنین وضعیتی جامعه درجا میزند. در جا زدن آن هم به خاطر بهره نبردن مناسب از متخصصین هم محق است و هم اینکه خود این گونه رفتار کردن موجب سردی، بی تفاوتی و حتی خصومت شهروندانی میشود چرا که آنها در وجود خود لیاقت کارها را میبینند، اما در حاشیه قرار میگیرند.
* در مجموع اگر بخواهید به راهکارهایی در مورد کاهش آسیب های اجتماعی در جامعه داشته باشیم به نظر شما کدام راهکارها باید در اولویت قرار گیرد؟
هرکدام از این پدیدههای آسیب شناختی مثل حاشیه نشینی، بیکاری، اعتیاد، نظام گسیختگی خانواده و رشوه خواری اداری بسیار مهم هستند، بحثی که ما در جامعهی ایرانی داریم و بحث بسیار بسیار نامناسب است، بحث رشوه خواری اداری و پارتی بازی است، سیستمهای اداری در دنیای جدید و بعد از پسا جدید برای این به وجود آمدند که در کارهای مردم از جمله امور اقتصادی، امور شهروندی و امور حمل و نقل تسهیل ایجاد کنند، اما وقتی یک سیستم اداری دچار پدیده رشوه خواری و رشوه و ارتشاء شد خود به خود این سیستم نه تنها کارکرد مناسب ندارد بلکه دچار کج کارکردی شده است یعنی مخالف خودش و هدف خودش عمل میکند. اگر این نکته را درنظر بگیریم بایستی برای هرکدام از این پدیدهها برنامههای متفاوت داشته باشیم البته از نظر من مهم ترین مشکل اجتماعی ایران که آسیبهای دیگری را برجای میگذارد بیکاری است. آن جمعیت جوانی که در دههی ۶۰ و دههی هفتاد به دنیا آمده اند، جوانان این جامعه هستند، در این سرزمین به دنیا آمدند و این سرزمین بایستی جوابگوی آنها باشد. حکومت که نماینده ی مردم هست در همه ی ابعاد و اجزایش بایستی در این سرزمین جوابگوی آنها باشد. لذا اولین مشکلی که در این جامعه بایستی حل شود، بحث بیکاری است. یا بایستی برای بیکاران کار ایجاد کنیم یا از محل درآمدهای عمومی این جامعه به آنها حقوق دهیم تا وقتی که برای آنها کار ایجاد کرده باشیم. ما در دنیای امروز نمیتوانیم جوانان خود را بیکار نگه بداریم و اینها را وبال گردن خانواده ها و پدر و مادرهایشان که خودشان هم مشکل دارند قرار دهیم. امروزه یکی از گلوگاههای کاری همه دولتهای مدرن و پسامدرن این است که بحث بیکاری را در جامعه سازماندهی و حل کنند چون آنها شهروندان این جامعه هستند و باید حداقل هایی داشته باشند؛ چنانچه این مساله حل شود، بحث نظام گسیختگی در جامعه و اعتیاد کاهش پیدا میکند چون در یک جامعهای که شما دچار بحران اقتصادی هستید و حتی کسانی که شاغل هستند امنیت شغلی ندارند، این عدم امنیت شغلی به عدم امنیت خانوادگی منجر میشود. بالاخره کسی که ازدواج کرده باید خانواده را اداره کند، حتی اگر زن و مرد کار میکنند بایستی نسبت به شغل و درآمد خودشان امنیت داشته باشند. اگر ما امنیت شغلی و امکان شغلی را به وجود بیاوریم خود به خود افراد دستفروشی نمیکنند. شما در خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ ببینید، در مجموع صدها هزارنفر دستفروش داریم، دستفروشی شغلی کاذب است.
اتفاقاً این مشاغل کاذب موجب میشود کسانی که صاحب سرمایه هستند و مغازه و کالا دارند در خطر قرار گیرند لذا اگر بتوانیم این مساله را حل کنیم، مسائل دیگر هم قابل حل هستند. بحث حاشیه نشینی هم می توانیم به صورتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حل کنیم. کسانی که در حاشیهها هستند از فقر بیشتر و امکانات کمتری برخوردارند. اتفاقاً همانها هستند که شغل و درآمد درستی ندارند، همانها هستند که در این محلهها ممکن است باندهای دستبرد کیف قاپی داشته باشند، ممکن است باندهای فروش مواد مخدر داشته باشند و … بنابراین حاشیه نشینی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود به خود پدیدههای دیگری را هم به کنار خود میآورد، اما در قلب حاشیه نشینی جامعه ما قطعاً موجودیت بیکاری و بیکاران بسیار چشم گیرتر هستند البته این قانون یا قاعدهای است که منحصر به جامعه ما نیست بلکه در فرانسه هم چنین است. مثلاً اگر در فرانسه میزان بیکاری ۱۰ درصد هست، ۵ درصد حاشیه نشینان بیکار هستند. اگر در جامعهی ما X درصد بیکار داریم، این بیکاری در حاشیهها به چندین برابر تبدیل می شود بنابراین حاشیه نشینی به عنوان یک معضل و آسیب اجتماعی در کنار بیکاری قرار دارد و یکدیگر را تشدید می کنند، اگر ما این مساله را حل کنیم، بحث اعتیاد و نظام گسیختگی خانواده و … حل میشود، اما بخشی از بحث به سیستمهای رشوه خواری، حاشیه نشینی و درآمدهای پایین و عدم کنترل مناسب خود سیستم برمی گردد. متأسفانه چون در طول این ۳۹ سال با اختلاسهای بزرگ در سطح اداری مواجه بودیم و به لحاظ قضایی درست رسیدگی نکردیم، خود به خود وقتی به این خرده پاهای رشوه گیر در ادارات میرسیم، میگویند خیلی زورت میرسد برو خاوری را بگیر! به عبارت دیگر وقتی سران یک اداره، سران یک بانک و شرکتهای مختلف کسانی هستند که اختلاس گر و رابطه گر و پارتی باز هستند خود به خود شما نمیتوانید در قسمتهای پایینی این سیستم از افراد ایراد بگیرید لذا میگوییم فساد سیستمی میشود. فساد به طور کلی یک آسیب بسیار با اهمیت در نظام فکری جامعهی ماست. این فساد بایستی از بین برود.
* این فساد را چه کسی باید کنترل و از بین ببرد؟
نیروی انتظامی آن را کنترل کند و قوه قضاییه از بین ببرد. باید کسانی که در سیستمهای اداری ناظر به مسائل مالی و روابط اجتماعی و روابط پرسنل با مراجعین هستند، دست به دست هم دهند و لازمه آن این میشود که ما یک نگاه نویی به جامعه، ادارهی جامعه و بهره مندی از بهترینها در جامعه داشته باشیم.
* در بحث اعتیاد عوامل زیادی در این مساله دخیل هستند ولی یکی از عوامل مهم به نظر شما این مساله نیست که ناامیدی نسبت به آینده و افسردگی های مزمن ناشی از این مساله هم تاثیر مهمی در این خصوص دارد با توجه به اینکه سن اعتیاد در جامعه ما به ۱۳ سال رسیده و زنگ خطری است برای آینده؟
البته بحث اعتیاد و خودکشی، این دو به نظر من مقداری با هم همخوان هستند. ما همیشه فکر میکنیم که در دسترس بودن مواد مخدر موجب اعتیاد میشود، اما در همین جامعهی ایرانی من یک شاهد برای شما میآورم که نشان میدهد صرفاً در دسترس بودن موجب اعتیاد نمیشود. ما از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون تولید ، خرید و فروش و مصرف نوشابههای الکلی را قانوناً منع کردیم و مجازات بسیار شدیدی دارد، اما این منعیت نه تنها زیاد جلوگیری نکرده است بلکه آن بخشی را که از این منعیت منتفع میشوند یعنی قاچاقچیان مشروبات الکلی را پروار کرده و گسترش داده است. این مشروبات الکلی که در داخل یا خارج ساخته می شود آنقدر وجود دارد که ما در حال حاضر به ایجاد مراکز ترک الکلیکها نیاز پیدا کردیم. یعنی عدهای آنقدر مشروبات الکلی خوردند و میخورند که الکلیک میشوند؛ الکلیک کسی است که در طی ۲۴ ساعت اگر یک بطری مشروب از انواع مختلفش که میزان الکل آن هم بالاست نخورند دچار عارضهی عدم مصرف میشوند. همانطور که کسی شیشه یا تریاک مصرف میکنند یا شیرهی تریاک یا کوکایین مصرف میکند اگر نکشد از لحاظ جسمی و روانی دچار عارضههای آن میشود
بنابراین هر آسیب اجتماعی تا یک سطحی در هر جامعهای پذیرفته شده است. چون این آسیبهای اجتماعی بخصوص بحثی مثل اعتیاد یک بحث فیزیکو سایکو سوسیالوژیک هست. یعنی از بدن، روان و از شرایط اجتماعی ما حاصل میشود. اما این که رفتن به سمت مواد مخدر عاملهای بدنی، روانی و اجتماعی دارد نیز نشان میدهد که ما از یک وضع ثابتی نسبت به اعتیاد در هر جامعهای برخودار باشیم.
* چرا در جامعهی ما این وضعیت به هم خورده است؟
به خاطر اینکه در جامعهی ما مردم به خصوص جوانها یا مصرف کنندهها در دو شرایط است که دچار گرفتاری پدیدهی اعتیاد میشوند. یکی زمانی که دچار سرخوردگی، یأس و پوچی شوند، شما در هر جامعهای به هر میزانی که بی هدفی و پوچی در زندگی ایجاد شده باشد، در آن جامعه مطمئن باشید که افراد مصرف مشروبات الکلی از حد خود گذشته و افراد بیشتر به سمت مواد مخدر روی میآورند. دوم، همنشینی با گروه هایی که هم ذات ما هستند، به عنوان مثال در مناطق ۱۷، ۱۸، ۱۹ و مناطق حاشیهای تهران تعداد معتادین بسیار بیشتر است. از سوی دیگر مشکلات اجتماعی دیگری مانند بیکاری افزایش یافته است؛ وقتی جوانی بیکار هست دچار ناامیدی بیشتری است بنابراین خودش به آن سمت میرود، محلهی او هم به گونهای است که دوستانش بیشتر اینگونه هستند، خرده فروشها هم که بیشتر برای همان محله هستند، همهی اینها دست به دست هم میدهد و بحث اعتیاد را در جامعهی ما گسترش می دهد. درست است که تعداد معتادان در رنج سنی پایین بسیار است، اما قطعاً میتوانیم بگوییم رنج سنی اصلی اعتیاد ۱۷ تا ۳۰ سال یعنی جوان ترین نیروی جامعهی ما هستند.
ما بایستی در جامعهی خود حیات، شادابی و امید ایجاد کنیم. اگر جامعهای به گونهای حرکت کند که افراد فردای خود را نامطمئن ببینند یک چنین جامعهی نامطمئنی به خصوص در میان جوانان خود، خودکشی بیشتر و اعتیاد بیشتر خواهد دید. امید به زندگی بهتر از عواملی است که افراد را به سلامت جسم و سلامت روان خود حساس میکند، اما وقتی که افرادی امید از زندگی را از دست دادند خودکشی میکنند. بخشی از افرادی که در سنین بالا خودکشی میکنند کسانی هستند که به امراض صعب العلاج مبتلا هستند. چون امید اینها از زندگی قطع شده است دست به خودکشی میزنند. چون امید اینها از ادامهی مطلوب زندگی قطع شده دائماً الکل میخورد، چون امید مادر، پدر و فرزند بوده و آنها را از دست داده و دیگر هیچی برای خود در زندگی متصور نیست.
من با الکلیکها در فرانسه مصاحبه کردم، آنها وقتی دنیا را خالی از آن وجودی میبینند که به آن وابسته بودند، بی حساب و کتاب مشروبات الکلی می خوردند. حال ممکن بود این فرد یک عاشق بوده باشد، یا عاشق یک دختر یا عاشق یک پسر یا مادر خود را از دست داده بود؛ به هر حال یک اتفاقی در زندگی برای او افتاده بود. به خاطر همین هست که وقتی یک اتفاقی برای یک نفر میافتد، حتی کسی که طلاق میگیرد، نیاز دارد که عدهای با او صحبت کنند. ما یک سنت خوبی که داریم و باید در قسمتهای دیگر زندگی هم آن را گسترش دهیم، سنت تسلیت گویی است. بالاخره وقتی که یک نفر از دنیا میرود بسیاری از نزدیکان و دوستان به گفت وگو دلجویی نزدیکان متوفی می پردازند، این کار را امروزه به دلیل گسترده شدن جامعه، مددکاران اجتماعی انجام میدهند، با شخص صحبت میکنند و به او آرامش میدهند. مثلاً یک اتفاقی که میافتد فرض کنید در فرانسه یک اتوبوس به دره ای می افتد و ۶ دانش آموز فوت میکنند، اولین کاری که میکنند مددکاران اجتماعی میروند با بستگان این دانش آموزان صحبت میکنند که این فشار روانی اجتماعی که بر آنها وارد شده است را به حداقل برسانند.
ما هنوز اول راه هستیم و این سیستم ها را نداریم. میخواهم بگویم که تمام این مسایل را که در نظر میگیریم، اگر ایجاد شود میتوانیم امیدوار باشیم که میتوانیم میزان اعتیاد، تنشهای خانوادگی، طلاق و غیره را کنترل کنیم. همه این موارد به هم بستگی دارد، اما آن دو پدیدهای را که گفتیم به نظر من اعتیاد یا به سمت مصرف بیش از حد مواد مخدر رفتن نوعی خودکشی تدریجی است. گاهی یک نفر خود را از پل به پایین میاندازد، اما دیگری چنین شهامتی ندارد، میخواهد خودش را دچار فراموشی از دنیا و اطرافش کند بنابراین دوستانش و اطرافیانش به او توصیه میکنند که بسیار کوتاه به سمت دود بیاید، پس از اینکه به سمت دود رفت، اتفاقاً می بیند که از دنیا و مشکل خارج شد، پس ادامه میدهد. وقتی این قصهها را در هر پدیدهای به صورت همه جانبه و گسترده یا میدانی تحلیل میکنیم، در کلیات نشان میدهد که این افراد بیشتر چگونه افرادی هستند. من در تجربههای تحقیقاتی خود به این نتیجه رسیدم که افراد هر وقت دچار خلاء و ناامیدی و یأس از زندگی میشوند، بیشتر دست به خودکشی میزنند و بیشتر به سمت اعتیاد میروند حال ممکن است کسی از ابتدا به لحاظ روانی آدمی منزوی باشد که این شخص منزوی و خجالتی هم شرایطش را دارد که مصرف مشروبات الکلی را افزایش دهد یا مواد مخدر بیشتری مصرف کند.
* با توجه به آمار ارایه شده از سوی مرکز آمار ایران حدود ۳ میلیون بیکار مطلق، ۱۱ میلیون فقیر زیر خط فقر، و نسبت هر ۵ ازدواج دو طلاق و حدود ۳ میلیون معتاد در کشور همچنین آمارهای مربوط به سرقت و کودک آزاری و همسر آزاری افزایش پرونده های نزاع و غیره نشان از چه تحولاتی زیر پوست شهرهای ایران است؟ روند آسیب های اجتماعی در ایران را چگونه ارزیابی می کنید وبه نظر شما این آسیب ها در سال ۹۶ چگونه بود؟
جامعهی جهانی به سرعت در حال تغییر است، جامعهی ایرانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تغییر مضاعفی را داشته است، به بعضی از این تغییرات اشاره می کنم که در حوزهی خانواده اثر خود را داشته است. یکی از پیامدها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عمومی شدن آموزش بود، تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک تعداد مردم اصلاً تلویزیون نمیخریدند، نه این که امکانات مادی نداشته باشند، با رادیو زیاد سنخیت نداشتند، دخترهای خود را تا ششم ابتدایی بیشتر به مدرسه نمیفرستادند. اما وقتی که جمهوری اسلامی شد و روحانیت و مرجعیت در راس این نظام قرار گرفتند، این نظام به همهی ابزارهای فرهنگی مشروعیت بخشید. مردم دیگر با خیال راحت دختر خود را به مدرسه فرستادند، مردم با خیال راحت تلویزیون خریدند، با خیال راحت از امکانات ارتباطی استفاده کردند؛ همه این تغییرات موجب شد که واجد شرایطی شویم که تحولات فرهنگی سریعی در جامعهی ما رخ دهد. میزان اثرگذاری این تحولات فرهنگی بر روی زنان ما بیشتر بود. به این مفهوم که الگویی را که زنان ما در ذهن داشتند یک الگوی صرفاً خانه دارانه بود. اما الگویی که امروز زنان ما دارند یک الگوی در سطح نظام اجتماعی است که یک بخشی از این نظام اجتماعی یا خرده نظام اجتماعی، خانواده، مادری و همسری میشود. اینکه میزان ورودی دختران به دانشگاههای ما از تعداد پسران بیشتر میشود این پیام را میرساند که دختران ما واجد شرایطی شدند که نگرشهای آنها نسبت به نگرشهای مادران خود کاملاً متفاوت شده است. به عبارت دیگر از سنت به مدرنیته انتقال پیدا کردند، در یک چنین شرایطی اگر مردان ما تغییر اندیشه و تغییر فکر نداشته باشند اصلاً خانواده در بدو تشکیل با ترس و لرز انجام میشود. به خاطر این که مردان ما بایستی نگاه فعلی زنان جامعه را بدانند و بپذیرند. توقعی که پدران این مردان از مادران این مردان داشتند، متفاوت شده است. بخشی از اختلافات خانوادگی ناشی از این تفاوتهای فکری است که میان زن و مرد وجود دارد چون وقتی طلاق یا تنش خانوادگی را نگاه میکنیم درست است که در طبقات متوسط و رو به پایین تعداد بیشتر است، اما در طبقات متوسط رو به بالا هم تعداد طلاقها افزایش پیدا کرده است.
* در صورتی که از نظر اقتصادی دچار مشکل نیستند.
درست است، اما طرز تلقیها و تفکرها تغییر کرده است؛ طرز فکرها و طرز تلقیها بایستی با یکدیگر همخوانی پیدا کنند. این امر وظیفه مدرسه و رسانه ها از جمله صدا و سیما تا سایر رسانه هاست؛ مردان از همین طرق باید باز تربیت شوند. از سوی دیگر ما هیچ اجباری نداریم که تبلیغات و تشبیه هایی کنیم که اصلاً جایی ندارند! صدا و سیمای ما چرا یک آقایی را میآورد که با چند همسر نشسته است و میگوید من خیلی خوشبخت هستم زنان او هم میگویند ما هم خیلی خوشبخت هستیم! چند همسری یک امر اختیاری است و ما با این رویه چند همسری را یک امر تشویقی میکنیم. نتیجه و اثر این تشویق چندهمسری کردن را باید در تنش خانواده ببینیم یعنی دائماً زنانی که به لحاظ فکری متحول شده اند و برای خود استقلال و شخصیتی قائل هستند دائماً باید دل نگران این باشند که همسرشان زن دیگری را زیر سر نگرفته باشد؛ این مساله در طبقات متوسط رو به بالا بیشتر پیش میآید چون طبقات متوسط رو به پایین همین که بتوانند زندگی خود را اداره کنند، هنر کرده اند؛ پس در آنجا دائماً یک دل نگرانی وجود دارد و این دل نگرانی موجب گفتگوی با تنش میشود. مثلاً اگر مرد یک سال دیرتر به خانه میآید زن مواخذه میکند که چرا دیر آمدی، کجا بودی… این که دائماً زن در شک و شبهه باشد از نظر من علت آن، مرد نیست، علت آن تبلیغاتی است که ما برای چند همسری انجام میدهیم. چند همسریای که اختیاری است. جامعه ما مگر چقدر زن اضافه دارد که برخی تبلیغ میکنند که آقایان حتماً بروید به تکلیف شرعی خود عمل کنید. ما خیلی تکالیف شرعی دیگری داریم که اگر به آنها عمل کنیم بهتر از چند همسری است.
از سوی دیگر نباید تبلیغ کنیم زنانی که همسر ندارند بزهکار میشوند، اصلاً اینطور نیست. اتفاقاً هرچقدر جلوتر میرویم زنان امروز به خاطر استقلال شخصیتی که پیدا میکنند احترام بیشتری به بدن و موجودیت خود قائل هستند و خودشان از وجود خودشان محافظت میکنند. این تصور که زن مجرد و مطلقه در معرض انحراف و تن فروشی قرار میگیرد، بسیار تبلیغ بدی است چرا که ما زن را از شخصیت خودش خارج کردیم. به عبارت دیگر ما نگاهی مرد سالارانه در سطح عام جامعه داریم که نتیجهی این نگاه مرد سالارانه تحقیر زنان ماست و بعد اگر زنان را بیشتر تحقیر کنیم واکنش متقابل نسبت به مردان، از جمله به همسران خود واکنش شدیدتر و خصمانه تری میتواند باشد و این مسایل است که تنش را در زندگی زناشویی ایجاد میکند. نکتهی دیگری هم که وجود دارد این هست که به هر صورت بایستی جامعه به سمت و سویی برود که به گونهای تربیت شویم، به گونهای ذهن ما ساخته شود که در واقع بپذیریم اولاً همسری که انتخاب میکنیم دلبخواه ما باشد، این همسر دلبخواهی که انتخاب کردیم همچنان دلبخواهانه با آن جلو برویم در حقیقت دو پدیدهی توأم با هم یکدیگر را داشته باشیم. ابتدا این که فقط به خاطر یک رابطهی ازدواج نکنیم البته درست هست که یکی از وظایف رابطه خانوادگی روابط جنسی و پاسخگویی به نیازهای جنسی و فرزند آوری است، اما یکی از ویژگیهای خانواده به خصوص خانوادهی امروزی روابط عاطفی مناسب داشتن میان زن و مرد است چون ما این رابطهی عاطفی را در جاهای دیگر نمیتوانیم پیدا کنیم، تنها جایی که میتوانم یک رابطهی انسانی و عاطفی داشته باشم در زندگی زناشویی خود هست. من هستم و فرزندانم، من هستم و همسرم. این نکات را باید در جامعه تقویت کنیم. تقویت آن هم به این صورت است که حدالامکان انتخاب هایی که افراد در سن ازدواج میکنند، انتخابهای مناسب به لحاظ فکری، توافقی و عاطفی باشد و راه را با هم ادامه دهند و در بین آنها فاصله فکری ایجاد نشود. به هر میزانی که فاصلهی فکری به لحاظ فرهنگی، ارزشها، هنجارها و اعتقادات ایجاد شود، مطمئن باشید که یک چنین خانواده هایی بیشتر دچار تنش خواهند بود حتی اگر هیچ مسئلهی اقتصادی نداشته باشند.
* به عوامل مخرب گسترش نا امیدی اشاره کردید، برخی در رسانه ها مطرح می کنند که طرح مسایل انحرافات و اسیب های اجتماعی باعث کاهش امید به زندگی و اعتماد به مسولان می شود به نظر شما چطور می توان در مورد اسیب ها هشدار داد و از طرفی باعث ایجاد یاس و ناامیدی در جامعه نشد؟
اتفاقاً من میخواهم بگویم که آسیبهای اجتماعی و پخش اخبار آن ناامیدی به همراه ندارد بلکه تکلیف ایجاد میکند، اتفاقاً یکی از مشکلات جامعهی ما این است که مسئولین حکومتی ما سالهای متمادی اجازه ندادند که آسیبهای اجتماعی در جایگاه و زمان خود مطرح شود. اگر اجازه می دادند به وقت خودش مطرح شود ما اکنون حداقل مشکلات را کنترل کرده بودیم. در جایگاه خودش اتفاقاً باید آسیبهای اجتماعی مطرح شود مثلاً پلیس راه میآید اعلام میکند که در سال گذشته ما در حمل و نقل جادهای بیست هزار کشته داشتیم و علت این تصادفات هم انحراف به چپ و عدم کنترل سرعت بود، اتفاقاً این فرماندهی نیروی انتظامی در راهنمایی رانندگی که این اطلاعات را میدهد از یک آسیب اجتماعی صحبت میکند اما این اطلاع رسانی از آسیب اجتماعی موجب میشود که تعدادی از رانندهها رعایت کنند. وقتی شما از یک آسیب اجتماعی مثل نظام گسیختگی خانواده، اعتیاد یا بیکاری صحبت میکنید و مطرح می کنید که این آسیب ها در جامعه وجود دارد و سپس به این مساله می پردازید که چرا این آسیب ها وجود دارد. وقتی که گفتید چرا وجود دارد به دنبال این میروید که مسئله را حل کنید بنابراین بیان آسیب های اجتماعی اتفاقاً موجب نا امیدی نمی شود.
من مثالی از تلویزیونهای فرانسوی برای شما بزنم، اخبار ساعت ۱ بعدازظهر و ساعت ۸ شب آنها اخبار طولانی مدت و سراسری شبکههای مهم آنهاست. وقتی که این اخبار شروع میشود اتفاقاً اخبار اجتماعی و به نوعی همین بحثهای آسیب شناسی اجتماعی مطرح میشود و به جزئیات و دلایل وقوع آن معضل و آسیب می پردازد و برای جامعه آگاهی سازی به وجود می آورد و آخرین اخبار راجع به رئیس جمهور و وزیر خارجه فرانسه است، ما درست برعکس هستیم؛ اگر یک خبر اجتماعی میخواهیم دهیم آن را در اولویت آخر قرار می دهیم؛ من صد در صد مخالف این هستم که گفته میشود مطرح کردن آسیبهای اجتماعی و گستردگی آنها موجب یأس اجتماعی میگردد؛ اتفاقاً اینطور نیست بلکه موجب ترمیم اجتماعی است. چون به نظر من کسانی که از طرح آسیبهای اجتماعی مخالفت میکنند که وظیفه بر دوش آنها بیشتر سنگینی خواهد کرد، میخواهند این وظیفه را از روی دوش خودشان بردارند وگرنه مردم از اخبار آسیبهای اجتماعی ضرری نمیکنند.
* اگر بخواهید پیش بینی از وضعیت جامعه ایران در حوزه های مسایل و اسیب های اجتماعی داشته باشید سال ۹۷ را چگونه ارزیابی خواهید کرد؟
اگر اوضاع به همین وضعی باشد که در سال ۹۶ دیدیم، یعنی تعارض و بگو مگوهای داخلی از یک سو و نامشخص بودن استقرار جامعه از سوی دیگر، مطمئناً همین وضع ادامه پیدا میکند. جامعهی ما نیاز به یک آرامش دارد، آرامشی در داخل، در مرزها، در سطح منطقه و یک آرامش در سطح جهان! جامعهی در حال جنگ نگه داشته شده چه جنگ سرد و چه جنگ گرم باشد، چه جنگ مسئولین و گروههای داخلی باشد چه جنگ یک نظام با نظامهای دیگر باشد، جامعه با ثباتی نیست. از درون بی ثباتی در نظام اجتماعی انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی بروز و ظهور و تداوم پیدا میکند. برای مهار آسیبهای اجتماعی ما ابتدائاً به یک جامعهی آرام و با طمأنینه و عقلانی نیاز داریم.
انتهای پیام