شفقنا زندگی- یک کارشناس ادیان و مذاهب معتقد است که برای فهم خرافه و خرافه پرستی ابتدا باید در فهم انسان و جهان هستی دقیق شویم و بدانیم که انسان موجود بی نهایت خواهی است و این ظرفیت را خداوند در نهاد انسان قرار داده است. وی می گوید که رواج خرافه و مطالب موهوم در میان ادیان از روش های شیطان است که کم کم همانند موریانه دین را از بین می برد و تنها مخصوص جوامع شرقی و دینی نیست بلکه در جوامع مدرن و پیشرفته غربی نیز دیده می شود.
حجت الاسلام مهدی کاویانی در گفتگو با خبرنگار شفقنا زندگی بیان کرد: برای فهم خرافه، خرافه پرستی و اینکه خرافات از کجا نشأت گرفته است به چند مقدمه احتیاج داریم. اولین مقدمه بحث فهم انسان و جهان هستی است. وقتی در آیات و روایاتی که در مورد انسان نازل شده است بررسی می کنیم به این نتیجه می رسیم که خداوند در وجود انسان، بی نهایت ظرفیت ایجاد کرده تا بتواند به مقام خلیفه اللهی برسد.
وی افزود: حتما این ظرفیت در وجود انسان بوده که خداوند این امانت و موجود برتر بودن را در او قرار داده است. انسان دارای ظرفیت هایی مثل بی نهایت خواهی در زیبایی، عشق، مقام، ثروت و .. است، به همین خاطر است که در دنیا تلاش می کند که حتی در فضائل و اخلاق به مقام های بالاتر برسد. بنابراین انسان ها چه در فضائل و چه در امور مادی دوست دارند که به کمال و بالاترین حد خودشان برسند.
وعده خداوند به انسان
او ادامه داد: خداوند به انسان وعده داده است که «اگر تو برای من باشی، من نیز برای تو خواهم بود» و یا به عبارتی هرکس به دستورات خداوند که از طرف پیامبران صادر شده عمل کند، خداوند برای او خواهد بود. «من برای او خواهم بود» به این معنا نیست که خداوند بنده یا مطیع انسان شود بلکه به این معنا است که اگر انسان در ظرف محدود دنیا به دستورات خداوند عمل کند، خدا همه ظرفیت هایی را که وجود دارد و انسان هم صلاحیت دست یابی به آنها را دارد به او خواهد داد.
کاویانی اظهار داشت: خداوند فرموده است: «اَعدَدتُ لِعبادی الصالحین ما لاعینُ رأت، و لا اذنٌ سَمِعَت و لا خطر علی قلب بشر»، برای بندگان صالح خود چیزهایی مهیا کردم که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به اندیشه هیچ انسانی خطور نکرده است. یعنی هیچ کس نمی داند چه اسرار یا ذخایری برای انسان پنهان شده؛ ذخایری که موجب تعجب چشم ها و شگفت زدگی انسان ها خواهد شد؛ این یعنی همه هستی در اختیار بنده صالح است. ثروت به معنای پول نیست بلکه به معنای تمام هستی است و خداوند این مقام را برای انسان قرار داده است.
ویژگی هایی برای رسیدن به مقام خلیفه اللهی
این کارشناس ادیان و مذاهب بیان کرد: برای رسیدن به صفات خداوندی و همچنین مقام خلیفه اللهی به سه ویژگی نیاز دارد. اولین مورد شعور است. به این معنا که بداند این دنیا فانی است و همه ظرفیت های انسان در این دنیا هیچ وقت محقق نمی شود؛ در واقع محدودیت این دنیا را بفهمد و بداند که از تولد تا مرگ قرار نیست به همه چیز دست پیدا کند. آیه قرآن در این زمینه می فرماید: یَحسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخلَدَه» گمان می کند که این دنیا برای رسیدن به همه اهدافش کافی است؛ و این باعث می شود که تلاش نکند تا به ظرفیت حقیقی خودش برسد و کسی می تواند شعور داشته باشد که محدودیت این دنیا را بفهمد و بداند که این دنیا هیچ وقت ظرفیت رسیدن به همه درخواست هایش را ندارد.
وی خاطرنشان کرد: امام صادق (ع) در روایتی می فرماید: مومن هرگز نباید سه چیز را فراموش کند. یکی دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم؛ اگر به اندازه ملک سلیمان هم باشد بالاخره تمام می شود. دوم اینکه دنیا تصریف الاحوال است، یعنی در حال تبدل و تغییر است و این تغییرات گاهی انسان را بالا و گاهی پایین می برد و سوم اینکه دنیا دارای آفت و آسیب است.
تعقل برای زحمت کشیدن
کاویانی دومین ویژگی که انسان برای رسیدن به صفات خداوندی به آن نیاز دارد را تعقل دانست و گفت: انسان باید بداند با توجه به تمام ظرفیت هایی که در وجودش قرار دارد برای بی نهایت ساخته شده است. اگر کسی شعور فانی بودن دنیا را داشته باشد همراه با تعقل در فانی بودن دنیا به این درک و نتیجه می رسد که این دنیا ظرفیت او را ندارد پس تعقل می کند که باید خودش زحمت بکشد تا به بی نهایت برسد و اگر زحمت بکشد. در این مورد امام صادق (ع) در روایتی دیگر می فرمایند که عقل چیزی است که انسان را در مسیر عبودیت خداوند قرار می دهد و باعث می شود که زحمت بکشد تا به بهشت و لقای پروردگار دست پیدا کند.
نقشه راه برای رسیدن به بی نهایت
او همچنین سومین ویژگی مورد نیاز را تعبد عنوان کرد و در این باره توضیح داد: منظور از تعبد در اینجا یعنی پذیرفتن نقشه راهی که ما را به بی نهایت می رساند. این راهنما را عقل نمی فهمد و باید به تشریع و دستورات ائمه و پیامبران که در قالب دستورات دین برای ما مشخص کردند مراجعه کنیم.
نفس اماره، شیطان و طاغوت
این کارشناس کلام، نفس اماره، شیطان و طاغوت را موانعی برای رسیدن انسان به اراده الهی (مقام خلیفه اللهی) دانست و تصریح کرد: نفس اماره همان صفتی در نهاد انسان است که او را به بدی ها می خواند و در همه انسان ها نیز وجود دارد. وقتی آیات قرآن را درباره ابلیس می خوانیم متوجه می شویم که ابلیس در مقابل اراده خداوند طغیان کرد. هنگامی که خداوند اراده کرد به همه و بخصوص ملائکه اعلام کند که می خواهد اشرف مخلوقات را مشخص و معرفی کند امر کرد که همه بر آدم سجده کنند و همه در خدمت او باشند و به او کمک کنند، همه سجده کردند جز ابلیس؛ ابلیس استکبار ورزید و اولین طغیان را در مقابل اراده الهی انجام داد.
او ادامه داد: به تعبیر حضرت علی(ع) ابلیس از قبیله جن بود و به عبارتی شش هزار سال عبادت کرد و انتظار داشت که خودش به عنوان خلیفه الله انتخاب شود و وقتی که آدم به این مقام رسید استکبار ورزید و با اراده خداوند مخالفت کرد. مخالفت او در مقابل خداوند زمینه ساز دشمنی و مخالفتش با مخلوق برتر خداوند یعنی انسان شد.
تلاش ابلیس برای نرسیدن انسان به بی نهایت
کاویانی افزود: خداوند به خاطر سرکشی و طغیان ابلیس بود او را از درگاه خود بیرون کرد و به او وعده جهنم داد اما ابلیس لجاجت کرد و به خداوند گفت که همه بندگانش را گمراه می کند و نخواهد گذاشت آنها به همان ملکوت و بی نهایتی که خداوند وعده داده برسند. ابلیس از آن زمان تمام تلاشش را بر این گذاشته تا انسان ها را منحرف کند و آنها را از رسیدن به مقام خلیفه اللهی و متصف بودن به صفات و فضائل خوب دور کند.
وی درباره سومین دشمن و مانع انسان یعنی طاغوت نیز عنوان کرد: طاغوت به معنای تفکر است، اما این تفکر به وسیله فرد به وجود می آید و شاید بتوان گفت اولین طاغوت ابلیس است که تلاش کرد تا به خداوند بگوید که به عنوان خالق اشتباه کرده است. طاغوت یعنی هر کسی به هر صورتی که در برابر اراده الهی سرکشی و طغیان کند و مانع تحقق اراده الهی باشد؛ و طاغوت می تواند انسان یا ابلیس باشد.
این کارشناس ادیان ایرانی ادامه داد: علت اینکه ابلیس از خداوند مهلت خواست نیز این بود که ثابت کند انسان لیاقت و ظرفیت اداره جهان مادی را ندارد و تلاش کرد تا القا کند که حاکمیت انسان های صالح در دنیا هیچ معنایی ندارد. پس از زمانی که انسان مورد اغفال ابلیس قرار گرفت و به جهان مادی و زمین قدم گذاشت تا امروز، شیطان با گمراه کردن او تلاش می کند تا ثابت کند انسان لیاقت خلیفه اللهی را ندارد و جهان با مدیریت انسان های صالح هیچ وقت محقق نخواهد شد.
او در پاسخ به این پرسش که چرا خداوند به ابلیس مهلت داد تا تفکر خود را اثبات کند گفت: این اندیشه فقط در انحصار ابلیس نبود و بسیاری از انسان ها نیز چنین اندیشه ای دارند. بسیاری از افراد هستند که معتقدند حاکمیت جهان باید در دست زورمندان، ثروتمندان و اهل تزویر و سیاست باشد و صالحان و مومنان نمی توانند دنیا را اداره کنند. خداوند به ابلیس و همفکران او از انسان ها که اهل طاغوت هستند اجازه داد تا باقی بمانند و زمان کافی هم در اختیار داشته باشند و تلاش کنند تفکرشان را اثبات کنند تا در نهایت برای همه ناکارآمدی این تفکر اثبات شود و در این صورت است که این تفکر از بین خواهد رفت در غیر این صورت اگر خداوند با این نظریه از ابتدا مقابله می کرد به راحتی می توانستند در قیامت در مقابل خداوند احتجاج کنند.
آن روز ِ موعود …
کاویانی یادآور شد: البته خداوند در پاسخ به ابلیس می فرماید که « به تو مهلت خواهیم داد تا وقت مشخص نه تا روز قیامت» که در روایات ما آمده که این مهلت تا زمان ظهور حضرت ولیعصر (عج) خواهد بود و در این زمان است که تفکر ابلیس و همفکران او از طاغوت رسوا خواهد شد و در آن روز است که انسان ها خواهند فهمید تقویت بُعد مادی، انسان را به بی نهایت نخواهد رساند و همچنین در آن روز است که همه انسان ها حرف انبیاء، اولیاء و اهل بیت (ع) را به خوبی درک خواهند کرد که تنها، رشد معنوی، راه رسیدن به تکامل است.
چیستی خرافه
مرز باریک بین خرافات و بدعت
وی در ادامه گفتگوی خود در تعریف خرافه تشریح کرد: در کتاب لغت نامه دهخدا خرافه به عنوان را سخن بیهوده، عقاید بی بنیان و مطالب موهوم معنی شده است. معمولا به مطالبی که موهوم و بی اساس اند و هیچ منبع و اساسی ندارند خرافه می گوییم.
کاویانی تاکید کرد: در بعضی از مواقع به ویژه در موضوعات دینی خرافات با بدعت اشتراک نظر دارد،. بدعت در اصطلاح دینی یعنی آنچه را که جزو دین نیست به دین نسبت دهیم و در واقع آن را یک مسئله دینی حساب کنیم و این، معمولا از روی عمد و علم به قضیه است. مثلا یکی از مواردی که به عنوان بدعت مطرح می شود تغییر اذان صبح در میان اهل سنت است که به جای «حی علی خیر عمل» می گویند «الصلاه افضل من نوم»؛ (نماز بهتر از خواب است). در حالی که این قضیه با هیچ یک از دستورات دین و شریعت مطابقت ندارد.
او اضافه کرد: معمولا بیشتر مردم خرافات و بدعت را یکسان و به یک معنا می دانند و به جای یکدیگر استفاده می کنند و کمتر کسی این دقت را دارد که بین این دو تفاوت وجود دارد. یک دسته از خرافات آن باورها و رفتارهایی است که در بین مردم عوام وجود دارد و عوام آن را از نسلی به نسلی دیگر منتقل می کنند که کم کم به یک عنصر هویتی تبدیل شده است و زمانی که در مقابل نگاه انتقادی و پرسشگرانه دیگران قرار می گیرند هیچگونه امکان توجیهی ندارند و یا نمی توانند آن را معقول و مورد پذیرش عقل قرار دهد و پاسخشان این است که آن باور را از گذشتگان و نسل به نسل شنیده اند. .مثلا می گویند وقتی کسوف یا خسوف رخ می دهد، اتفاق بدی خواهد افتاد در حالی که خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی یک پدیده طبیعی و معمول جهان هستی هستند.
وی ادامه داد: دسته دیگر خرافات یکسری از مسلماتی هستند که در بین عامه و باورهای مردم وجود دارند اما هیچگونه مبنا و تاریخ مشخصی ندارند و در بررسی ها هیچ ریشه ای از آنها پیدا نمی کنیم مبنی بر اینکه آیا درگذشته چنین باوری وجود داشته یا خیر؛ اما در عین حال عموم مردم آن را به عنوان یک اصل و نکته حکیمانه پذیرفته اند و از آن پیروی می کنند مانند این باور که عده ای می گویند برای اینکه نوزاد دندان هایش زودتر دربیایند باید او را از بالای بام خانه به پایین بیندازند و زنانی او را در چادر بگیرند.
این کارشناس دینی بیان کرد: یک دیگر از موارد خرافه آن دسته از باورها و رفتارهایی است که بعضی از دینداران به عنوان یک اصل دینی پذیرفته اند که در واقع ریشه ای در آموزه های اصیل دینی ندارد و علما و نخبگان دینی آن را تایید نمی کنند.
او در ادامه خاطرنشان کرد: شاید بتوان یکی از کتاب های قدیمی و انتقادی در این زمینه را کتاب معروف «کلثوم ننه» از مرحوم آقاجمال گلپایگانی دانست که در قالب طنز به رفتارهایی می پردازد که زنان در مراسمات دینی انجام می دهند و به نام دین در بینشان رواج دارد. یکی از مصادیق خرافات دینی که در جنوب کشور بسیار رواج دارد این است که اگر زنی فوت کند باید یک دست از لباس او را به یک فقیر یا کسی که او را غسل داده هدیه دهند، اگر این اتفاق نیفتد آن زن برهنه محشور خواهد شد.
مقایسه خرافات در جوامع دینی و غربی
این کارشناس ادیان در مقایسه وجود خرافات در جوامع دینی و شرقی با غربی گفت: وقتی به تاریخ جوامع نگاه می کنیم و رفتار بعضی از شخصیت های غربی را می بینیم، متوجه می شویم که خرافات به جامعه شرق یا دینداران به خصوص مسلمانان اختصاص ندارد بلکه در اروپا و در جامعه صنعتی و پیشرفته و بهتر بگوییم در قرن بیست و یکم، هنوز بسیاری از آداب و رفتارهای خرافی وجود دارد؛ بارزترین نمونه اش همان نحسی عدد سیزده است که در بسیاری از هتل ها و مسافرخانه ها هیچ اتاقی با این شماره وجود ندارد یا به صورت دوازده به علاوه یک نوشته می شود.
او ادامه داد: یا استفاده از نعل اسب که آن را باعث از بین بردن شومی و پلیدی می دانند و معمولا در مقابل در خانه ها نصب می کردند یا خالکوبی هایی که امروز وجود دارد و با این خالکوبی ها سعی می کنند برای خودشان شانس بیاورند یا بدی را دور کنند، اینها نمونه هایی از خرافات است که در جهان مدرن امروز نیز وجود دارد و عموم مردم به آن اعتقاد دارند.
تفاوت خرافات در نگاه دینداران و غربی ها
کاویانی عنوان کرد: ما باید فرق بین خرافه در نگاه غرب و مسلمانان و دینداران را بفهمیم، چون نوع جهان بینی این دو گروه با یکدیگر بسیار متفاوت است که ریشه در اعتقاداتشان دارد. ما مسلمانان به خاطر اینکه به جهان غیب و وحی اعتقاد داریم پس بسیاری از رفتار هایمان مبتنی بر تعبد محض و پذیرش دستورات بزرگان دین و ائمه اثنی عشر است اما در دنیای غرب و مدرن که غیب را قبول ندارند و به خصوص جامعه نخبگان شاید وحی را موهوم بپندارند این خود، باعث تفاوت دیدگاه و رویکرد آنها نسبت به مسائل و اتفاقات می شود.
او افزود: این همان زمینه سازی است که بسیاری از مستشرقین، رفتارها و اعتقادات مسلمانان را که مبتنی بر ایمان به غیب است، به عنوان خرافه تلقی کنند در حالی که تفاوت این دو دیدگاه مبتنی بر تفاوت جهان بینی و ایدئولوژیک آنها است و ما نمی توانیم به صرف اینکه غربی ها بسیاری از رفتارها و دستورات دینی ما را مبتنی بر تفکر مادی خودشان غیر عقلانی و مخالف عقل مادی تصور می کنند انها را به عنوان خرافات حساب کنیم. پس باید در فهم معنای خرافه حتما به تفاوت این دو جهان بینی و نگاه توجه کنیم که ناخوداگاه مثل بسیاری از روشنفکران، تحت تاثیر تفکر غربی بسیاری از رفتار و اعتقاداتی که مبتنی بر وحی هستند را به عنوان یک عمل غیر عقلانی حساب نکنیم.
آغاز فتنه انگیزی ابلیس و رواج خرافات در ادیان
این کارشناس کلام گفت: همانطور که در ابتدا بیان کردم یکی از بزرگترین دشمنان انسان ابلیس است. زمانی که فتنه انگیزی ابلیس شروع شد، هر قومی و هر گروهی از مردم را به شیوه خاص خودشان منحرف کرد و یکی از بزرگترین انحرافاتی که شیاطین پیش گرفته اند رواج خرافه و مطالب موهوم بین ادیان الهی است. تا به این وسیله بتوانند مردم را از صراط مستقیم و طلب بی نهایت و در یک کلام رنگ خدایی داشتن، دور کنند. زمانی که ابلیس متوجه شد نمی تواند در مقابل پیامبران ایستادگی کند، بهترین راه برای از بین بردن یا تضعیف جامعه دینداران را رواج خرافه و مطالب موهوم در داخل ادیان دانست تا بدین وسیله کم کم پیروان آن را از مسیر حق خارج کند.
او ادامه داد: زمانی که موسی (ع) به پیامبری مبعوث شد و در مقابل فرعون قرار گرفت، مردم حاکمیت انسان ساحر را در ردیف قدرت تکوینی خداوند برای اداره جامعه کامل می دانستند و معتقد بودند که فرعون می تواند به وسیله سحر جامعه را اداره کند و نیازی به خداوند نیست. به همین جهت خداوند به موسی (ع) فرمود که عصای خود را به زمین بنیدازد و سپس آن عصا تبدیل به مار شد و ثابت کرد آنچکه آفریده خداوند است از آنچکه دست ساز بشر است و بر پایه سحر و تخیل ساخته شده بسیار برتر است و سحر هیچ وقت توانایی و قدرت برتری با اراده خداوند را ندارد.
این کارشناس همچنین خاطرنشان کرد: اگر به معجزات حضرت عیسی (ع) نگاه کنیم متوجه می شویم شفا یافتن بیماران، زنده کردن مردگان و یا جان بخشیدن به مجسمه های گِلی از معجزات اوست. در آن دوران مردم فکر می کردند که با صنعت، طب و علم، می توانند دنیا را مدیریت کنند و نیازی به خدا و پیامبران نیست و لذا گرفتار شرک نظری شدند. در اینجا بود که مردم یهود و بنی اسرائیل دچار انحراف شدند و گفتند خدایی نیاز نیست و چرا باید خدا را بپرستند. این شرک پنهانی یک نوع خرافه پرستی بود که به جای خداوند، علم اقتصاد و صنعت را به عنوان بزرگترین معبود خودشان می دانستند. حضرت عیسی (ع) با زنده کردن مردگان و جان بخشیدن به مجسمه گِلی یک پرنده نشان داد که بشر هنوز در ابتدای راه است و نمی تواند جایگاه خداوند را داشته باشد و خداوند است که می تواند ممات و حیات و شفا دهنده بیماران باشد.
کاویانی با اشاره به دوران پیامبر خاتم (ص) نیز گفت: از زمان حضرت محمد (ص) مشاهده می کنیم که دوره شرک ظاهری تمام می شود و وقتی ابلیس، طاغوت و دشمنان خداوند می بینند که قرآن به عنوان کتاب و معجزه خداوند برای همه انسان ها نازل شده و نمی شود به صورت مستقیم با خدا و دینش مواجه شد پس خرافه و انحراف را در پوشش دین به جامعه و مردم القا کردند و از دوران پیامبر (ص) به بعد انحراف در قالب دین اتفاق می افتد و خرافه نیز در قالب دین به مردم القا می شود.. در واقع آنچه که همانند موریانه می تواند کم کم دین را از بین ببرد خرافه پرستی است.
وی اظهار داشت: متاسفانه بسیاری از روایات در منابع اهل سنت نقل کرده اند که یهودیان تازه مسلمان همان اتفاقاتی که در زمان حضرت موسی (ع) و بعد از او افتاد جعل کرده و یا به آنها ضافه کردند و در واقع اوهام و موضوعات باطل را به نام دین جا زدند. در قرآن بیش از ۸۰ بار نام حضرت موسی (ع) ذکر شده است. چرا خداوند سوره بقره را به این نام معرفی کرده است، چون می خواهد شیوه خرافه و بدعت و عیب جویی بنی اسرائیل نسیبت به پیامبرشان را مثال بزند و بگوید ای مسلمانان مراقب باشید که چنین اتفاقی در جامعه شما نیفتد.
انسان های دست نیافتنی
این کارشناس ادیان و مذاهب عنوان کرد: یکی از شیوه های طاغوت برای اینکه مردم پیامبر و اولیای الهی را معیار و الگوی خود قرار ندهند این است که هویت و شخصیت پیامبر را ماورایی، آسمانی و دست نیافتنی بیان می کنند. این یکی از ویژگی های طاغوت و ابلیس است برای اینکه مردم را از حرکت به سوی دین منحرف کنند. دومین مورد تفعل زدن به خیر و شر است. در آیه ۴۵ سوره نمل، حضرت صالح به قومش می گوید که «چرا قبل از گوش دادن به سخنان من تند برخورد می کنید. آنها می گویند ما تو و هر کس که پیرو تو است را بدشگون می دانیم. تو برای ما باعث بدی و پلیدی هستی»؛ این نشان دهنده این است که یکی از شیوه های ابلیس، طاغوت ها و انسان های منحرف این است که انسان های خوب را به بدشگونی متهم کنند.
پیامبران و سحر و جادو
او در پایان اضافه کرد: یکی دیگر از چیزهایی که مطرح است بحث سحر و جادو است. چون پیامبران دارای معجزه بودند به آنها تهمت ساحری و جادوگری می زدند. یکی دیگر از شیوه های اولیای طاغوت این است که رفتار پدران را به عنوان یک بت قرار می دهند؛ یعنی یکی از خرافاتی که وجود دارد این است که حرف گذشتگان بدون تعقل پذیرفته شود. شاید یکی از مسائلی که الان وجود دارد مسئله غلو در دین است. یکی از روش های طاغوت این بوده که در دین غلو می کردند و برای خدا فرزند قائل بودند. اگر کسی طبق رساله عملیه و آن چیزی که مراجع عظام می گویند عمل کند هیچ وقت از چهارچوب دین خارج و گرفتار خرافات نخواد شد.
انتهای پیام