شفقنا- سمانه جعفرزاده مطلبی درباره موضوع عاشورا با عنوان «پنج نکته جامعه شناختی پیرامون عاشورا» نوشته است.
به گزارش شفقنا متن یادداشت به این شرح است:
اگر بخواهیم واقعه مهم عاشورا را از زوایای گوناگون تحلیل کنیم و مورد کند و کاو قرار دهیم در می یابیم که این واقعه از چنان وسعت و گستردگی و دریایی از مفاهیم و معانی برخوردار است که هر چه پیرامون آن تفسیر شود خواندنی و شنیدنی است و فرصتی برای اندیشیدن، به همین منظور تا کنون تفاسیر و برداشت های زیادی از این واقعه مهم و تاثیرگزار در عالم تشیع و جهان اسلام شده است و می شود. اینکه براستی چه شد گروهی به نام مسلمانی و خارج از رسم مسلمانی برخاستند و علیه نوه پیغمبر اسلام (ٌص) شمشیر کشیدند درست در زمانی که تنها نیم قرن از مبعوث شدن جد ایشان می گذشته است، یکی از پرسش های مهم پیرامون این واقعه است. چه میزان کینه و عداوت و قساوت وجود داشته که عده ای را چنان سنگدل و بی رحم و شقی می کند تا به بدترین شکل ممکن با خانواده پیامبرشان چنین کنند؟ این میزان کینه و نفرت از کجا آمده بود؟
با نگاهی اجمالی به پیشینه رویارویان با اباعبدالله (ع) در می یابیم چه بسا این کینه و نفرت از زمان قبل از پیامبر (ص) علیه خاندان بنی هاشم وجود داشته است. زمانی که فردی از تیره بنی هاشم به پیامبری مبعوث و دل های مظلومان و ستم دیدگان تحت ظلمت سایر طوایف قریش خارج از آن را به خود جذب می کند این حسد و کینه و قساوت شکل دیگری می گیرد. در آن دوران با این که پیامبر اکرم خود از قبیله قریش بود ولى واقعیّت هاى تاریخى نشان مى دهد که سر سخت ترین دشمنان اسلام نیز از همین قبیله برخاسته اند و از هیچ کوشش و تلاشى در کارشکنى و عداوت علیه پیامبر و فرزندانش فروگذار نکردند. خصوصاً پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) چنان حوادث تلخ و دردناکى به بار آوردند که تاریخ اسلام هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
بنا به روایات تاریخی، دو تیره بنى هاشم و بنى امیّه که خونین ترین برخوردها بین آنان رخ داده است، از همین قبیله بودند. مطالعه و بررسى جنگ هاى صدر اسلام گویاى این واقعیّت است که بنى هاشم هیچ گاه مورد تعرّض قرار نگرفتند، مگر آن که سردمدار متعرّضین از طایفه بنى امیّه بوده است و در هیچ جنگى دست به قبضه شمشیر نبردند جز آن که بنى امیّه در طرف مقابل آن قرار داشتند. و تا زمانی که پیامبر به مدینه هجرت و حکومت اسلامی را با همراهی خیل کثیری از پیروانش تشکیل می دهد ادامه داشته است و مقطعی هم که ایشان مکه را فتح می کنند نه تنها موجب کمتر نشدن این کینه نشد بلکه با همراهی دیگر قبایل قدرتمند آن دوره که به واسطه حضور پیامبر به محاق رفته بود همانند آتش زیر خاکستری مترصد فرصتی برای عرضه اندام شد.
شاید اوج این نفرت و کینه در ماجرای سقیفه خود را نشان داد. زمانی که هنوز پیکر مطهر پیامبر (ص) دفن نشده بود سران قبایل در غیاب حضرت علی (ع) تشکیل جلسه دادند و بر ادامه حکومت اسلامی بدون حضرت پیمان بستند و زمانی که امام علی(ع) مصلحت را بر سکوت دیدند نه جنگ و پافشاری، مسیر قدرت حکومت اسلامی منحرف شد تا ۲۵ سال بعد که با اصرار مردم کوفه دوباره قدرت به مسیر اصلی خود که همانا با حضور خیل مردم میسر شده بود به امام علی (ع)رسید. اما مخالفان سیره پیامبر که مجددا ناخشنود از کوتاهی دستشان به مکنت و ثروت شده بودند نقشه قتل آن حضرت را کشیدند و سرانجام امام حسن (ع) نیز که مصلحت را بر صلح و نه خونریزی و جنگ دید، پیمان نامه ای را امضا نمود که اگر چه قدرت به معاویه می رسید ولی طبق شرایطی او حق نداشت جانشین خود را یزید قرار دهد و بعد از معاویه حکومت باید به امام حسن (ع) یا در غیاب او به امام حسین (ع) می رسید ولی معاویه با زیرپا گذاشتن تمامی مفاد صلح نامه عاقبت یزید را جانشین خود کرد و در سناریویی طراحی شده و از آنجا که مطمئن بود امام حسین با او بیعت نخواهد کرد نقشه قتل او را کشید. اما اینکه چرا امام حسین منتظر رویارویی با یزید در مکه و مدینه نشد و همراه با خانواده هجرت کرد و سپس به سمت کوفه رهسپار شد، تاریخ دلایل و قضاوت های بی شماری داشته است اما برخی از این دلایل که محکم تر به نظر می رسد حاکی از این است امام نخواست در دو شهر مقدس مکه و مدینه مجبور به جنگ و رویارویی نظامی شود و از فرصتی که بعدا توسط کوفیان فراهم شده بود خواست به سمت این شهر رفته و همراه با مردم کوفه و به خواست آنان حکومت اسلامی تشکیل دهد که عاقبت با سکوت و تردید اکثر آنان روبه رو و سرانجام در روز دهم ماه محرم سال ۶۱ هجری به همراه ۷۲ یار با وفایش در اوج شجاعتمندی و آزادگی در دشتی به نام کربلا در ۸۰ کیلومتری کوفه به شهادت رسید.
اما با توجه به آنچه گفته شد چند نکته قابل تامل است؛
اول اینکه نفرت و قساوت گروهی نسبت به گروهی دیگر یا قومی نسبت به قوم دیگر در زمانی که ساختار جامعه گروهی و قبیله ای بوده و هر قبیله که قدرت و ثروت بیشتری داشت است یک نوع برتری طلبی در همه عرصه ها را از آن خود می دانسته، بسیار تعیین کننده است. در آن زمان قبیله قریش و طایفه ای به نام بنی امیه از چنین قدرتی بیش از دیگر قبایل و طوایف برخوردار بوده و یزید که از تبار همان قبیله و طایفه بوده است این نفرت و کینه و عداوت را با خود همراه و در ماجرای عاشورای ۶۱ نسبت به خاندان پیامبر از طایفه بنی هاشم به اوج خود رساند.
دوم اینکه هر زمان قدرت مطلقه ای وجود داشته که مشروعیت قدرتش بر پایه عصبیت، برتری طلبی، نژاد پرستی، قوم گرایی و خودمحوری بوده است زمانی که در برابر قدرتی که مشروعیتش بر پایه اکثریت مردم (به خصوص مظلومان و ستم دیدگان)، صلح، مدارا، برابری، مساوات و جذب اطرافیان از طریق محبت و نه پول و مقام و شهرت بوده، قرار می گیرد نوعی از رویارویی علیه دیگری را شکل می دهد که تنها راه؛ حذف وطرد و در اوج آن از طریق اعمال خشونت بی حد و حصر است آنچه که عمدتا سران قبایل مخالف نسبت به خاندان پیامبر در پیش گرفتند و نهایتا به رویارویی سپاه بنی امیه با امام حسین و یارانش رسید و در طول تاریخ نیز بارها تکرار شد.
سوم اینکه در همه دوره های تاریخی دو گروه ظالم و مظلوم همواره وجود داشته اند. «ظالمی» که عموما به وسیله قدرت بر زیردستان تحت لوای حکومتش ستم می کرده است و «مظلومی» که همواره و با انوع و اقسام محدودیت ها مواجه بوده و مورد ظلم واقع می شده است اما آنچه در این میان حایز اهمیت است اینکه چه گروهی از مردم می توانسته اند به تعبیری آه مظلوم را از ظالم بگیرند؟ گروهی متشکل از نخبگان و افرادی که به نوعی در زمره موسوم به «گروه خاکستری» قرار می گرفته اند. افرادی که از حدی از ثروت و ذکاوت و قدرت هم برخوردار بوده اند اما در پاره ای مواقع و بنا به شرایطی به هر دو گروه میل پیدا می کردند. هر گاه این گروه میل به ظالم (حال از سر اختیار یا اجبار) پیدا کردند مظلومان نتوانستند سر بلند کنند و هر گاه میل به مظلومان پیدا کردند آنان قدرت گرفته و سرنوشت قوم و ملتی را تغییر دادند. و در مورد واقعه عاشورا می توان به اکثریت کوفیانی اشاره کرد که با امام حسین بیعت کردند اما تحت فشار عبیدالله ابن زیاد بیعت شان را پس گرفتند، شاید اگر این گروه بر بیعت شان پافشاری می کردند سرنوشت امام حسین و یارانش به گونه ای دیگر رقم می خورد.
چهارم اینکه همواره عده ای بوده اند که با وعده های پول و ثروت و شهرت و شهوت خریداری می شدند، افرادی عمدتا دون پایه که توسط افراد صاحب نفوذ و قدرتمند همانند عروسکان خیمه شب بازی به خوش رقصی برای صاحبانشان می پرداخته اند نظیر عمر و شمر و خولی. اما در این میان افرادی هم هستند که در فضایی که پر از ابهام شک و تردید و غبار آلود است راه و هدف را گم می کنند و به خیال خود می پندارند اگر حفظ ظاهر کردند باطن هم همان خواهد بود که در ظواهر است لذا اگر فردی از اوامر حکومتی به نام اسلام عده ای را از دین خارج شده اعلام کرد و حذفش را مباح دانست به همان گفته به ظاهر درست اکتفا می کنند و به دنبال حقیقت نمی روند که شاید حقیقت در آن پوستین به ظاهر درست(اینجا اسلام) نیست. لذا در واقعه عاشورا بسیاری بودند از جمله بخشی از مردم کوفه که در توجیه اوامر حکومت یزید که می گفتند امام حسین از دین خارج شده اکتفا کردند و روی از نوه پیغمبرشان برگرداندند و نهایتا برخی از آنها به نام اسلام و دین بر درست ترین حقیقت عالم شمشیر کشیدند. البته در این میان، آن گروهی که افراد را اجیر کرده و به نوعی صحنه گردان چنین وقایعی می شوند بایستی مورد توجه و اهمیتی مصاعفی قرار گیرند. اهداف پیشین و پسین آنان بیشتر کنکاش شود چرا که ممکن است تحت لوای به ظاهر دین، بدترین شیوه ها را در حذف و طرد رقبایشان در پیش بگیرند و با قدسی کردن امر قدرت بسیاری را از دست یابی بدان برحذر بدارند. چرا که اگر قدرت قدسی بود امام علی بعد از ماجرای سقیفه با حکومت ابوبکر وارد جنگ می شد، امام حسن هیچ گاه با معاویه صلح نمی کرد و امام حسین خود آغازگر جنگ با یزید می شد و نه عکس آن.
پنجم اینکه به نظر می رسد رویارویی دو گروه شر مطلق و خیر مطلق در دنیای امروز با وسعت ابزارهای آگاهی رسان و محدودیت هایی که در برابر قدرت های مطلقه به وجود آمده فرصت را بر حضور گروه های خاکستری بیشتر فراهم کرده است. افرادی که نه شر مطلق هستند و نه خیر مطلق ولی در بزنگاه هایی می توانند میل به دیگری پیدا کنند.
انتهای پیام