شفقنا زندگی- عزیزالله سالاری، کارشناس فلسفه و معارف اسلامی و استاد دانشگاه به مناسبت رحلت پیامبر (ص) یادداشتی با همین مضمون در اختیار شفقنا قرار داده است که در ادامه می خوانید:
و اکنون محمد پس از ۴۰ سال زندگی پیش از طلوع اسلام، در کمال امانت که امین اش لقب دادند و به دور از حیات شرک آلود و در میانه سینه چاکان لات و عُزّی و هُبَل و … و اربابان ثروت، قدرت و خشونت و در چنبره آزارهای سنگدلانه قوم و قبیله خویش که روزگارشان را به سوی تعالی، نه فرهنگی بود نه آهنگی! آنان که از پرتو دانش در گریز بودند و با پویایی ارزش در ستیز؛ در آن ظلمت آباد تباهی و شبگون رکود و سقوط که او را به گونه های رنگارنگ چون دیوانه و شاعرانه آزردند و از خویشتن راندند؛ ۱۰ سال زیستن در یثرب پس از هجرت پر آوازه اش از مکه؛ یثربی که بعد به خاطر حضور پر فیض اش مدینه النبی نامیده شده، در آستانه وداع با سرای خاک و پر گشودن به سمت افلاک است.
وی در این ۶۳ سال چه زیر و بم هایی را که در حرکت و حیاتش پشت سر ننهاد و چه زخم هایی که از تیغ و تازیانه طاغوت بر پیکر خود و یاران به جان نخرید!
بر آن انگشتر نبوت و بهانه خلقت، آن مصداق کاف لولاک و ثمره آفرینش خاک و افلاک، چه روزگاری گذشت که خدایش بدو فرمود: ما انزلنا علیک القرآن لتشفی: قرآن بر تو نازل نکردیم که در رنج افتی.
او که سر و گردن بنی آدم را بر فراز آورد و تاج شکوهمند کَرَّمنا بر آن نهاد؛ او که کاروان دراز دامن نبوت را به منزلگه اِکمال و اَتمام رساند و دروازه های آیینه و آفتاب را به روی بشریت گشود، بزرگ پیامبری که فرهنگ آزادگی، برادری و برابری را برای بنی آدم به ارمغان آورد و در این رهگذر چه خون ها داد و چون خون دل ها خورد، چه تلخی ها چشید و چه سختی ها کشید، او همان کسی بود که خدایش به جان ارجمندش سوگند می خورد: لَعَمرُکَ اِنَّهُم لَفی سَکرِتَهُم یَعمَهون: به جان تو سوگند که آنان در مستی خود سرگردان بودند.
و او را در بلندای خوبی می نگرد: و اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم (سوره قلم/ آیه ۴)
محمد (ص) که خود به مقام « قابَ قوسَین اَو اَدنی» در شب معراج رسیده بود، جبرئیل را جا نهاد. جبرئیل بود که فرمود:
اگر یک سرانگشت بالا پرم فروغ تجلی بسوزد پرم
آری، چنین بشری پر شگفت، در ازنای ۲۳ سال رسالت چه قصه های پر غصه ای را پشت سر نهاد؛ تا جایی که در سوره هود به پایداری هرچه بیشتر فراخوانده شد: فاَستَقِم کَما اُمِرتُ وَ مَن تابَ مَعَک: پس همانگونه که دستور یافته ای ایستادگی کن و هر که با تو، توبه کرده چنین کند. با اشاره به چنین فرمانی است که پیامبر (ص) فرمود: سوره هود مرا پیر کرد. چرا که فاَستَقِم پیام سوره هود است و اوست که باید با این پیام مقاومت و پایداری را بیش از گذشته پیشه کند.
به راستی کدام پیامبر و کدام یک از سفیران آسمانی تا بدین اندازه رنج و آزار دید و صبوری ورزید؟ به یاد آورید غصه هایی که از قصه های شهادت یارانش حمزه، جعفر طیّار، زیدبن حارثه، عبدالله بن رواحه، کشته شدگان رخدادهایی چون «رَجیع»، «بِئر معونه» و ده ها غزوه و سَریّه و ماجرای ناگوار «شعب ابی طالب» و آزارهای رنگارنگ دیگر پدیدار شد تا به پهنا و ژرفای شخصیت پایا و پویایش شایسته تر پی ببرید.
آنک بزرگ پیام آوران، جان جهان، فخر کائنات و شرف ممکنات در بستر جان سپاری و رخت بر بستن از دایره دنیاست. چه روز سرد و سیاهی! چه سوزی و چه سوگی! چه شراری و چه شرنگی!
فراق را به فراق تو مبتلا سازم چنان که خون بچکانم ز دیدگان فراق
خدایا! جان از تن امت اسلام می رود! خدایا فروغ دیدگان دلدادگانت فرو می نشیند:
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
جلال الدین علی (ع) پیش از خاکسپاری پیکر حضرت می فرماید: ای رسول خدا! جان عزیزانم به فدایت که با رفتنت رشته پیامبری و اخبار آسمانی گسست! گسستنی که جز با رفتن تو هرگز رخ نمی نمود. تو آن تک گوهری که با از دست رفتنت، هیچ اندوهی گران نباشد»
امیرالمومنین علی (ع) در قطعه غم انگیز دیگری به هنگام خاکسپاری جسم نازنین حضرت می گوید: شکیبایی زیباست مگر در نبود تو و بی تابی ناپسند است مگر در سوگ تو ای رسول خدا. جانکاهِ مرگت بسیار بزرگ و رویدادهای پیش و پس از آن نسبت به این مصیبت بسیار ناچیزاند!
اما زهره زهرا (س) در این مرثیتِ توانفرسا چه حالی داشت، مگو و مپرس! خداحافظ ای اشرفِ اشرفِ آفریدگان، ای محبوب خلق جهان! ای اَبَر انسان و ای نقطه دایره پیام آوران آسمان!
آری:
نسیم زلف تو صبحی گذشت از این گلشن هنوز سلسله موج گل جنون خیز است