شفقنا زندگی- میلیون ها نفر هر روز در تهران رفت و آمد می کنند و زمان بسیاری از زندگی خود را در میان این ساختمان های بلند مرتبه و خیابان های پرجمعیت سپری می کنند. دکتر ایمانی جاجرمی معتقد است که مردم شهرشان را دوست دارند، اما تهران مسائلی دارد که زندگی را برای مردم سخت می کند. شهر برنامه ریزی درستی ندارد. رشد سکونتگاه ها بر اساس برنامه ریزی قبلی نبوده و زیرساخت ها با جمعیت تناسب ندارد. فاصله و تاخیری که بین خدمات و اسکان وجود دارد همیشه موجب نارضایتی است. بسیاری از رفتار های ضد اجتماعی ناشی از درک احساس بی عدالتی است. شهر باید جایی برای مهرورزی آدم ها به هم باشد از لحاظ جامعه شناختی باید اعتمادی از نوع «ضخیم» وجود داشته باشد. این اعتماد می گوید دیگران نه تنها به برای من خطری ندارند بلکه به من سود می رسانند. ولی ما از مرز اعتماد نازک بیرون رفته ایم و من نگرانم چون ما به مرز بی اعتمادی رسیده ایم.
رییس موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران مشکل جدید پایتخت در یک یا دو دهه آینده را اینگونه مطرح می کند: ما مشکل تغیرات اقلیمی را پیش رو داریم که باعث می شود استان هایی رفته رفته جمعیت خود را از دست بدهند. امروز گروه های نخبه آن مناطق را ترک می کنند؛ اگر این مساله ادامه پیدا کند رفته رفته به مردم عادی می رسد و ما آوارگان اقلیمی خواهیم داشت.
گفت وگوی خبرنگار شفقنا زندگی با دکتر جاجرمی را می خوانید:
* با توجه به آداب شهرنشینی در جامعه ایران که از دیرباز ایرانیان به عنوان یکی از تمدن های قدیمی به عنوان زندگی شهری مشهور بوده اما به نظر می رسد این آداب شهرنشینی طی دوره های مختلف دچار تغییراتی شده است. تا جایی که هنوز از طرفی هم شهروندان به حقوق خود در شهرها چندان آشنایی ندارند هم مسولان شهری در پی احقاق یا آموزش های شهروندی نبوده اند. به نظر شما چه اندازه فقدان آموزش های شهروندی در شهری مثل تهران پر رنگ است؟
در آغاز باید دید آیا چنین حقوقی در شهر وجود دارد؟ یکی از مشکلات ما این است که نمی دانیم از چنین حقوقی برخورداریم یا خیر؟ شهرهای توسعه یافته سندی به نام «منشور شهر» یا City Charter دارند که مانند قانون اساسی شهر است و حقوق و وظایف شهروندی و مسوولیت های حکومت شهری در آن منشور آمده؛ ما هنوز چنین چیزی نداریم و حقوق شهروندان معلوم نیست. به عبارت دیگر مشخص نیست که یک، حقوق شهروندان چیست؟ و دو، شهروند چنین حقوقی را باید از چه کسی و نهادی مطالبه کند. شهرها بین دستگاه های مختلف تکه پاره شده اند و شهرداری ها تمام مسئولیت شهر را بر عهده ندارند و در چنین وضعیتی مردم در میان چرخ دنده هایی که با هم هماهنگ نیستند له می شوند بنابراین برای صحبت در مورد آگاهی مردم از حقوق شهروندی زود است ابتدا باید به آنها در این زمینه اطلاعاتی بدهیم.
* چه کسانی باید اطلاعات لازم را به مردم ارائه دهند؟
این موضوع مساله مهمی است که انجام آن بر عهده حاکمیت است و به ساختارهای حاکمیتی بر می گردد البته ما در قانون اساسی این پتانسیل را داریم. فصل هفتم قانون اساسی اختصاص به شوراها دارد. قانون اساسی شوراها را از ارکان اداره کشور و از جمله شهرها دانسته است. ما می توانیم نقش آفرینی و تاثیر گذاری شوراها را در اداره امور در دو رویکرد حداقلی یا حداکثری ببینیم و نگاه ما در تدوین قانون شوراها، حداقلی بود. کسانی که نمایندگان مردم در شوراها هستند ابزار چندانی برای تاثیرگذاری بر شهرها ندارند. به این جهت باید این مساله را در سطوح بالا تعیین تکلیف کرد. وعده ای که در اول انقلاب داده شد و در قانون اساسی نیز آمده باید عملی شود و یا اینکه همچنان اختیار اجرایی بسیاری از امور نزد سازمان های دولتی و شبه دولتی باقی می ماند! باید اتفاقی بیفتد و امر ملی از امری محلی تفکیک شود. باید پذیرفت که دسته ای امور محلی وجود دارند که مقامات ملی نباید در این امور دخالت کنند. همچنین مقامات محلی نیز باید یاد بگیرند که در دسته ای از امور ملی دخالت نکنند. این تفکیک و تصریح بین دو امر صورت نگرفته است.
اعتماد نسبت به مسئولان شهری و رضایتمندی از خدمات شهری، زیاد نیست و حتی باید گفت متوسط به پایین است
* با توجه به پیمایش های مختلف شهری در تهران که توسط جنابعالی و همکاران محترم شما طی یکی دو سال گذشته انجام شده از نگاه شهروندان تهرانی چه مسایلی بزرگ ترین دغدغه و خواست آنها در حوزه معضلات شهر هست؟ میزان اعتماد عمومی شهروندان تهرانی به مسولان شهری چیست؟ میزان امنیت و رضایتمندی از خدمات شهری در میان شهروندان چگونه برآورد شده است؟
اگر تئوری هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو را قبول کنیم ما هنوز گرفتار مسائل اولیه هستیم. مسائل مردم تهران هم با تفاوت هایی مثل مسائل مردم باقی شهرهاست. مساله آنها هم گرانی، بیکاری، آلودگی هوا، فساد و ناکارآمدی دستگاه های ادرای و خدماتی است. بحث از حقوق شهروندی زمانی آسان و ممکن می شود که شما مسائل مربوط به کارآمدی را حل کنید. وقتی مردم در چنبره زندگی روزانه و گرانی سرسام آور گرفتار می شوند و ساعت ها در ترافیک می مانند و جای پارک پیدا نمی کنند و وسائل حمل و نقل عمومی به اندازه کافی نیست و برای مسکن خود مشکل دارند و حتی شغل ندارند و از آینده خود نگران هستند، به نظر می رسد که صحبت از مسائل مهم و عالی چون حقوق شهروندی به این دلیل که گرفتارند و انگیزه ای ندارند و فرصت فکر کردن برایشان فراهم نیست مورد استقبال قرار نمی گیرد. بنابراین در اولین گام باید این مسائل را حل کرد. مسائل معیشتی و مادی بسیار غلبه دارد و انسان ها را به خود مشغول کرده است. این جنبه آسیب شناختی این موضوع است؛ و در بخش دوم راجع به اعتماد مردم به مسئولان صحبت می کنم. اگر پیمایش سرمایه اجتماعی و با درصدی از خطا داده های آن را قبول کنیم باید بگویم که اعتماد نسبت به مسئولان شهری و رضایتمندی از خدمات شهری، زیاد نیست و حتی باید گفت متوسط به پایین است؛ این پیمایشی ملی نشان می دهد که در این حوزه وضعیت خوبی وجود ندارد.
مردم به شدت نگران آینده هستند و بخش قابل توجهی فکر می کنند اوضاع بدتر خواهد شد. این مساله بسیار مهم هست و باید مورد توجه قرار گیرد.
* چه دلایلی موجب شده که میزان رضایت مندی مردم از خدمات شهری پایین باشد؟
اخیرا ایسپا تحقیقی راجع به نظر مردم درباره کیفیت زندگی انجام داد، آن تحقیق نشان می داد که ایرانی ها تقریباً در هر موضوعی در سطح متوسط قرار دارند و کمتر نظر عالی یا خیلی بد می دهند و اغلب نظر متوسطی دارند و این با آمار های توسعه ما هم خوانی دارد. ایران در شاخص توسعه انسانی جایگاه متوسطی دارد. یعنی بین توسعه کشور و نگاه مردم به مسائل ارتباط جالبی وجود دارد. ما در میانه هستیم، مساله نگران کننده این است که امید چندانی به آینده نیست. مردم به شدت نگران آینده هستند و بخش قابل توجهی فکر می کنند اوضاع بدتر خواهد شد. این مساله بسیار مهم هست و باید مورد توجه قرار گیرد.
* یعنی زندگی در شهر تهران برای مردم نه تنها لذت بخش نیست بلکه تنفر آور است؟
مردم شهرشان را دوست دارند. تهران از ابتدا شهری مهاجر پذیر بوده است. جمعیت اصلی تهران رقم قابل توجهی نبود. در طی این دویست سال که تهران پایتخت شده به خصوص از دهه ۳۰ خورشیدی به بعد گروه های مختلف مهاجرین به تهران آمدند و تهران شد بزرگترین شهر این کشور و امروز این شهر ۸ میلیون جمعیت دارد و با مشهد، شهر دوم کشور با جمعیت دو میلیون نفر فاصله بسیاری دارد. تمام این آدم ها قطعاً با امیدی مهاجرت کرده اند و به دنبال فرصت ها بودند و اگر منصفانه نگاه کنیم تهران این فرصت ها را در اختیار آنها قرار داده است. تمام کسانی که به تهران آمدند نسبت به جایی که قبلاً در آن زندگی می کردند، وضع بهتری پیدا کرده اند. عموماً کسانی مهاجرت می کنند که در وطن خود جایگاه مناسبی ندارند یا امیدی به پیشرفت ندارند. مبدا و مقصد را مقایسه می کنند و وقتی جذابیت های مقصد بیشتر باشد مهاجرت می کنند.
تهران مسائلی دارد که زندگی را برای مردم سخت می کند. شهر برنامه ریزی درستی ندارد
وقتی در شهری منافع خُرد جایگزین منافع عمومی شود چنین وضعیت آشفته و بی نظمی پیش می آید
شهر با ساکنان خود مهربان بود و این پهنه جغرافیایی ۸ میلیون مهاجر را در خود جا داد، ولی تهران مسائلی دارد که زندگی را برای مردم سخت می کند. شهر برنامه ریزی درستی ندارد. رشد سکونتگاه ها بر اساس برنامه ریزی قبلی نبوده و زیرساخت ها با جمعیت تناسب ندارد. فاصله و تاخیری که بین خدمات و اسکان وجود دارد همیشه موجب نارضایتی است این مساله در شهرهای جدید هم به شدت دیده می شود. جمعیت رفته ولی هنوز خدمات رسانی انجام نشده است. تمام اینها قابل حل بود اگر ما می پذیرفتیم که سازمان قدرتمندی تهران را اداره می کرد. من در اسناد دیده ام که در طرح جامع اول تهران چنین سازمانی پیش بینی شده بود، سازمانی که مجری باشد. اگر آن برنامه اجرا می شد برای هر کاری یک مرکز خدمات منطقه ای و ناحیه ای داشتیم که تمام خدمات را به ما ارائه می کرد. امروز نظم شهر از بین رفته و تهران به یک کارگاه تبدیل شده و هر کسی و مقامی بویژه در حوزه ساخت و ساز هر کاری که دلش بخواهد انجام می دهد. این بی نظمی به زندگی اجتماعی نیز سرایت کرده است. اساس یک شهر مدرن نظم داشتن و منطقی بودن است. تمام شهرهای مدرن را ببینید، نظم و منطق و دستگاهی برنامه ریز و خدمات رسان دارند. گرفتاری ما این است که یک شهرداری ناقص الخلقه داریم و همین باعث شده است که شهر قابلیت مدیریت خود را از دست بدهد. شما به عنوان مقامی رسمی شهر را اداره نمی کنید. ده ها و صدها بازیگر مختلف داخل شهر وجود دارند. از سازمان های دولتی و شبه دولتی گرفته تا آدم های عادی، شهر را بدون هیچ برنامه ریزی قبلی و هماهنگی اداره می کنند. وقتی در شهری منافع خُرد جایگزین منافع عمومی شود چنین وضعیت آشفته و بی نظمی پیش می آید. مساله این است که ما دیگر شهری به نام تهران نداریم، یک مادر شهر بزرگ با دهها شهر متوسط و کوچک و صدها روستا داریم که اینها از لحاظ فضایی و کارکردی به هم وصل شده اند، کرج، رودهن و دماوند هم بخشی از تهران هستند، اما به جای این که همه این منطقه با یک سازمان کلان شهری مدیریت شود با فقدان چنین سازمانی مواجه هستیم و در چنین شرایطی فرصت ها برای فساد و دور زدن قانون و فرصت طلبی به وجود می آید.
* به نظر شما مهم ترین اقداماتی که می توان در اولویت بخشیدن به برنامه های شهری داشت تا اینکه تهران تبدیل به یک شهر دوست داشتنی برای زندگی کردن بشود چیست؟ چه اندازه این برنامه ها می تواند سخت افزاری یا حتی نرم افزاری باشد؟
تمام دنیا به دنبال موضوع شهرهای قابل زندگی است. شهرها از زمانی که صنعت غلبه پیدا کرد و در دوره اخیر که زمان غلبه سرمایه داری مستغلات است، بسیاری از ویژگی ها و امتیازات خود را از دست دادند. شاید ونیز هنوز شهر جالبی باشد چون خودرو هنوز در این شهر راه ندارد. خودرو و مراکز تجاری شهرها را نابود کرده اند. امروز باید بسیار مراقبت کرد و این امر زمانی امکان پذیر است که تمام مردم شهر آگاهی های لازم را داشته باشند و شهرشان برایشان مساله باشد و به دنبال شهری خوب باشند؛ این امر مهم نیازمند یک فرهنگ مدنی بالاست و کار مدیران شهری به تنهایی نیست و سوپرمن هم نمی تواند چنین کاری کند. این حرف من نیست و خانم جین جیکوبز در کتابی با عنوان «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی» به این موضوع اشاره می کند.
ما سازمانهای مدنی قدرتمندی نداریم و مردم ما دغدغه معیشت دارند و گرفتار غم نان هستند و همین مسائل شهرهای ما را نابود کرده است.
از بین رفتن شهرها و شهریت یک مساله جهانی است، این مساله برای ما به صورتی خیلی بدتر اتفاق افتاده است. ما دادستان شهر که نگهبان منافع شهر باشد، نداشتیم و مطبوعات و رسانه های آزاد به معنای نقد کننده نداریم. ما سازمانهای مدنی قدرتمندی نداریم و مردم ما دغدغه معیشت دارند و گرفتار غم نان هستند و همین مسائل شهرهای ما را نابود کرده است. در سالهای اخیر دقت کنید و ببینید که چه اتفاقاتی برای مشهد و اصفهان و تبریز رخ داده است. تهران در عکسهای دهه سی و چهل با وجود همه مشکلاتی که داشت از لحاظ بصری زیبا بود. نظم و آرامشی داشت و امروز همه اینها از بین رفته است. بنابراین شهر قابل زندگی یک آرمان است که همه باید بپذیرند و به دنبال آن باشند. از مدیر شهری گرفته تا بساز و بفروش و موتور سوار.
به مرز بی اعتمادی رسیده ایم. هشدارهای جامعه شناسی باید جدی گرفته شود. این مسائل مانند میزان الحراره و کاغذهای آزمایش پزشکی وضعیت تب را نشان می دهد
متاسفانه بسیاری از رفتار های ضد اجتماعی ناشی از درک احساس بی عدالتی است. شهر باید جایی برای مهرورزی آدم ها به هم باشد از لحاظ جامعه شناختی باید اعتمادی از نوع «ضخیم» وجود داشته باشد. این اعتماد می گوید دیگران نه تنها به برای من خطری ندارند بلکه به من سود می رسانند. ولی ما از مرز اعتماد نازک بیرون رفته ایم و من نگرانم چون ما به مرز بی اعتمادی رسیده ایم. هشدارهای جامعه شناسی باید جدی گرفته شود. این مسائل مانند میزان الحراره و کاغذهای آزمایش پزشکی وضعیت تب را نشان می دهد. مساله از بین رفتن خانواده خطری جدی است. این مساله دلایلی دارد یا مدل خانواده ها در حال تغییر است یا دلیلی دیگر که ما نمی دانیم چیست! شاید خانواده در حال از بین رفتن و تجزیه شدن اجتماع در حال رخ دادن است. اجتماع روح هر جامعه و هر کشور است؛ اگر این روح از بین برود ما دیگر چیزی نداریم جزء مردمی که آرمانهای مشترکی ندارند و ما آینده را از دست می دهیم. آقای رابرت پاتنام در سال ۲۰۰۰ کتابی به نام «بولینگ یک نفره» را در آمریکا منتشر کرد، این کتاب سر و صدای زیادی به پا کرد. حرف او این بود که مدنی بودن و اجتماعی بودن آمریکایی ها در حال از بین رفتن است. آقای الکسی دو تو کویل در ۱۸۳۶ از فرانسه به آمریکا رفت و کتابی به نام «تحلیل دموکراسی در آمریکا» را نوشت. آمریکا در آن زمان چیزی نداشت و فقط یک کشور نوپا با زیربنای اقتصاد کشاورزی بود. او می گوید: آمریکا زمانی پیشرفت می کند و به یک ابرقدرت جهانی تبدیل می شود چون مردم این کشور می دانند که چطور با هم کار کنند، آنها زندگی انجمنی دارند. پاتنام در سال ۲۰۰۰ می گوید این نظر الکسی دو تو کویل در مورد آمریکایی ها به خطر افتاده است و ما (آمریکایی ها) روز به روز از یکدیگر دور می شویم. حتی اسم کتاب نیز معنا دار است چون صنعت بولینگ، صنعتی سود آور بود، ولی از اواخر دهه هفتاد میلادی شروع می کند به ضرر دادن در حالیکه تعداد کسانی که بولینگ بازی می کردند بیشتر شده بود. مساله عجیبی بود و اقتصاددانان و متخصصان مدیریت برای این رخ داد جوابی نداشتند. طبق معمول آنها وقتی در تحلیل این مساله دَر ماندند به سراغ جامعه شناسان رفتند. مطالعات اجتماعی نشان داد که در گذشته مردم گروهی به بازی بولینگ اشتغال داشتند و بعد از بازی نوشیدنی و غذا می خوردند. سود بولینگ از نوشیدنی و غذایی بود که در باشگاه وجود داشت، ولی مردم بعد از دوره ای به تنهایی برای بازی بولینگ رفتند و آدم های تنها وقت یا حوصله غذا خوردن ندارند. این جرقه ای بود برای پاتنام تا این تغییر رفتار را در حوزه های دیگر نیز مورد بررسی قرار دهد. متاسفانه در کشور ما با موضوع داده های اجتماعی برخورد خوبی نشده و ما نمی دانیم دقیقاً چه خبر است. نشانه هایی وجود دارد مانند مساله فروپاشی اجتماع که این خطر برای ما جدی است. فروپاشی خانواده و بی اعتمادی مردم به یکدیگر و بالا رفتن تعداد چک های برگشتی و…
نصب بنر کاری نمایشی است که عمر آن تمام شده و دیگر بی فایده است
مسائل اجتماعی تهران به عنوان پایتخت باید از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد. تهران مثل یک قطب یا الگو در معرض تقلید قرار می گیرد، در کارهای اجتماعی روش های سنتی دیگر جوابگو نیست. نصب بنر کاری نمایشی است که عمر آن تمام شده و دیگر بی فایده است. باید در مدل جدید کار کرد و ابتدا باید سازمان ها را مشارکت پذیر کرد. دَر این سازمان ها به روی مردم بسته است و ارتباط و گفتگویی وجود ندارد.
سازمان های مشارکت پذیر تاسیس کنیم. برای مشارکت مردم باید «شهرداری محله» داشت
* برای ارتقای مشارکت اجتماعی شهروندان بسیاری از ایجاد فرهنگسراها، پارک ها مکان های ورزشی و تفریحی خبر می دهند اما همانطور که می دانید بسیاری از این امکانات در مراکز بالای شهر وجود دارد و در قسمت های جنوبی شهر خبری از این تعداد مراکز به نسبت جمعیت آنها نیست. به نظر شما چه باید کرد؟
مشارکت در فرهنگسراها و … در حقیقت در مدل نردبان مشارکت آرنشتاین، از نوع مشارکت در پله های اول است. این مشارکت قابلیت سوء استفاده دارد. اداره فرهنگسراها کاری تخصصی است و نمی توان از مردم خواست که آنها سراها را اداره کنند. این کار حرفه ای و تخصصی و انجام آن از وظایه شهرداری است. اگر می خواهیم مردم در کارها مشارکت کنند شعار و حرف و… دردی را دوا نخواهد کرد. بحث مشارکت از سال ۷۰ وجود دارد. وقتی که UNDP گزارش توسعه انسانی سال ۹۲ را نوشت از آن زمان تا به حال ما نیز به طور مداوم از آن حرف زده ایم. این مسائل آن طرف فرمولیزه می شود و بعد به این سو می آید. تحقیقات نشان می دهد که مردم ما مشارکت را دوست دارند و می دانند مشارکت چیست ولی نمی دانند چطور باید مشارکت کرد و وقت مشارکت ندارند. ما باید بستر ها را فراهم کنیم. مشارکت کار آسانی نیست و نمی توان آن را تبدیل یا تغییر داد به طور مثال نمی توان گفت به جای مشارکت پول بدهید. در زمان قدیم از مردم بی گاری می کشیدند و مشارکت به زور و اجبار همان بی گاری قدیمی ولی به شکلی متمدنانه تر است. باید تمام این روش ها را کنار بگذاریم و سازمان های مشارکت پذیر تاسیس کنیم. برای مشارکت مردم باید «شهرداری محله» داشت. مردم می دانند که این نهادهای موجود مشارکتی تاثیر چندانی در کارها ندارند به همین دلیل از انتخاباتی مانند شورایاری ها استقبال نمی کنند. پشت مشارکت مدلی عقلانی وجود دارد و شما باید مشخص کنید که چه چیزی نصیب مردم می شود. در مدل های مشارکتی باید منافع مردم مشخص شود. با این وضعیت ما درجا زد می زنیم، گویی همه چیز قفل شده و هیچ کسی، هیچ کاری انجام نمی دهد، ولی اگر خواهان تغییر شرایط هستیم باید کاری انجام دهیم.
ما نسبت به مدرنیته تأخر فرهنگی داریم و در زمانی که آنها به سمت خودرو ستیزی رفتند ما به سمت خودرو محوری حرکت می کنیم
* بسیاری بر این عقیده هستند که تعداد زیاد اتوبان ها و بزرگراه ها در تهران نه تنها از ترافیک و آلودگی هوا کم نکرد بلکه با تعداد بیشتر خودرو که روانه شهرها شدند بر میزان این معضلات نیز اصافه کرد و در واقع شهر انسان محور را تبدیل به خودرو محور کرد اما از طرفی وسعت و بزرگی شهر تهران فاصله زیادی را نیز نسبت به محل کارها ادارات مدارس دانشگاه ها مراکز خرید را به وجود آورد که طی این مسافت حداقل یک ساعته برای کارمندان دانش آموزان و بسیاری اقشار دیگر را بسیار خسته کننده شده و برخی نیز ناگزیر به خرید خودرو می شوند تا مقداری از این میافت های طولانی و خسته کننده را کم کنند. لذا به نظر می رسد کارشناسان شهری و مراکز مطالعاتی بایستی با مطالعه دقیق این موارد طرح هایی ارایه دهند که علاوه بر رضایمتندی شهروندان از معضلات شهری نیز کاسته شود. آیا شما پیشنهاد یا طرحی در این خصوص داشته اید؟
باید اصول برنامه ریزی شهری را قبول کرد. من فکر می کنم بخش عمده ای از مشکلات با برنامه ریزی و سازمان های کارآمد قابل حل است. اگر مساله فاصله ها وجود دارد به این دلیل است که راجع به این مساله فکری نشده است. طراحی شهری باید به گونه ای انجام شود تا فاصله کم شود. به طور مثال در مورد مدارس باید گفت مدرسه باید مبنایی اجتماع بنیاد داشته باشد و مبنای برنامه ریزی برای محلات قرار بگیرد. در این صورت بسیاری از نیازهای ترافیکی حل می شود چون مدارس پیاده محور طراحی می شوند. ما نسبت به مدرنیته تأخر فرهنگی داریم و در زمانی که آنها به سمت خودرو ستیزی رفتند ما به سمت خودرو محوری حرکت می کنیم. ما هنوز در عصر سلطه خودرو قرار داریم این در حالی است که شهرهای دنیا به سمت شهرهای انسانی رفته اند و شهرها را برای مردم شکل داده اند. من به خاطر دارم که در زمان افتتاح بزرگراه حکیم، آقای الویری شهرداری وقت در سخنرانی خود گفتند که مشکل ترافیک شهر تهران حل شد. ولی آن بزرگراه امروز در بسیاری اوقات بسته شده و خود به معضلی تبدیل شده است. در مورد خودرو هر چه فضا داده شود خودروها آن فضا را پر خواهند کرد. ما باید از این دور باطل بیرون بیاییم و تمام هدف مدیریت شهری آسان کردن زندگی متناسب با وضعیت هر کسی برای مردم باشد. پیاده راه های بزرگ بلوار کشاورز که به عصری تعلق دارد که در شهرسازی به مردم توجه می شد، به پارکینگ خودرو ها و محل تردد موتور سواران تبدیل شده است. اگر ما به عنوان پیشگامان حاضر به ریسک باشیم و چیزهایی را عوض کنیم به طور مثال از خودرو فاصله بگیریم و این را به یک فرهنگ تبدیل کنیم کم کم جا می افتد چون انسانها اهل تقلید هستند. ما اگر بلد نبودیم تقلید کنیم تمدن را نمی ساختیم. مردم باید سرمشق داشته باشند. آقای ریچارد تلر، برنده جایزه نوبل اقتصاد و نویسنده کتاب «سقلمه» در آن کتاب می گوید بسیار مهم است که شما شرایطی فراهم کنید تا مردم انتخاب های درستی انجام دهند، انتظار مردم از شورای شهر این مساله و تغییر بود و به همین دلیل رأی بالایی به آنها داده شد.
پیش بینی مواجه شدن ما با مهاجرت های بزرگ جدی است
کل تهران معضل ترافیک دارد و مشکلات موجود تداوم خواهد داشت چون هیچ برنامه سیاسی و اساسی برای حل مشکلات شهر دیده نمی شود.
ما باید رادیو و تلویزیون های شهری داشته باشیم
* در میان مشکلات بسیاری که شهر تهران با آن مواجه هست و به برخی از آنها اشاره کردید، آیا مشکلی هست که در یک یا دو دهه اخیر به مشکلات شهر تهران افزوده شود و شرایط را بدتر کند؟
ما مشکل تغیرات اقلیمی را پیش رو داریم که باعث می شود استان هایی رفته رفته جمعیت خود را از دست بدهند. امروز گروه های نخبه آن مناطق را ترک می کنند. اگر این مساله ادامه پیدا کند رفته رفته به مردم عادی می رسد و ما آوارگان اقلیمی خواهیم داشت. پیش بینی مواجه شدن ما با مهاجرت های بزرگ جدی است. مساله بعد، جمعیت پذیری عظیم در منطقه ۲۲ تهران است، اگر این منطقه جمعیت را قبول کند بیش از نیم میلیون نفر به آن منطقه اضافه می شود و اتفاق خوبی برای غرب شهر نمی افتد. امروز خرید ماشین نباید یک رویا باشد زیرا بزرگراه ها قفل شده امکان حرکت وجود ندارد. کل تهران معضل ترافیک دارد و مشکلات موجود تداوم خواهد داشت چون هیچ برنامه سیاسی و اساسی برای حل مشکلات شهر دیده نمی شود. عملیاتی شدن شعارهای مسئولین مهم است. اینکه در چند سال و با چه منابع مالی و کدام نیروی انسانی و با چه تقسیم کاری این شعارها انجام می شوند؟ همچینین این مساله مهم است که آیا مردم از این برنامه و اجرای آن رضایت دارند یا خیر؟ در شهرهای بزرگ دنیا هر شهرداری با یک برنامه می آید و مردم به برنامه شهرداران رأی می دهند. در شهر ما مردم حتی معنی بسیاری از حرفهای مسئولین شهری را متوجه نمی شوند. فقط مدیریت شهری نیست که نیاز به تغییر دارد ما باید رادیو و تلویزیون های شهری داشته باشیم و تمرکز آنها دقیقاً بر مسائل شهری باشد و آنقدر موثر باشند که به عنوان ابزاری پیشگیری کننده جرأت تخلف را از متخلفین بگیرد. باید دادستان و خرانه دار شهر داشت و به سوی شهرداری محله حرکت کرد.