کودکی را در نظر بگیرید که در آرامش کنار خانوادهاش زندگی میکند، تلویزیون میبیند، با دوستانش بازی میکند و به مهدکودک یا مدرسه میرود. درست وقتی که برای آمدن عید و خوشیهایش لحظه شماری میکند، یکدفعه خانه و زندگیشان زیر آب میرود. دیگر نه از آرامش خبری هست و نه از تلویزیون و نه از بازی و مدرسه و مهد. حالا کودکان سیلزده، حتی برای غذاخوردن و خوابیدن دچار مشکل هستند و پدر و مادرشان را میبینند که یا در تلاش برای نجات دادن خانه و زندگی هستند یا تهیه غذایی برای خوردن و جایی برای خوابیدن.
کودکان در این سن هم توان روحیشان برای تحمل این شرایط سخت، کمتر است و هم درکشان از شرایط اطراف، بسیار متفاوت از آن چیزیست که بزرگترها میبینند و میفهمند. علاوه بر شرایط سختی که بچهها در چنین وضعیتی دارند، بسیاری از آسیبهای روحی و روانی که متوجهشان میشود، ممکن است تا آخر عمر با آنها همراه باشد. برای همین است که روانشناسان و مشاوران خانواده معتقدند باید کودکان را هرچه زودتر از شرایط بحران مثل چادرنشینی، در گل و لای فرورفتن، گرسنگی و نداشتن دارو و امکانات پزشکی خارج کرد. چون صدمات بیشتری میبینند.