شفقنا زندگی – دقت کردهاید، برخی از افراد آنقدر مطلب درباره موفقیت در کسب و کار و زندگی میخوانند و آنقدر سمینار و کارگاه چگونه موفقشدن شرکت میکنند که به قول خودشان آخر اطلاعات درباره موفقیت میشوند. آیا درست است که افرادی که زیاد میدانند، نمیتوانند؟ راستی چرا اکثر اساتید، مدرسان و سخنرانان موفقیت خودشان…؟
به گزارش شفقنا به نقل ازپنجره خلاقیت بسیاری از افراد روی شاخه دانایی نشستهاند و آواز خوش سر میدهند و آیا اینها جرات پریدن از روی شاخه را ندارند یا از جایگاهی که دارند راضی هستند؟
تا آنجا که شنیدهایم و میبینیم کمتر کسی از وضع موجود راضیست؛ ولی از طرف دیگر کمتر کسی را سراغ داریم که شهامت ایجاد تغییر را داشته باشد.
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچ کدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است. پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟»
کشاورز که ترسیده بود گفت: «سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.»
برای مدیریت بر خود و بر امور خود، گاهی اوقات باید به خودمان، دانش و آگاهیمان اعتماد کنیم و از راضی شدن به داشتههای کوچک پرهیز کنیم.
روی کدام شاخه نشستهایم؟ به کدام آب باریکه دل خوش کردهایم؟ جرات پریدن از روی این شاخه را در خودمان ایجاد کنیم. از خیر این آب باریکه بگذریم تا به اقیانوس برسیم. اگر ترس داریم که با قطع آبباریکه با بحران مواجه میشویم، این همان نقطه حیاتی تعیین مسیر موفقیت ماست.
همان جایی که باید تصمیم شجاعانه گرفته شود. اینجا همان جاییست که وجه تمایز انسانها با هم مشخص میشود. این جا همان دو راهیست که یکی به قله میرسد و دیگری به دره.
کسانی که امروز روی قلهها هستند، یک روزی، یک جایی، یک تصمیم شجاعانهای گرفتهاند که خیلیها آن شهامت را نداشتهاند و شاید دانش و تجربه دیگران را هم نداشتهاند ولی خواست قلبی، شهامت، ریسکپذیری، جاهطلبی و متفاوت بودن درون آن وجود داشته است.
شما و من هم میتوانیم به شرط آن که از یادگیری محض بپرهیزیم و از خودمان صرفا یک نظریهپرداز، سخنگو، سخنران و حتی نویسنده قهار در زمینه موفقیت نسازیم، ولی بیایید کاری کنیم جای اینکه از دیگران مثال بزنیم، خودمان الگویی شویم برای دیگران. بیایید اهل عمل باشیم و البته در کنار عمل به تئوری هم بپردازیم.
حواسمان باشد که انباشت اطلاعات مانع ریسک میشود، یادگیری بیش از حد و هیچ اقدامی نکردن ما را محافظهکار میکند، موعظه افراطی فقط از ما یک شخصیت شفاهی میسازد و به تدریج گفتههایمان نیز از سکه میافتد چون: دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
اگر تصمیم گرفتهاید پرواز کنید، بالهایتان را کنترل کنید؛ ولی در این کنترل وسواس بیش از حد به خرج ندهید. برای پریدن الگو، مربی و مشاور اختیار کنید و بی پیر به خرابات نروید.
فراموش نکنیم که شهامت و شجاعت با خیرهسری و چشم بسته پریدن تفاوت بسیار دارد.
شوق پرواز باید در خیالمان پرورش داده شود و باید رویای پریدن در سر داشته باشیم. در غیر این صورت با اولین طوفان و حتی نسیمی خسته میشویم و به آشیانه باز میگردیم و جمله تکراری بسیاری از افراد را میگوییم که: «ای بابا مگه چند سال میخواهیم زندگی کنیم.»
مسیر موفق شدن در کسب و کار و زندگی نیز مثل فرآیند یک عمل در رایانه است، یعنی همواره باید بازخورد بگیریم، کنترل کنیم، عیبیابی کنیم و اصلاح مسیر انجام دهیم تا مبادا فقط در یک زمینه رشد کنیم، تا مبادا بعد از سالها بگوییم کاش این داشته را نداشتم؛ ولی آن گونه بودم.
بازخورد به ما کمک میکند که اسیر مسیر اشتباه نشویم و هیچگاه انگشت ندامت بر دهان نگیریم.
چه بسیار افرادی که فقط رفتهاند و حتی به قله هم رسیدهاند، ولی وقتی حساب و کتاب میکنند، میبینند در قبال آنچه که به دست آوردهاند، خیلی چیزهای دیگر از دست دادهاند و دیگر کار از کار گذشته است.
وقتی میپریم حواسمان باشد که کبوترهای دیگران نباشیم که با کفزدنهایشان ما را به اوج گرفتن بیش از حد تشویق میکنند، چون کسانی که برای کبوترها کف میزنند، خودشان میخواهند لذت بیشتری ببرند و کبوتر تحت تاثیر آن رفتارها آنقدر اوج میگیرد که گاهی اوقات طعمه عقاب میشود. گاهی اوقات اسیر گردباد و گاهی اوقات حتی مسیر برگشت را گم میکند.
و نکته آخر اینکه اگر تنها بپریم، تنها به قله میرسیم و تنهایی بهشت هم صفایی ندارد. یادمان باشد در مسیر پیشرفت دست دیگران را بگیریم که اولا کسی پای ما را نگیرد و دوم اینکه اگر روزی سقوط کردیم دیگران دست ما را بگیرند و از همه مهمتر اینکه لذت موفقیت زمانی دلنشینتر میشود که ببینیم برای جامعه مفید هستیم و دیگران نگران این هستند که مبادا ما خودمان را از آنها بگیریم و این بسیار زیباست که دوست داشته شویم و البته که دوست بداریم. این همان مدیریت بر خود و به تبع آن مدیریت بر دنیاست.