شفقنا زندگی-دلیل اهمیت زیارت اربعین چیست؟ نکتهای را در این باره عنوان میکنم تا بدانید اصل قضیه چسیت؟ معاویه تقریباً سال ۴۲ تا ۶۱ هجری حکومت کرد یعنی حدود ۱۹ سال. قبل از او پدرش ابوسفیان زمینهی این کار را فراهم ساخته بود و آنها حدود نیمقرنی سعی کرده بودند فضا را به نفع بنیامیّه تغییر بدهند به طوریکه سال ۶۱ هجری وقتی کسانی در کربلا به قصد کشتن امام حسین(ع) حاضر شدند گمان میکردند که با کشتن حسین(ع) به بهشت میروند. نویسندهی تاریخ یعقوبی مینویسد، از روز هفتم محرّم هر روز حدود ۲۰۰۰۰ نفر در فرات غسل میکردند تا قربهً الی الله حسین(ع) را بکشند. به امید رفتن به بهشت خیلیها مقابل امام حسین(ع) شمشیر کشیدند. از عهد پیامبر(ص) تا شهادت اباعبدالله(ع) ۵۱ سال است؛ در این ۵۱ سال بنیامیّه برای شکست علی و خانوادهاش کار کرده بودند و روایات بسیاری را در شأن و منزلت خودشان ساخته بودند. از آن جمله میگفتند: جبرئیل و قتی نازل می شد به پیغمبر میگفت سلام خدا را به معاویه برسان. این امر آنقدر در جامعه نفوذ پیدا کرده بود که به او “خالالمؤمنین”(دایی مؤمنین) میگفتند، و او را کسی میدانستند که جبرئیل بر او نازل میشود. مثنوی معنوی مولوی را بخوانید، ببینید معاویه را چهطور معرّفی میکند. معاویه، کسی است همتراز علی، کسی است که نماز صبحاش چنین و چنان است، کسی است که شیطان را رام کرده. الآن غبار تاریخ نشسته و ما میتوانیم ماهیّت واقعی معاویه را از لابهلای تاریخ ببینیم و اگر نه معاویه فوقالعاده نفوذ داشت، اینقدر کار کرد که قضیه برگشت، وضعیت به گونهای شد که وقتی حضرت علی(ع) را در مسجد کوفه به شهادت رساندند، خیلیها تعجّب کردند، میگفتند علی را با مسجد چه کار؟ مگر علی(ع) مسجد هم میرفت؟ مرحوم علّامه طباطبایی(رض) میگوید: ۳۰ سال، یک نفر از امام حسین(ع) سؤالی نپرسید. سؤالاتشان را از بنیامیّه میپرسیدند. وقتی کسی از ابنعبّاس سؤال میکند و امام حسین(ع) توضیح میدهد آن شخص برمیگردد به امام میگوید -العیاذ بالله- به تو چه؟ تو چه کارهای؟ ابن عبّاس میگوید من شاگرد حسینم من درسهایم را از او میآموزم من پرسشهایم را از حسین(ع) میپرسم. اینقدر اهلبیت را گم کرده بودند.
اما چه اتّفاقی افتاد که این جوّ و فضای سیاسی شکسته شد و تغییر کرد؟ مسئله به یزید برمیگردد. به گمان من هیچ دشمنی، احمقانهتر از یزید عمل نکرد. او خاندان پیامبر(ص) را به اسارت آورد به کجا به قلب حکومتش و تریبونها را در اختیارشان گذاشت. البتّه یزید تصوّر نمیکرد که این اسرا دیگر توانی برای فریاد کشیدن و توانی برای ایستادن و سخن گفتن داشته باشند. امّا در موقعیّتی که یزید همه را جمع کرده بود تا قدرتنمایی کند و به همه بگوید که من موفّق شدم، خانوادهی امام درست از همین موقعیّت بهرهگیری و استفاده کردند و یزید چنان شکسته شد که هیچ کس تصوّرش را نمیکرد. اگر کسی تاریخ را مطالعه کند، متوجّه میشود از روز پنجم به بعد یزید میگفت من شام نمیخورم مگر اینکه علیبن حسین(ع) کنارم نشسته باشد. من بی او شام نمیخورم. اینقدر اوضاع علیه یزید برگشت، ورق عوض شد که یزید هم مجبور شد خودش را به این سمت نشان دهد، مردمی که، چند روز قبل، طبل میزدند، دف میزدند، کف میزدند، شادی میکردند، در پشت بامها هلهله برپا میکردند، حالا همه گریه میکردند، فضا به طور کلی تغییر کرد. در این روزها بزرگترین اعتراضکنندگان، اطرافیان خود یزید بودند.
یزید در خانهی خودش هم امنیّت نداشت، زنش هند هم به او معترض بود. چندین بار شبهنگام یزید را از خواب بیدار میکند و به او میگوید یزید بلند شو ببین چه کردی؟ من این اتّفاقات را در فضای خانه دیدم، دیدم که به زیارت این سر آمدند، من دیدم که زنی این سر را به سینه میفشرد و با او سخن میگفت، یزید تو این همه را ندیدی. نمایندگانی که از ایتالیا برای تبریک به دربار یزید آمدند در کاخ یزید بر سر او فریاد کشیدند، کسانی که برای جشن یزید آمدند، همانهایی که یومٌ تبرّکت به بنوامیّه، آمدند چنان یزید را شکستند که تحمّلش را نداشت. این تأثیر حضور قافلهی اسرا در دمشق است که پیروز این میدان شدند. چه کسی پردهها را پس زد، غبارها را نشاند و چهرهی حقیقت را مقابل چشمها قرار داد؟ اربعین روز تماشای شفاف و بیپردهی حق است. برای همین هم شما در زیارت اربعین میخوانید «و بذل مهجته فیک» حسین(ع) خون قلبش را تقدیم کرد (لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله) حسین(ع) جانش را فدا کرد تا جهالت را بشکند، یعنی زیارت اربعین به ما میآموزد که بیدار باشیم، چشم بسته نه، جهالت نه، حیرت الضلاله و سردرگمی نشانهی مؤمن نیست، مؤمن تکلیف خودش را میداند، اگر کسی شما را نشاند و گفت شما به چه دلیل نماز میخوانید؟ اگر استدلال نداشته باشید، معلوم میشود دچار حیرت الضلالهاید و مؤمن نیستید. زیارت اربعین القای این موضوع و نکتهی مهم است که آنها حقّی برتر را به فروترین چیز ممکنی که بود فروختند، بهترین چیزی را که داشتند با پستترین و پلیدترین چیزها معاوضه کردند یعنی معاملهی بدی کردند، بد معامله نکنید. خودتان را ارزان نفروشید. این پیام روشن زیارت اربعین است. زیارت اربعین یعنی یادت باشد که خیلی پربهایی، ارزش خودت را درک کن به کمتر از خدا خودت را نفروش، نرخات را نشکن، سرت را بده امّا نرخات را نشکن، ارزش و اعتبار خودت را پایین نیاور، انسان هستی، خودت را برابر دیگران کوچک نکن و مؤمن یعنی همین. دیدهاید بعضی برای بدست آوردن چیزهایی خودشان را فرومیکشند و به ذلّت و خواری میافتند، اینها دوستان حسین(ع) نیستند، حسین(ع) معلّم عزّت است. معلّم انسانهایی است که مرگ با عزّت را بر زندگی با ذلّت ترجیح میدهند. فردا (روز اربعین) قویترین و پیروزترین انسانهای تاریخ به کربلا میآیند. تاریخ گواهی میدهد که چگونه با این شریفترین انسانها برخورد کردند، چگونه آنها را از کربلا بردند، شکستند، مو کشیدند، روسری از سرشان جدا کردند، خیمههاشان را آتش زدند مسخرهشان کردند و دشنامشان دادند.
ساده نیست اینکه امام سجّاد می فرماید: «الشّام الشّام الشّام»، شام، خیلی تلخ بود، برای اینکه در کوفه مردم کوفه اهلبیت(ع) را میشناختند، تا وارد شدند شناختند، صدایشان هم زود به گریه بلند شد، امّا شام اهلبیت را نمیشناخت، از در و دیوار شام ناسزا برمیخاست، حتّی یکی از اهل شام پیشنهاد کرد که فاطمهی صغری(س) را که خیلی زیبا بود به او ببخشند، که صدای گریهاش بلند شد که عمّه این همه رنج کم بود، حالا میخواهند ما را به کنیزی بگیرند. حضرت زینب(س) او را در آغوش گرفت و گفت هرگز چنین نخواهد شد. خلاصه هر چه در توان داشتند به کار بستند تا اینکه بیشتر اینها را بشکنند. از پشت بامها خاکستر بر سرشان ریختند، ناسزا گفتند جلو چشم زینب(س) زنی گردنبندش را از پشت بام دراز کرد به نیزهدار داد گفت این گلوبند را بگیر ولی به این شرط که این سر (سر امام(ع)) را نزدیک کنی به من، تا بتوانم به او اهانت کنم و خاکستر به صورت حسین(ع) بپاشم و زینب این صحنه را نظارهگر بود. حالا اینها سرافرازانه به کربلا برمیگردند و یزید، در نهایت شکست و تحقیر است. این پیام روشن، اربعین است. اربعین یعنی عزّت، اربعین یعنی وقار، اربعین یعنی صبوری اربعین یعنی کار را تا پایان پیگرفتن، الاکرام بالاتمام. روش و مشی کریمانه این است که همیشه وقتی کاری را شروع میکنید خوب به پایان برسانید.مؤمن کسی است که این درسها را از کربلا بیاموزد.
انتخاب شفقنا ازموسسه فرهنگی -هنری عاشورا-سخنان دکتر سنگری