ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد
که در دلی به هنر خویش را بگنجانی
شفقنا زندگی- سفیر ایران در یونسکو معتقد است: تجربه در کشور ما نشان داده که خدمات بزرگ فرهنگی از این مسیر شکل گرفته است؛ ابتدا هسته کوچکی از آدمهای با انگیزه و کاردان با استفاده از امکانات جاری و جنبی موجود در یک نهادِ مستعد، قبل از آنکه از لزوم بودجه و ساختمان و مبلمان بگویند، به نیروی انسانی و به ذخیرههای ملی و آماده برای همکاری فکر می کنند و به جلب احترام و اعتماد و فعال کردن این سرمایه ها. به هم افزائی انگیزه های فرهنگی اهتمام می کنند. فضا را از آلودگی های ریائی می پیرایند. از تصنع می گریزند. حواشی را وا می گذارند و به اصل کار می پردازند. و آنگاه، به تناسبِ پیشرفت واقعی، به تهیه و جذب امکانات بیشتر و گسترش فعالیت می اندیشند.
دکتر احمد جلالی، سفیر ایران در یونسکو در مطلبی که در اختیار شفقنا قرار داد با اشاره به فعالیت های قابل توجه شهر کتاب آورده است: جمع کوچکی در شهر کتاب، سالهاست هنرمندانه کمر همت به کاری بزرگ بستهاند که به راستی بر دل فرهیختگان نشسته و اصحابِ فرهنگ بدان دل بسته اند. درخت مبارکی که اصلش ثابت و شاخههایش سر بر آسمان دارد که از جملۀ میوههایش، هزار نشست و درس گفتار فرهنگی و ادبی و فلسفی در طول یازده سال اخیر بوده است. امروز جمعی از اساتید و اهلِ اندیشه در محل این نشست ها گردهم میآیند تا این همت بلند را بزرگ بدارند و در روشنائی مواجِ این هزار شمعِ بر افروخته، به بزم ادب بنشینند. در این حال و هوا، دو بیت بالا از حافظ، راوی دو نکته اند: اول آنکه با این هزار زیور، امروز شهر کتاب به حق می تواند دلبری کند، و دوم آنکه، احرازِ این شایستگی رازهائی دارد، «هزار نکته در این کار هست تا دانی»!
در نظر داشتم شرحی ازجمع بندی و ابعاد این حرکت سالم و با صفا و بی حاشیه بنویسم اما خوشبختانه دیدم که پیش از من، در روزهای اخیر، اساتید و دوستان عزیز ادای دین کردهاند و گزارشهای جامعی از برکاتش نوشتهاند. به تکرار آن مطالب نیازی نیست. اما جا دارد از زاویه دیگری در این جشن فرهنگی سهیم شوم.
*****
برای راه اندازی و سامان دهیِ یک حرکت فرهنگی و آموزشی، یکی از این دو راه را میتوان انتخاب کرد: اول همان راه معمول! یعنی اینکه ابتدا بودجهای و ساختمانی و دم و دستگاهی از دولت طلب کنیم، رئیس و معاون و کارمند و مدیر و ماشین و راننده استخدام شوند، تابلوئی نصب و مراسم افتتاحی تدارک گردد، مصاحبه ای ترتیب یابد و در اخبار هم بیاید، و سپس بنشینیم و گروه کاری تشکیل بدهیم و گرداگردِ میز بزرگی مزین به لپ تاب ها و میکروفن های دلربا جلساتی بگذاریم و مصوبه های پی در پی بگذرانیم که حالا چه باید کرد؟! نمونههای عملِ به این روش را تا بخواهی دیدهایم. نام نمی برم. کافی است به همین دور و برمان نگاهی بیندازیم! دوم، راه خردورزانِ دلسوز است و آن اینکه هسته کوچکی از آدمهای با انگیزه و کاردان با استفاده از امکانات جاری و جنبی موجود در یک نهادِ مستعد، قبل از آنکه از لزوم بودجه و ساختمان و مبلمان بگویند، به نیروی انسانی و به ذخیرههای ملی و آماده برای همکاری فکر می کنند و به جلب احترام و اعتماد و فعال کردن این سرمایه ها. به هم افزائی انگیزه های فرهنگی اهتمام می کنند. فضا را از آلودگی های ریائی می پیرایند. از تصنع می گریزند. حواشی را وا می گذارند و به اصل کار می پردازند. و آنگاه، به تناسبِ پیشرفت واقعی، به تهیه و جذب امکانات بیشتر و گسترش فعالیت می اندیشند. و نه بالعکس. این خصوصیات نمی تواند نمایشی و بدلی باشد چون به زودی معلوم می شود.
تجربه در کشور ما نشان داده است که خدمات بزرگ فرهنگی، معمولاً از مسیر دوم شکل گرفته است. نمونۀ بسیار موفق آن همین است که امروز هزارگانش را جشن میگیریم. بنده در کمتر جایی سراغ دارم که یک نهاد کوچک با معدودی همکار و بدون بودجهای قابل ذکر توانسته باشد به این سرعت و سلامت به یک میعادگاه سالم و پرنشاط و یک منبعِ زاینده و فزاینده برای علاقمندان فرهنگ و اندیشه و ادب تبدیل شود بطوری که نه تنها یک فعالیت که یک سنت فرهنگی و یک حال و هوای معرفتی از آن برآمده باشد. سالهاست که مشتاقان جائی را میشناسند که هر هفته و همواره میتوانند در آنجا، در حلقهای از زلف دراز و پر پیچ و تاب فرهنگ و ادب این سرزمین دستی بزنند و حظی ببرند و مشامی معطر بسازند و چشمی روشن کنند و نیز از باغ آثار فرهنگی و فکری ملل دیگر گلی بچینند. کثیری از اصحاب فرهنگ و نویسندگان به این سلسله متصلاند یا در آن در آویختهاند و فضائی از همدلی فرهنگی ایجاد کردهاند که هم زنده است و هم جذاب. جائی که سلیقههای گوناگون از سنتی تا پست مدرن و از حوزه تا دانشگاه همه کنار هم مینشینند و به گفتگو و نقد و تحلیل اثار ادبی و فلسفی مطرح میپردازند. خیل جوانان علاقه مند، استعدادهایشان را در این فضای صمیمی باز میشناسند و یاران و همدلان ادبی و فرهنگی و اندیشگی پیدا میکنند.
در این میان، دهها ابتکار و فعالیتِ دیگر هم مطرح شده و راه خود را باز کرده است که هر کدام در حد خود مولد یا مکمل یا مشوق سنتهای فرهنگی ماندگار و بایستهای در این سرزمین خواهند بود، از ارتباط نزدیک و رو در روی جوانان با اساتید گرفته تا قدر شناسی بزرگان و خادمان فرهنگ یا مقدمات و برگزاری مراسم جایزه و نشان شادروان استاد ابوالحسن نجفی برای بهترین ترجمه رمان سال، جایزه دکترداوری اردکانی برای بهترین پایان نامه دکتری فلسفه، و جایزه دکترفتح الله مجتبایی برای بهترین پایان نامه دکتری حوزه زبان وادبیات فارسی وادیان وعرفان.
*****
مهندس فیروزان، مدیرعامل فهیم و فرهنگی شهر کتاب، این مجموعه ارجمند را با متانت و سعۀ صدر حمایت میکند. همه میدانیم که در این کار کارستان، علی اصغر محمد خانی سلسله جنبان است. او فقط با چهار کارمند جوان، با کاردانی و درایت و تواضع و پشتکار توانسته سامانی یگانه فراهم کند که با نمونههای بسیار موفق از نوع خود در دنیای ما پهلو می زند؛ با امکاناتی بسیار کمتر و تاثیری بسیار بیشتر، و نظم و نسق و ضبط و ربطی کم سابقه در ایران از جهت دسترسی روشمند به حاصل صوتی یا تصویری یا نوشتاری برنامهها و نیز ارتباط فعال این مجموعه با شبکهها و فعالیتهای همجنس در ایران و نیز سایر نقاط جهان.
یکی از دست آوردهایِ ضرب آهنگ و تنوع کار نشستهای شهر کتاب آن است که تنه کهن درخت فرهنگ و ادب ایران را چنان معرفی میکند که نوآوران یا نوخواهان بتوانند و تشویق بشوند جوانههای تازه بر شاخههایش پیوند بزنند تا هم میوههای نو به بار بیاید و هم از ریشههای کهن چنان تغذیه کند که در خشک سالی و سرما و گرما و باد و طوفان حوادث دوام بیاورد. اگر بخواهم از زاویه کارم در یونسکو نگاه کنم، این هزار نشست، و این روند و سنت که ایجاد شده، بستری است برای پیوند دادن زندگی فرهنکی امروز به میراث فرهنگی ملموس و ناملموس و نیز میراث مکتوب ایران که در ضمن راهی را میگشاید برای ارتباط و هم اندیشی و اشتراک با مواریث ارجمند فرهنگی از ملل دیگر که یا هم سنخند یا مکمل یا قابل مطالعۀ تطبیقی.
*****
در سال ۱۳۸۶ (۲۰۰۷ میلادی)، با تصویب قطع نامهای در یونسکو، هشتصدمین سال ولادت مولانا در مجموعه ملل متحد گرامی داشته شد. دکتر محمدخانی همان سال تصمیم گرفت برای معرفی و بازخوانی و نقد و تحلیل ادبیات کلاسیک فارسی برنامه بیست سالهای طراحی شودکه هر چهارشنبه ودر همه طول سال، صاحبنظران درباره شاعران و نام آوران ادب پارسی سخن بگویند. طی یک سال، نه تنها ۶۰ جلسه درباره مولانا برگزار شد که شهر کتاب حلقۀ وصلی شد برای پیوند خوردن همه فعالیتها در دانشگاهها و مراکز فرهنگی ما که نمودش را در گرد هم آئی تالار وحدت در پایان سال ۲۰۰۷ دیدیم. اکنون ده سال است که بطور پیوسته درسگفتارها در بابِ مولوی، فردوسی، سعدی، نظامی، عطار، بیهقی، حافظ ، ناصرخسرو وخاقانی برگزار شده و این روزها هم نوبت به خواجوی کرمانی رسیده است. فقط یک قلم از حاصل کارِ این جمع کوچک اما مصمم و دلداده و بی ادعا همی که حدود پانصد درس گفتار را فقط شبکه چهار سیما ضبط و پخش کرده است. این کاری است که میباید دانشگاههای ما می کردند. در باب همکاری با محافل فرهنگی و ادبی و فلسفی دیگر کشورها هم، شهر کتاب کاری را دارد پیش می برد که در واقع از وظایفِ نهادهای دیگری است با بودجهها و امکانات و ید و بیضائی که در شکل مادی خود اصلاً قابل مقایسه با گوشه درویشانه بساط فرهنگی محمدخانی و همکارانش نیست. این هزارگان مبارک، و یکش هزار بادا. سخن را با حافظ آغاز کردم و هم با بیتی از همان قصیده به پایان میبرم:
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
پاریس، دهم مرداد ماه ۱۳۹۶